اشعار کاربران ترانه های تاریکی| ToloAm کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع ToloAm
  • بازدیدها 525
  • پاسخ ها 25
  • تاریخ شروع

ToloAm

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/01/23
ارسالی ها
142
امتیاز واکنش
2,116
امتیاز
378
محل سکونت
از AHW
خنده هایم بسیار
غم هایم بی شمار
گریه هایم مخفی کار
چه تضاد غمگینی
بین من وتو در هستی
من در هیاهو بی تصویرم
تو در جمع بی تشویشی
من دست کشیده از چشمانت
تودر سکوتم پر تقصیری
دنیا که رویت داد
رونگیرباغروراز من
باشد که یادت من را
نه که پر بگیری دررفتنت
باشد که یادت من را
که دنیا آیینه معکوس است
باشد که یادت من را
من هم خدایی دارم
گسترده تر از خیالت. Abeir ,Bavi
 
  • پیشنهادات
  • ToloAm

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/23
    ارسالی ها
    142
    امتیاز واکنش
    2,116
    امتیاز
    378
    محل سکونت
    از AHW
    گفتنم کیستی؟تویی که نه سر داری ونه پا
    بدو گفتم که اشکی از شکوفه دل خسته ای گشتم
    صحیح است که نه سر دارم ونه پا
    ولی وجودم به از صد بی سروپای بی وجود است
    ستاره چشمک زد
    سیب در دست نسیم چرخید
    وباز چشمان خدا از اشک درخشید
    Abeir, Bavi
     

    ToloAm

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/23
    ارسالی ها
    142
    امتیاز واکنش
    2,116
    امتیاز
    378
    محل سکونت
    از AHW
    باران که بارد
    یاد بچگی افتم
    سقوط ،میکردیم باهم
    می خندیدیم ،باهم
    اما نمی دانستیم چیست پایان این سقوط
    ستاره هارا که نگری
    یاد حالمان افتی
    که هستیم دور ازهم پراکنده
    نمی خواهم باران را
    بخواطر سقوط سرگرمی صمیمیت به سردی آدمها
    نمی خواهم ستاره باشم
    حتی گر ستاره درخشان تر از هرکس
    بخاطر تنهایی ومردن
    ماه هم که باشی
    بهتر از همه هم باشی
    تورا فقط بخاطر نورت در ظلمات می خواهند
    Abeir,Bavi
     

    ToloAm

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/23
    ارسالی ها
    142
    امتیاز واکنش
    2,116
    امتیاز
    378
    محل سکونت
    از AHW
    زمانی زندگی می گردانیدیم
    زندگی می کردیم ،زندگی می ورزیدیم
    جوانمردی بسیار بود
    معرفت شناسانه می فهمیدیم
    فهمشان بسیار بود
    مهربانی می ورزیدیم
    قهرمان بسیار بود
    مسـ*ـتانه از روز می خندیدیم
    آدم برفی می میریم
    آسمان وسعت داشت
    ماهم همه چیز را بزرگ می دیدیم
    آسمان ستاره بسیارداشت
    آسمان کم تر ازما فرشته داشت
    در آسمان از شوق خدا می خندیدیم
    از آدمی بودن درآسمان ها می چرخیدیم
    ما قهرمان بازی بودیم و حالا آدم برفی
    Abeir,Bavi
     

    ToloAm

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/23
    ارسالی ها
    142
    امتیاز واکنش
    2,116
    امتیاز
    378
    محل سکونت
    از AHW
    باز باران با ترانه
    می نشیند بر بام خانه
    یادم آید آن روزها ی شیرین
    کودکی شاد بودم
    می دویدم ته باغ
    می نشستم لب رود
    می،شکفتم چون پروانه
    می پریدم در آب
    مادرم رویا بود
    پدرم دریا بود
    مادرم نان می پخت
    پدرم کار می کرد
    مادرم سفید مومی کرد برایمان
    پدرم زبر می کرد دستانش را
    آن روز ها خوب بود
    همبازی هایم دوست داشتنی
    تنهایی معنا نداشت
    آن روزها خوب بود
    مادرم پیر نبود،زیبا بود
    پدرم شکسته نبود،برنابود
    مادرم به من آموخت زنانه مردباشم
    پدرم به من آموخت کوه وارانه دریا باشم
    آن روزها خوب بود
    من چیزی نمی دانستم از فردا
    لبخندها بسیار
    محبت ها بی اندازه
    هدایات مهربانی بی شمار
    آن روزها خوب بود
    حیا زیرپای مادرم فرش می شد
    آن روزها خوب بود
    مردانگی ها پراز غیرت بود
    آن روزها خوب بود
    همه بودند و
    نمی دانستم فردایم خالی از انسان است
    Abeir,Bavi
     

