رمان عُدول
خلاصه :
من مردیم که بعد از گذشت شش سال، از کشوری غریب با تمام مجهولات ذهنیم به آغـ*ـوش خانواده سه نفرهای برگشتم. همون آدمهایی که نقش پررنگی توی گذشتهم داشتن و کنجکاوی مفرطی، اونها رو به تکاپو انداخت. این حق من بود که نقطه عطف این اتفاق رو پیدا کنم؛ چون درست زمانی که فکر...