﷽
تو راه پله های دانشگاه به نفس نفس افتاده بودم در رو کوبیدم و وارد اتاق شدم
یه برگه آچار از کیفم درآوردم و باخودکارم دوخطی نوشتم و تحویل مسئولش دادم
وروی صندلی نشستم ! سردبیر ماهنامه و تمام دانشجوهایی که توی اتاق بودند
بهت زده نگاهم میکردند.
موضوع مسابقه ی ماهنامه ی اون ماه این بود که توی...