اشعار کاربران مجموعه شعر زیبای جَسور |sama.tکاربرانجمن نگاه دانلود

[sama_t]

ماده شیر

فکر می کنند عوض شده ام
و سکوتم این را تعبیر می کند
همچو ماده شیری طوفانی ام
که شب هنگام تغییر می کند
شکل این روزهای من غمگین است
از همین است که نترسیده اند
مشکلی نیست اکنون زود هست
هنوز آن روی مرا ندیده اند !
این روزها منتظر معجزه ام
باید به فکر تغییر باشم...
چه سخت است ، که خودم نباشم و
از خودم هم حتی سیر باشم
چه سخت است بخواهم خودم باشم
لیک در قالب یک شیر باشم !
برای من غم و اندوه ، ننگ است
سخت است این نقش را ادامه دهم
من فقط می خواهم خودم باشم
و نقاب را کمی اجاره دهم
می خواهم در دنیای خودم باشم
بگریم و کمی ضعیف باشم
آنقدر خودم را قبول دارم
که بی نیاز از هرگونه تعریف باشم
این روزا گرگ های جنگل بسیار است
باید یک تنه ، همه را حریف باشم
شکل من ، شکل نقابم شده است
سادگی دیگر بهائی ندارد
ماده شیری بی خیال و سردم
که روز و شب برایم فرقی ندارد ....

 

[sama_t]

من همان شاعری ام که شعرهایش نصفه است
در میان بالشت هرشب ، بغض هایش خفه است
روزها می گذرد ، در فکر وصف حالمم
چه کنم حرف دلم نطفه ی در جا خفه است ...
مدتهاست که واژه ها را گم کرده ام
زبان فارسی ، گویای حرف هایم نیست
سال ها بعد به این نتیجه رسیدم که
هیچ زبانی ، جویای دردهایم نیست
در یک حالت ترسناکی به سر می برم
دل خوشی هایم کجاست ؟ آرزوهای بر بادم
در عجب حالت دردناکی به خواب می روم
عجب دردی ، فقط در ساعتهای خواب ، شادم!
روز و شب ، بیدار و خواب ، گریه و سیگار...و من
وصف حال بهتری برای روزهایم ندارم
هر جای دنیا که باشم ، باز هم اسیرم در خود
من رهایی از خود و غم هایم ندارم ...

 

[sama_t]

زخم های من قابل توصیف نیست
دردهای من قابل تعریف نیستن
اشکهای من ، دیگر طلاقت نداره
نبودن تو رو، حریف نیست
درگیر روزهای بدون توام
که لحظه هاش خیلی سخت می گذره
دارم دیوونه میشم آروم
خب منم اینو میدونم که بی تو میگذره
این روزایی که بدونت می گذره
هر ثانیه ش یه ساله برام
من اینقدر دلم برات تنگه
که دل خودم هم نیست تنگ برات
بیا و ببین ، زندگی خیلی با من بد تا کرده
بیا و ببین ، شاید بشه اون خاطرات برگرده
بیا و ببین ، با همه لجبازیام ، بازم دلم تنگه
بیا و ببین ، که تصویر شکستن من خیلی قشنگه ...

 

[sama_t]

متنفرم از هر چیزی که انتهایش به تو برسد
از همان حرفهایی که تهش به تو برسد
همه چیز اطراف من آرام است ، داغونم
خدا نکند خواب امشب تهش به تو برسد !
متنفرم از ان پاییزی که بی تو
باید در یک شب آرام به پایان برسد
و زمستانی که بی تو باشد ، سرد نیست
ای کاش سوز قلبم به استخوان نرسد
طاهرا آرام و راکد در گوشه ای نشسته ام
ای کاش این نشستن ها به مردن نرسد
ای کاش این خفگی ها به مردن نرسد
ای کاش لحظه ی بی تو بودن نرسد

 

[sama_t]

بعضی روزها را باید مرد
آنقدر که مرگ ، خوراکت باشد
ایها الناس رابـ ـطه را قطع کنید
پای خــ ـیانـت که وسط باشد
بعضی روزها را باید مرد
آنقدر که جوان مرگ شوی
سخت است که چشم دیدنت را ندارند
و برایشان هر دم پیش مرگ شوی
بعضی روزها را باید مرد
همان روزهایی که وجودت
برای کسی مهم نیست
همان روزهایی که زخم میخوری
تلخ می خندی و میگویی مهم نیست...
چقدر گاهی مرگ را دوست دارم
اجازه بده چند سالی بمیرم
بعدش سر کیفم بلند بشوم
دست خودم و دردهایم را بگیرم
چقدر گاهی مرگ را دوست دارم
خدایا بگذار چند سال بمیرم
من این دنیا و این روزها را دوست ندارم
ای کاش خدا، ای کاش بمیرم