داستان کوتاه
قیمت زندگی
فرزندی از پدر قیمت زندگی را پرسید.
پدرسنگى زیبا به او داد و گفت بردار و ببر بازار، ببین مردم چقدر می خرند؛ اگر قیمت را پرسیدند، هیچ نگو، فقط دو انگشتت را ببر بالا.
سنگ را به بازار برد. سنگ را دیدند و قیمت پرسیدند. کودک دو انگشتش را بالا آورد؛ گفتند دو هزار تومان!
نزد...
#معرفی_کتاب :
شمشیر تابستانی
نویسنده : #ریک_ریردان
مترجم : #آرا_جواهری
نشر: #بهنام
سبك : #فانتزی #تخیلی
خلاصه کتاب :
- مگنوس چيس با بدترين دردسر زندگىاش مواجه شده است.
از زمانى كه دو سال قبل در يك شب وحشتناك مادرش به او گفت كه فرار كند، به تنهايى در خيابانهاى بوستون زندگى كرده و با هوش و...