    ToloAm

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/23
    ارسالی ها
    142
    امتیاز واکنش
    2,116
    امتیاز
    378
    محل سکونت
    از AHW
    بازای نورامید
    باتو یعنی عاشقی
    زیر باران خنده ای
    با تو یعنی بچگی
    زیر خنده زدن های یهویی
    باتویعنی آسودگی
    زیر آسمان همبستگی
    باتو ای فرزانگی
    زیر مشکلات سازندگی
    با تو ای مهرورزندگی
    رویای شیرین دیدنی
    باتوهر جاکه باشم،آسوده ام
    باتو هر جا که باشم آزاده ام Abeir,Bavi
     

    ToloAm

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/23
    ارسالی ها
    142
    امتیاز واکنش
    2,116
    امتیاز
    378
    محل سکونت
    از AHW
    باز می بافم خاطراتم
    درلا به لای تار پود این سیاهی شب
    باز جمع می کنم ومی پاشم
    درچشمه بیدار دراین غفلت شب
    بازمانده ایم من واین کتاب خالی،این روزگار فانی واین جهان تو خالی
    باز می نگرم به جاده ها وفرض می کنم
    که آری شاید بزرگ راه است
    بی توجه به کوتاهی جاده
    می گویم
    شاید تقصیراز
    درازی جادست
    بازم چشم می بندم،می نوازم تارهای خاطراتم را
    دراین جمعه شب چه کسی می آید یاد من آیا
    بازم شاید مقصر منم
    که نگفتم ازتو احوالی
    بازم خوشابه شجاعت من
    که نگفتم تو بی خبری. Abeir,Bavi
     

    ToloAm

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/23
    ارسالی ها
    142
    امتیاز واکنش
    2,116
    امتیاز
    378
    محل سکونت
    از AHW
    دراین گرگ ومیش شب
    بااین دستان سرد بیمار
    باپاهای لرزان
    بی تو کجا روم من
    وقتی که با هر نفس،باهرنگاه،باصدای تو
    میزند محکم نبض احساس من
    بی تو کجا روم من
    در این بی پناهی وغربت
    بااین مردم دیوانه سرد
    بااینکه می گویند تو نمی آیی
    بی توکجاروم من
    شاید که بیایی دگر روزی
    در صبحگاهی،که دیگر نیستم
    بی تو کجا روم من
    بااین جنون بی تو
    بااین عطر عشقت
    در این آسمان ظلمت بی تو کجا روم من
    Abeir,Bavi
     

    ToloAm

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/23
    ارسالی ها
    142
    امتیاز واکنش
    2,116
    امتیاز
    378
    محل سکونت
    از AHW
    «اهوازمان»
    هوای دل هایمان پاک پاک
    هوای اهوازمان خاک خاک
    ای که شناسنامه آزادگانی
    ای که بی باک در مرزهایی
    ای که بی دغدغه می خوانی دردهایت و
    پاسخی نیست
    ای که گوش جان می سپاری و
    شنوایی از برت نیست
    تاکه رفتن فدایی های مادرت
    هوا سخت شد برای دیدنت
    که بینند راه پیش رویشان
    تاکه رفتن وبی تکیه ماندیم
    غبار اهریمن آمدبه شهرمان
    تاکه رفتن وبی ستاره ماندیم
    گردوغبار مارا گرفت و
    وجود اهریمن راه نفس هایمان را گرفت
    نخواستند بگویند جان جانان بیان دل را
    گردبادش آمد ما را دود آسمان گرفت
    Abeir,Bavi
     

    ToloAm

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/23
    ارسالی ها
    142
    امتیاز واکنش
    2,116
    امتیاز
    378
    محل سکونت
    از AHW
    دریا خروشان است ،کم کم طوفانی می شود
    ازاینکه چراباهمه مهربانم
    پرندگان غروب دادمی زنند نه آواز
    و خورشید ازاشک های صبح چشمانش
    سرخ شده وردپایی ازگریه اش
    دراعماق وجودم مانده

    گوش هایم رامی گیرم
    فریادی می زنم
    من خسته شده ام اما ...
    واژه هایی که زیر پاهایمان فرش می شدند می پرسند چه بهانه ای داری ؟اما چه ؟!
    ومن می گویم من دلتنگشان می شوم
    پرنده های صبح بازهم دادمی زنند که جای تو دیگر اینجانیست
    کسی دوستت ندارد ونسیم مهربان نوازشم می کند
    ازجذبه سرد ولی دوسداشتنی اش لحظه ای به خودم می لرزم
    واو پلک هایش رابا لبخند می بندد وکار آنهارا تاییدمی کند که نشان دهم من هم رفتن را بلدم...
    پلک هایم لغزیدند
    دستانم لرزیدندو اشک هایم غلتیدند
    خورشید غمگین ازناراحتی گرم ترشد و
    من گرم شدم،آب شدم ،محو شدم
    دختر قصه ها شدم
    کوربودم،دور بودم، خواب بودم
    بنده آدما شدم
    اماالان یه حرفم
    مردم این شهر دور شدن از خدا
    خوار شدن از صفا
    پیرشدن ازتباه. Abeir,Bavi
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا