اشعار کاربران مروارید های احساس | zeynab sh کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع zeynab sh
  • بازدیدها 4,289
  • پاسخ ها 173
  • تاریخ شروع

zeynab sh

کاربر اخراجی
عضویت
2017/08/05
ارسالی ها
206
امتیاز واکنش
454
امتیاز
206
دیدی که سخت نیست تنها بدون من
دیدی صبح می شود شب ها بدون من
این نبض زندگی بی وقفه می زند فرقی نمی کند با من بدون من
دیروز گر چه سخت امروزم هم گذشت
طوری نمی شود فردا بدون من
 
  • پیشنهادات
  • zeynab sh

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    206
    امتیاز واکنش
    454
    امتیاز
    206
    سلام بر کربلا
    سلام بر قتلگاه
    بر سرزمین بی مقداری که خاکش با خون حسین رنگین شد
    خاک بود وافلاک شد
    به خون آبیاری شد وبذر مظلومیت خاندان علی را در سـ*ـینه حبس کرد
    هرگز نمی پنداشت روزی از ماه حرام
    حرامی ها حرمت مردان خدا را
    بر خاک ترک خورده ی سوزانش
    بر حرب نابرابر خواهند ریخت
    خون واشک ودود
    مزین کرد سکوت زمینش را
    ای غبار به جا مانده از رزم آوری حسینم
    بر تو ای زمین خاموش
    که صبورانه شاهد بریده شدن گلوی
    عزیزه زهرا بودی
    برتو که مظلومیت دیدی و سکوت کردی
    برتو که فریاد هل ینصرنی
    شنیدی ودهانت باز نشد وظلم را نبلعیدی
    ای خاک ناچیز بی مقدار
    که ترقی یافتی وکربلا شدی
    ازتو گله دارم
    از توکه اشک یتیمان دیدی
    سوختن خیمه ها دیدی
    ناله ها شنیدی
    و درد ها دردهای تازیانه
    درد شمشیر
    درد سیلی
    وباز در سکوت نظاره گره
    ستم شدی
    از تو که بیرحمانه جوهر حیاتت را بر عباسم بستند
    وتو باز عصیان نکردی
    پس آن چشمه های گوارای نوشیدنت
    کجا مدفون بود
    چرا اندکی گواری وجود مولایم وکودکان معصوم تشنه اش نکردی
    ای بی وفای خموش
    ای نامروت حتی امانت نگه نداشتی
    رشته مرواید خاندان حسین پاره شد
    گلویش بر نیزه رفت
    و تو تکان نخوردی
    تا خواهر مرثیه برادر را دلیرانه بخواند
    بسوز بسوز ای کربلا
    که سالهاست از فراق گران
    آل عبا چشم سرزمینت گریان است
     

    zeynab sh

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    206
    امتیاز واکنش
    454
    امتیاز
    206
    درد مگوی که میگویند توبودی
    تو و حس ممنوعه ایی که بند بند وجودم را پر میکند
    بی هیچ فرجامی
    بی هیچ درمانی
    که اگر تدبیری باشد بر این
    معضل خانمان سوزم
    جز رسوایی نیست
    گریانم
    هنوز اشکم بروی گونه ام روان است
    وبر این سرنوشت شومم
    آه میکشم
    افسوسم بر این است
    با اینکه مرا نخواستی
    هنوز میخواهمت
    وهنوز پایم در بند مهرت ناکام مانده
    نفسم را بریدی
    وتنفس شدی در هوای دیگری
     

    zeynab sh

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    206
    امتیاز واکنش
    454
    امتیاز
    206
    من از نهایت شب حرف میزنم
    آنجا که تو ایستاده ایی
    از نهایت تاریکی مانند فروغ
    اگر به خانه ی من آمدی
    برای من
    ای سنگ دل
    چراغ نیاور
    بگذار حالاکه آمده ایی تا رسواییم را شیداییم را وآوارگی ام را
    همچون خنجری زهر آلود در
    چشمم فرو بنشانی
    همه جا تاریک باشد
    بگذار نبینم
    دستی که دیگر نمیگیرد دستم را
    نمیخواهم
    رفتنت در روشنایی باشد
    نمیخواهم دریچه ایی
    برایم دریچه نیاور نمیخواهم
    ازدحام خوشبختی رقیبم را از آن بنگرم
    برایم قفلی بیاور ودری بسته
    قفلی از باور وفراموشی
    تا باور کنم اصلا نبوده ایی
    تا فراموش کنم
    نبودنت را
    تا پشت این در بسته
    برای باز شدنش دخیل ببندم
    اگر امیدی هست
    با من از تقدیر مگوی
    تقدیر توبودی
    وکذب حضورت در سرنوشت من
    وتقدیر احساس من بود
    که پوچ انگاشتی
     

    zeynab sh

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    206
    امتیاز واکنش
    454
    امتیاز
    206
    برداشت ما از عشق با هم متفاوت بود
    من به عشق به چشم یک حس امنیت مینگریستم
    وتو عشق را ملعب چندروزه ات میدانستی
    عاشقی برایم دنیایی بدور از هیاهوی روز مرگی هایم بود
    و من با تمام کم وکاستی هایش با تمام تلخ وشیرینش با تمام پستی وبلندی هایش
    عاشقی کردم
    خاصیت عشق در آن بود
    که هرگز به حجم غارت شده احساسم به تو نیاندیشم
    من تعلق خاطرم به تو
    کمی بیشتر از عشق بود
    درحالی که
    در پیله ی خواستنت غرق
    یاد تو بودم
    رفتن ناگهانیت
    بر ادراکم شبیخون زد
    واین تفاوت باور ما از عشق بود
     

