از اونجا که هفت ماهم و عجول...تولد هم برام یه روز فقط...پس تشکر از همه اونایی که تو تل و اینجا بهم سنگ تمام گذاشتند.
راستش تو این سه سالی که تو نتم، آدمای زیادی رو دیدم و شناختم، اینکه دوست نامریی که بعد گذشت این همه سال دلم براش تنگ میشه، دوستانی که خواستم اعتماد کنم ولی اون روی خوششان را نشانم دادن...دیگر مجازی برایم اولویت نداشت، اینکه پیله تنهاییم را دور خود تنیدم تا از آدمها دور باشم و چهره سرد و بی تفاوتم را که می بینن به من انگ غرور و چه چیزها که نمیدن، هیچ وقت نخواستم به کسی صدمه بزنم، آرزویم برای همه سلامتی و موفقیت بوده، این روزها خیلی چیزها یاد گرفتم من مسئول افکار مردم در مورد خودم نیستم، فقط می دانم دوستانی دارم که مرا با همه بدی ها یا کم حوصلگی هایم می خوان، دوستانی که در بحران هایم می توانم رویشان حساب کنم، نه اینکه خودشان اشک به چشمانم بیاورند.
سمانه عزیزم که همیشه همیشه است برای روزای بدم، محدثه ای که معرفت سه ساله اش همیشه ثابت شده است.
نفسی که دوستی و نقدهایش برایم افتخاری است، فاطمه عزیز که سه ساله هست، شقایقی که بودنش نعمت است، نازی بانویی که پشتیبان است، شکوفه ای که میتوانی در غم و دردام روش حساب کنم، دیلان و نارین و سارایی که عشقن، وقتی زیر آب هستم کلماتشان را میخوانم و مرا اهلی کردند!
دوستایی زیادی هستن حوا و سمیرا و خانم میشی که پراکنده شدیم...یا دوستایی که ازشان دور شدم ولی به پایه های نوشتنم کمک کردند.
دنیای مجازی و آدمهایشان باعث می شوند تا تو پوسته کودکیت را کنار بگذاری و ببالی، برای بالیدن خوش شانس باید باشی تا خوبها سر راهت قرار بگیرن، من چه خوشبخت بودم که بهترینها سر راهم قرار گرفتن، به جز معدود آدمهای رنجم دادن ، که وجودشان برای بالیدن و اوج گرفتنم لازم بودند...
سلام نارینه جان عزیز دلم تولدت مبارک امروز واقعا روز فرخنده ای بود که گلی همچون تو توش شکوفته سرمای پاییزی توی شهر موج میزنه اما وجود زیبا و نازنینت گرما بخش قلب هاست شکوفه پاییزی تولدت مبارک
به نام تو امروز آواز دادم سحر را
به نام تو خواندم درخت و پل و باد و
نیلوفر صبحدم را
تو را باغ نامیدم و صبح در
کوچه بالید
تو را در نفس های خود
آشیان دادم ای آذرخش مقدس
میان دل خویش و دریا
برای تو جایی دگر بایدم ساخت
در ایجاز باران و جایی
که نشنفته باشد
صدای قدم ها و هیهای غم را
گاهی اوقات دست روزگار در کتاب سرنوشتت شخصیتی را خلق می کند که یک باره تبدیل به جزء جدایی ناپذیر روزهای زندگی ات می شود.کسی که آرام آرام خودش را در تار وپور خاطراتت جای می دهد. کسی که آمدنش مثال آذرخش روزهای بارانی آذر ماه، ناگهانی است ولی درخشش وجودش تا ابدیت روشنی بخش آسمان دلت خواهد بود.
کسی که بی هیچ چشم داشتی دل به دلت می دهد و مرحم روزهای سخت زندگی ات می شود. کسی که شاید فرسخ ها از تو دور باشد اما گرمای محبت وجودش از همان فاصله هم دلت را گرم می کند.
زاد روزت فرخنده مهربان ترین بانو
شرمنده نارین جان
من آخرین نفر جمعیت بی اعثابا بودم که تولدت رو تبریک گفتم.
خودت که می دونی تو حرف زدن ماشاالله مغز تلیت کنی هستم واسه خودم
ولی امروز خوشبختانه یا متاسفانه نطقم کور شد
ببخشید دیگه:aiffwan_light_blum:
اینو بدون خیلی عزیزی
و بازم میگم تولدت مبارک