داستانک داستانک قیمت زندگی

✿بانو

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2021/01/29
ارسالی ها
812
امتیاز واکنش
629
امتیاز
364
محل سکونت
سیاره ونوس
داستان کوتاه

قیمت زندگی


فرزندی از پدر قیمت زندگی را پرسید.
پدرسنگى زیبا به او داد و گفت بردار و ببر بازار، ببین مردم چقدر می خرند؛ اگر قیمت را پرسیدند، هیچ نگو، فقط دو انگشتت را ببر بالا.
سنگ را به بازار برد. سنگ را دیدند و قیمت پرسیدند. کودک دو انگشتش را بالا آورد؛ گفتند دو هزار تومان!

نزد پدرش بازگشت و ماجرا را گفت؛
پدر به او گفت این بار برو در بازار عتیقه فروشان، آنجا وقتی کودک دو انگشتش را بالا برد عتیقه فروش گفت: دویست هزار تومان!

این بار هم کودک نزد پدر بازگشت و ماجرا را تعریف کرد.
پدر به او گفت: این بار به بازار جواهرفروشان و نزد فلان گوهرشناس برو. وقتی دو انگشتش را بالا برد آن گوهر شناس گفت دو میلیون تومان!!

آن کودک باز ماجرا را برای پدر تعریف کرد. پدر گفت: فرزندم! حالا فهمیدی که قیمت زندگی چند است ؟"مهم است که گوهر وجودت را کجا وبه چه کسی بفروشی"...
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
2
بازدیدها
131
پاسخ ها
72
بازدیدها
2,571
بالا