    zeynab sh

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    206
    امتیاز واکنش
    454
    امتیاز
    206
    یزدان خوبه من
    به طورسینا به سرزمین موسی خواهم آمد
    و بر جایگاهی که تو را خواند‌ ارنی
    می ایستم
    سرم را به آسمان تو میگیرم
    فریاد میزنم ‌
    وخواهم که ای صاحب قلب وجانم
    ای که همیشه بامنی ودر منی
    ای معبودم
    ای خالق جسم و وجودم
    وجود بیکرانت را بر من هویدا سازی
    شاید
    شاید خواست عجیبی باشد ولی ممکن
    چرا که تو در جواب موسی چنین گفتی
    لن ترانی
    اما من موسی نیستم
    من بنده پر ز گـ ـناه وتقصیر تو ام
    مرا ببین
    با دستان خالی
    با قلبی پر تشویش
    با ایمانی متزلزل
    و چشمی گریان
    بسویت آمده ام
    برای عذر تقصیر
    رجاع به سوی دستان رحیم ورئوفت
    بسوی تو
    وبرای جلب رضایت
    میدانم
    میدانم تو مرا عفو خواهی کرد
    ازاین معایبی که بر لوح روحم به
    غفلت نشانده ام
    لاکن
    میدانم که تو رحمانیتت را از من نخواهی گرفت
    و مرا شامل رحم بی حدو وصفت قرار خواهی داد
    با من از هرگز ندیدن آستان نور خویش مگو
    که من تورا در عظمت همین کوه میبینم
    در ژرفای اقیانوس بیکران لطف وعنایتت
    مرا از درگاه خویش مران
    که من دیگر بارو دیگر بار
    به تکدی توجه تو خواهم آمد
     

    zeynab sh

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    206
    امتیاز واکنش
    454
    امتیاز
    206
    برایم
    ممنوعه شده ایی
    مانند سیب سرخی که آدم را از آن منع کردند
    اما
    من در شاعرانه هایم
    لابه لای قصیده های تردیدم
    در هر مصرع نیازم
    هرجا که
    تاکید کردن نه
    من ابرام ورزیدم به خواستنت
    مانند زندگی
    مانند جویبار
    مانند آدم
    که سیب را برچید
    وبه زمین حبوط کرد
    من نیز تورا میخواهم
    به استمرار
    وبر سر خواستم کوتاه نخواهم امد
    آنم حالا
    حالا که بند بند وجودم به نفس های تو مبتلاست
    ومن نیز خواهان حبوط بر باور این مردمم
    مرابا عشق تو پزیرش کنند
    که من
    آدمم وسیب حق من است
     

    zeynab sh

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    206
    امتیاز واکنش
    454
    امتیاز
    206
    از آن بزم ورزم خاطرات بعید
    جانگاهم بستوه آمده
    وملول گشته خاطرم
    نگاه خیس نمناکم هم
    دست داده به دست بغض شکسته در گلویم
    ورزیزش انبوه اشک
    ومن با حجم عظیم نبودنت
    که ناشیانه در ستیزم
    وجز سوگواری مرا راهی نیست
    من
    باز به تو اندیشه خواهم کرد
    وباز در هوای مخمور تو نقش رویایم را
    بر پیراهن خیالم سوزن
    میزنم
     

    zeynab sh

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    206
    امتیاز واکنش
    454
    امتیاز
    206
    گریه میکنم
    آرام
    وتلخ
    مانند قهوه ی تلخی که نمیتوانی به یکباره آن را سر بکشی
    سوزش اشک برگونه ام مینشیند
    دل تنگ و پر دردم
    هوایش هم
    همچنان قهوست
    دستش نمیرود
    پرده را کنار بزند
    دهلیزش را رو به ایوان خاطرات
    در مه فرو رفته ی
    پیش بگشاید
     

    zeynab sh

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/08/05
    ارسالی ها
    206
    امتیاز واکنش
    454
    امتیاز
    206
    جبر نگاه تو
    در عمق جانم نفوذ میکند
    ومن شاعر میشوم
    جسور می ایستم
    وبر سر خواستن تو پا می فشارم
    بیت بیت غزلم میشود دست رامشگر تو
    میشود نوش نگاهت
    میشود کلاهم آهنگینت
    که من خطابه آنم
    باز هم پایم از دفتر شعر فراتر میرود
    و هـ*ـوس آغوشت میشود مانند جیک جیک گنجشککان برسر تکه نان خشکی بر زمین
    سرود لبریز شده از کام گرفتنم
    زبان شکوه میگشاید
    میخواهم لانه کنم همچون کبوتر
    در پهنای سـ*ـینه ستبر تو وآغوشت بشود سرزمین امن من
    و بـ..وسـ..ـه ات بر پیشانیم
    همان باران نم نم بهاریست
    که طراوت میدهد جان ماده کبوتر وحشیه سرزمین تورا
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا