ρяoᴛᴇcᴛɪoɴ oғ ᴀŁɪᴇɴs ▲ حـمـآیت از مـوجودات فرازمینـی/مـآوراءطبیعی

Printemps

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/09/20
ارسالی ها
1,624
امتیاز واکنش
13,218
امتیاز
706
باورتان مي شود که يوفوها 33 سال قبل سري هم به تهران زده باشند؟! تعجب نکنيد، چون اين داستان واقعي است؛ سال 1355 چند شيء ناشناس در آسمان تهران ديده شدند؛ اشياي پرنده اي که به هيچ يک از ساخته هاي دست بشر شبيه نبودند و از همه آنها پيشرفته تر به نظر مي رسيدند. همه آدم هايي که آنها را از نزديک ديدند. با اطمينان از وجودشان صحبت مي کنند اما با همه پيگيري ها، هيچ کس درست نفهميد که در نيمه شب آخرين روزهاي شهريور 1355، واقعا در تهران چه گذشت؟! آيا فضايي ها واقعا به تهران آمدند؟آيا شيئي که حسين پيروزي و همکارانش در برج مراقبت فرودگاه مهرآباد تهران ديدند، يک سفينه خارجي بود که سر از تهران درآورده بود يا يکي از ابزارهاي جاسوسي کشورهاي پيشرفته؟ براي رسيدن به جواب اين سؤال ها مطالب زيرا را که به سبکي داستاني تنظيم شده است حتما بخوانيد.
مهرآباد: «دستور، شناسايي اين جسم است؛ دستوري که به ما دادند و ما هم به شما اعلام مي کنيم».
خفاش: «بله، من الان روبه روي خودم مي بينمش اما متاسفانه با اينکه سرعتم نزديک به سرعت صوت است، به آن نمي رسم».
مهرآباد: «فقط مشخصاتش را براي تاييد اعلام کنيد.»
خفاش: «بله، شيء مورد نظر يک جسم نوراني است که هواپيما به نظر مي رسد. روي آسمان تهران است، با نورهاي آبي، قرمز و نارنجي. ما حتي وقتي با سرعتي دوبرابر سرعت صوت پرواز مي کرديم، اصلا به آن نزديک نشديم و از ما دورتر شد.»
آخرين روزهاي تابستان در تهران بود وسرما کم کم از راه مي رسيد اما يک اتفاق عجيب آسمان شب پايتخت را به شدت داغ کرد، تعقيب و گريزي هوايي که به يکي از مهم ترين اتفاقات رخ داده در ايران تبديل شد. دوفانتوم F4 درتعقيب شيء عجيب و ناشناسي که در آسمان ديده شده بود، از همدان راهي تهران شدند. اين شيء نوراني که رنگ هاي سبز، آبي، قرمز و نارنجي اش به وضوح ديده مي شد، هيچ شباهتي به پرنده هاي زميني شناخته شده نداشت؛ آيا واقعا يک بشقاب پرنده بود؟
ماجرا به 33 سال قبل برمي گردد، 29 شهريور سال 1355. آن سال ها کمتر ماموريتي به نيروي هوايي محول مي شد هر شب فقط يک پايگاه هوايي در آماده باش به سر مي برد، مگر آنکه هواپيمايي بي خبر وارد مرزهاي ايران مي شد. آن وقت فانتوم هاي نيروي هوايي ماموريت پيدا مي کردند تا اين پرنده هاي غير قانوني را از مرزهاي ايران بيرون کنند.اما آن شب با بقيه شب ها فرق داشت. در پايگاه هوايي شاهرخي همدان (شهيد نوژه فعلي) همه چيز آرام و ساکت بود. خلبان عزيزخاني آن شب هم مثل بقيه شب ها در آماده باشي ساکت و آرام به سر مي برد که ناگهان آلارم وضعيت اضطراري به صدا درآمد. او به سرعت خودش را به هواپيما رساند و در حالي که مي دويد، فکر کرد که باز هم بايد شر يک مزاحم را از مرزهاي ايران کم کند. اما اين بار قضيه فرق مي کرد؛ مزاحم هوايي نه تنها از مرزهاي ايران رد شده بود بلکه يکراست سر از پايتخت درآورده بود: «وقتي زنگ آلارم زده شد، اول فکر کردم بايد به سمت مرز بروم اما وقتي دستور دادند که با سرعت به سمت تهران پرواز کنم، فهميدم بايد اتفاق عجيبي افتاده باشد». خلبان عزيزخاني درست حدس زده بود. اما در تهران چه اتفاق افتاده بود که او بايد خودش را خيلي زود به آنجا مي رساند؟

تلفن به خاطر پروانه

«ساعت 11-10 شب بود که يک خانم زنگ زده و گفت با مسؤول برج کار دارم . بعد از اينکه من گوشي را برداشتم، گفت يک چيزي در آسمان بالاي خانه اش ايستاده که مثل موتور ماشين، چهار پره و هشت پره مي شود. گفتم خانه شما کجاست؟ گفت کنار بولينگ عبدو- که آن موقع در جاده شميران بود- در انتهاي خيابان شريعتي. گفتم ما در شمال شرق تهران پروازي نداريم، اگر باز هم مزاحمتي ايجاد شده به من زنگ بزنيد. يک ساعت بعد يک خانم ديگر زنگ زد و گفت در آسمان بالاي سينماي مولن روژ (که در همان حوالي بود)، چيز مشکوکي مي بيند، اما ماجرا به همين جا تمام نشد چون چند دقيقه بعد، آقايي از سيد خندان زنگ زد و يک خانم ديگر هم از همان حوالي شرق تهران. وقتي تعداد تماس ها زياد شد. من شک کردم که نکند واقعا خبري باشد. بالاخره اين همه آدم که بي دليل زنگ نمي زنند.» حسين پيروزي- مسؤول وقت برج مراقبت فرودگاه مهرآباد- لحظه اي سکوت مي کند، چهره اش را در هم مي کشد و بعد با اطمينان مي گويد: «حتي يادم مي آيد از يکي از آنها پرسيدم چرا به پليس زنگ نزديد و شماره اينجا را گرفتيد؟ و آن خانم در جواب گفت برادرش خلبان است و به او گفته مسؤوليت هر چيزي که در آسمان پرواز مي کند، برعهده برج مراقبت فرودگاه است. جواب آن خانم بود که من را به شک فرو برد، شايد واقعاً آنها حق داشتند. بنابراين از روي صندلي بلند شدم و رفتم روي بالکن.»

خفاش 1

وقتي فرمانده وقت نيروي هوايي مي گويد بعد از 20 سال خلباني، اين عجيب ترين چيزي بوده که به چشم ديده، مي توان نتيجه گرفت که اين اتفاق واقعا يکي از عجيب ترين رويدادهاي آسمان ايران بوده است.البته تيمساريوسفي- فرمانده وقت نيروي هوايي- به همين سادگي ها اين حرف را نمي زند چون وقتي حسين پيروزي ماجراي تلفن هاي مردم را براي او تعريف مي کند: «به تيمسار گفتم ما اينجا الان 16-15 نفر هستيم و همگي آن را مي بينيم. اين طوري بود که تيمسار به خودش زحمت داد و رفت روي پشت بام تا ببيند ماجرا از چه قرار است.» مسؤول آن سال هاي برج مراقبت فرودگاه مهرآباد ادامه مي دهد: «وقتي تيمسار هم با چشم هاي خودش آنها را ديد، دستور داد که جت ها از پايگاه آماده باش براي شناسايي اين اشياي پرنده ناشناس بلند شوند.» و اين يعني شروع عمليات تعقيب و گريز در آسمان پايتخت.

مهرآباد: «عصر به خير، خفاش 1»

خفاش 1: «عصر به خير، مهرآباد. من در مسير هستم و آماده.»
اولين جتي که بلند شد، هواپيماي سروان خاني بود؛ يک فانتوم F4 با نام رمز خفاش 1؛ هواپيمايي که آن سال ها براي خودش ابهتي داشت. خفاش يک تقريبا13 دقيقه بعد از پرواز به تهران مي رسد؛ «وقتي در نيروي هوايي براي عمليات F4 را صدا مي کنند، يعني شرايطي است که هواپيمايي خارجي وارد مرز ايران شده. اين خلبان ها هميشه آماده هستند و پنج دقيقه بعد از تماس ما به هوا بلند مي شوند.» اين را پيروزي مي گويد. او خلبان عزيزخاني را در جريان ماجراي شيء عجيب قرار مي دهد و از او مي خواهد تا شناسايي اش کند. عزيزخاني مي گويد: «بله، مي بينمش، هواپيماست»؛ نکته اي که گفتنش از دهان يک حرفه اي بعيد است. مسؤول وقت برج مراقبت فرودگاه مهرآباد که آسمان تهران را مثل کف دستش مي شناسد با خود مي گويد مگر مي شود که جايي در گوشه اي از آسمان تهران هواپيمايي وجود داشته باشد- آن هم بي اجازه برج مراقبت- و او از آن خبر نداشته باشد؛ «به او گفتم اين جسمي است که ما ديده ايم و مردم هم گزارش کرده اند و هواپيما نيست». خفاش 1 به طرف جسم شيرجه مي زند تا آن را بترساند اما شئ عجيب هم به سمت شرق ايران مي رود تا اين تعقيب ادامه پيدا کند؛ تعقيب وگريزي که خلبان عزيزخاني را به تعجب وامي دارد؛ «جسم مورد نظر سرعت خيلي زيادي دارد، با وجود آنکه من با سرعت دوماخ (هر ماخ برابر است با 340 متر برثانيه) مي روم به او نمي رسم». پيروزي مي گويد که اين تعقيب حداقل چند نکته را مشخص مي کند: «ما فکر مي کرديم شيء عجيب 6 هزار پا ارتفاع دارد اما با گزارش خلبان فهيمديم ارتفاعش خيلي بيشتر از اين حرف هاست و اندازه اش به بزرگي يک جمبوجت است».
خلبان عزيزخاني اعلام مي کند که فاصله اش با جسم زياد شده و اگر همين طور ادامه دهد از مرز شرقي ايران خارج مي شود. به همين دليل برج مراقبت فکر مي کند جسم عجيب فرار کرده و از خلبان مي خواهد به سمت تهران برگردد. اينجاست که نخستين گزارش مستند از خارجي و غير معمول بودن شيء ارائه مي شود؛ «خلبان خفاش 1، همان طور که دور مي زده تا به فرودگاه برگردد تاييد مي کند که مسلما اين جسم خارجي است و رنگ هاي نارنجي و آبي و سبز دارد». پيروزي درباره اين رنگ ها هم نظر جالبي دارد و نشان مي دهد او خوب هواپيماها را مي شناسد و اشتباه نکرده است. او مي گويد: «هميشه رنگ آبي را داشت. رنگ هايش جا به جا مي شد اما رنگ آبي هميشه ثابت بود. ما حدس زديم اين رنگ سوختش باشد». عزيزخاني با خيال راحت در حال بازگشت بود و فکر مي کرد ماجرا تمام شده است اما بازي ادامه داشت؛ پيروزي مي گويد: «خلبان ناگهان گفت جسم خارجي و ديگر هيچ صدايي نيامد. او تقريبا در 140 مايلي فرودگاه مهرآباد بود»، اما آن شيء مشکوک فرار نکرده بود و فقط مي خواست بازي موش و گربه راه بيندازد.

پرواز چراغ خاموش

«اول چتر قرمز رنگي بود در شمال تهران و بعد به شکل يک هواپيماي جنگي شد که چراغ هاي آبي و زرد و نارنجي داشت. با چشم غير مسلح مي ديدم. وقتي اولين بار از روي بالکن ديدمش اين شکلي بود». ماجرا آن قدر عجيب بوده که حسين پيروزي به چشم هايش هم اعتماد نکرده، «به بچه هاي ديگر هم گفتم. آنها هم آمدند روي بالکن و همه آن شيء عجيب را ديديم». مسلما شيئي که آن نورهاي عجيبي از خودش پخش مي کرده و به طرز عجيبي ساکن ايستاده بوده، نمي توانست هواپيما باشد. پيروزي وقتي اينها را تعريف مي کند کاملا هيجان زده مي شود. هنوز بعد از سه دهه چشم هايش برق مي زند و ادامه مي دهد: «من براي اولين بار بود که چنين چيزي مي ديدم، نمي خواستم باور کنم.»
اما به جز کارمندان برج و دو خلبان جنگنده هيچ کس ديگري آن شيء عجيب را نديده بود؛ حتي هواپيماهايي که در آن ساعت به تهران نزديک مي شدند، حتي وقتي آن شيء دوباره بازگشت. البته همه آنها يک فرکانس عجيب شنيده بودند که د رشرايط معمولي وجود ندارد. براي توضيح اين مطلب پيروزي مجبور مي شود وسط حرف هايش يک پرانتز باز کند و اصطلاحات خلباني را براي ما توضيح بدهد؛ «وقتي يک هواپيما سقوط مي کند، جعبه سياه آن به سمتي پرتاب مي شود و راديويي که کنار آن است موج اضطراري منتشر مي کند. هواپيماهاي تجسس هم اين صدا را دنبال و منبع آن را پيدا مي کنند.اين صدا همان صدايي است که وقتي يک هواپيما در حالت اضطراري باشد روي فرکانس خاصي آن را منتشر مي کند؛ چيزي مثل صداي بنگ بنگ».
بعدها وقتي آنها از هيجان آن شب دور شدند و خوب به ماجرا فکر کردند فهميدند که چرا به آنکه هيچ هواپيماي ديگر آن شيء را نديده بود اما همه آنها فرکانس اضطراري دريافت کرده بودند؛ «اين جسم خودش را به هواپيماها نشان نمي داد ولي امواجي که از خودش منتشر مي کرد باعث به وجود آمدن صداي اضطراري مي شد؛ مثلا يک هواپيماي 303 که اين صدا را شنيده بود اعلام مي کرد آن را روي هر دو باند UHF و VHF که از هم فاصله دارند دريافت کرده. جالب است که هيچ وقت يک فرکانس روي هر دوباند نمي افتد».
گويا در آن شب دو هواپيماي خطوط هوايي لوفت هانزا و اير فرانس هم فرکانس عجيب اضطراي اي را دريافت کرده و به برج مراقبت اطلاع داده بودند اما جسمي را نديده بودند. مسؤول وقت برج مراقبت تهران به ياد مي آورد که هرچه به هواپيماها جهت آن جسم را نشان داده آنها متوجه آن نشده اند، «من هرچه مي گفتم ساعت ده (يعني سمت راستتان را نگاه کنيد) آنها چيزي نمي ديدند، بعداً فهميدم اين جسم دقيقا مقابل هواپيماهايي که به سمت برج مي آيند ايستاده است و زماني که هواپيماها مي خواستند بپيچند و در مهرآباد فرود بيايند آن شيء عجيب يک مايل آن طرف تر از آنها و در جهت شمال مي ايستاد و چراغ هايش را به سمت آنها خاموش مي کرد. به همين خاطر آنها آن را نمي ديدند اما فرکانسش را دريافت مي کردند.»

سايه مرگ

«شک کردم که شايد اين جسم هاي پرنده عجيب دو يا سه تا باشند. نگراني ام براي عزيزخاني بيشتر شد و فکر کردم ما به جنگنده هاي بيشتري احتياج داريم. شايد يکي از آنها به عزيزخاني حمله کرده باشد و بقيه اينجا باشند.» اما جاي نگراني نبود چون خلبان دوباره ارتباطش را به دست مي آورد، «صداي خلبان به گوش رسيد و گفت که براي مدتي تمام دستگاه هاي دفاعي و ناوبري ام را از دست داده بودم و فقط موتور داشتم اما الان همه چيز درست شده است.» ماجرا از اين قرار بوده که وقتي خفاش يک، دست از تعقيب جسم برداشته و تصميم به بازگشت مي گيرد، شيء ناشناس خودش را بي سروصدا به بالاي سر او رسانده و باعث شده ارتباط راديويي اش با برج مراقبت قطع شود.اين قطع ارتباط پنج دقيقه اي طول مي کشد. ما نمي دانيم در آن پنج دقيقه چه برسر خلبان عزيزخاني آمد اما طاهرا او که خلبان ماهري بوده خودش را نباخته؛ آن هم در شرايطي که تمام دستگاه هاي دفاعي اش را از دست داده و فقط موتور هواپيمايش کار مي کرده. هيچ کس حاضر نيست خودش را به جاي او بگذارد، او سايه مرگ را بالاي سرش ديده اما باز هم حاضر مي شود به آن جسم عجيب که توانسته بود هواپيمايش را تقريبا از کار بيندازد نزديک شود. پنج دقيقه طول نمي کشد که اين جسم دوباره به تهران مي رسد؛ سرعتي که پيروزي را به تعجب مي اندازد. البته دوباره به تهران مي رسد؛ البته آن شيء از سماجت ما زميني ها خبر نداشت. چون يک هواپيماي ديگر براي استقبال از آن جسم در راه بود.
خفاش 2: «عزيزخاني، مي شنويد؟»
خفاش 1: «بله شما؟»
خفاش 2: «جعفري هستم. موقعيت شما الان کجاست؟»
لحظاتي قبل از برقراري اين ارتباط راديويي، آلارم پايگاه نوژه دوباره به صدا درآمده بود. اما اين بار خلبان با تجربه و ماهرتر براي ماموريت انتخاب مي شود. سرگرد پرويز جعفري در لحظاتي با فانتوم دوم يا خفاش دو به تهران مي رسد که برج مراقبت در نگراني غرق شده و هيچ خبري از خفاش يک نيست. سرگرد جعفري موفق مي شود با عزيزخاني ارتباط برقرار کند و خفاش يک اعلام مي کند در 70 مايلي شرق فرودگاه مهرآباد است. خفاش يک هنوز بيشتر از 100 کيلومتر با تهران فاصله دارد اما جسم نوراني دوباره برگشته و اين بار روي کوه بي بي شهربانو بي حرکت و آرام ايستاده است. خفاش يک که در يک فاصله طولاني جسم را تعقيب کرده دچار کمبود بنزين شده است. به همين دليل برج مراقبت به او اعلام مي کند مي تواند به پايگاه برگردد.

ثانيه هاي نوراني

«وقتي از جلوي برج رد شدند ما همه ديديم که شيشه هاي برج لرزيد حتي برق فرودگاه براي چند ثانيه قطع شده و بعدها برق منطقه گزارش داد که در آن شب يک پالس دريافت کرده است.» دربرج مراقبت ولوله مي شود. پيروزي به خوبي اتفاقات آن شب را به خاطر مي آورد؛ «آنها از 500 متري ما رد شدند. ما ديديم که اين جسم مثل يک قايق بود يا مثل کبوتر و کلاغ و.. که با سرعت حرکت مي کرد. اين جسم بالاي سر فانتوم بود و چهار نقطه لوزي شکل آبي دور فانتوم روشن بود؛ يعني يک صفحه لوزي شکل پهن. در همين لحظه صداي خلبان قطع شد». بعدها سرگرد جعفري آن لحظات را اين طور تعريف مي کند: «وقتي من مي خواستم به اين جسم نزديک شوم، او کنار کشيده و بعد مرا دنبال کرد. بالاي سر من بود. وقتي به باغ هاي کرج رسيديم فکر کردم جاي مناسبي است و خواستم به آن جسم شليک کنم». سرگرد جعفري تصميم گرفته بود سرعتش را کم کند تا جسم از او جلو بيفتد و بعد با شليک يک موشک کارش را تمام کند؛ «قبل از اينکه من اين کار را بکنم او فهميد. مثل اينکه به من تله پاتي کرد». سرگرد جعفري چند بار سعي مي کند به جسمي که روي کوه بي بي شهربانو ايستاده نزديک شود؛ هواپيما بايد به فاصله چهار يا پنج مايلي هدف مي رسيده تا بتواند نشانه گيري کرده و شليک کند، اما فاصله اش زياد بوده و هر قدر تلاش مي کرده نمي توانسته نزديک شود.«ناگهان از من جلو زد و در 100 متري من ايستاد. روي هدف قفل کردم و دکمه شليک موشک را فشار دادم». شليک کردن و سرنگوني آن جسم ناشناخته روي مناطق مسکوني تهران مي توانست فاجعه بار باشد براي همين هم سرگرد جعفري تصميم گرفت اين شيء عجيب را روي باغ هاي کرج منهدم کند. جالب اينجاست که سرگرد جعفري هم ابتدا فکر مي کرد با يک هواپيما طرف است. ولي عزيزخاني به او مي گويد که اين طور نيست و اگر به آن نزديک شود دستگاهايش از کار مي افتند. پيروزي مي گويد: «عزيزخاني هم مثل من فکر مي کرد که آنها دو يا سه تا هستند». يک بار وقتي خفاش دو به سمت جسم حمله ور مي شود به نظر مي رسد که دو فانتوم موفق مي شوند آن شيء عجيب را فراري بدهند چون جسم ناگهان از سر راه هواپيماي سرگرد جعفري کنار مي رود. اما ناگهان ورق برمي گردد. پيروزي مي گويد: «وقتي سرگرد جعفري نزديک شد آن جسم کنار کشيد. اما يکباره انگار شکمش باز شد و يک جسم نوراني از آن خارج شد؛ آن قدر نوراني بود که شرق تهران مثل ساعت دو بعد از ظهر حدود دو يا سه ثانيه روشن شد.جعفري گفت مهرآباد جسم نوراني 32 درجه هشت مايل و صدايش قطع شد». اين جسم نوراني يا همان شيء پرنده دوم که جعفري را تعقيب کرده بود، از روي فرودگاه مهرآباد رد مي شود. اينجاست که خلبان با تجربه تصميم مي گيرد آن را روي باغ هاي کرج بزند و به آن شليک مي کند. اما جعفري موفق نمي شود که شيء دوم را نابود کند.خودش در اين باره مي گويد: «وقتي شليک کردم ديدم دستگاه هايم خاموش هستند و موشک شليک نمي شود. فهميدم ارتباط من با کمک خلبان هم قطع است اما او شست مرا گرفت و گفت اجکت کنيم. يعني شاسي فرار را بزنيم و با صندلي و چتر نجات از هواپيما بپريم بيرون.خواستم اين کار را بکنم و به بيرون بپرم اما نشد. سيستم اجکت مکانيکي از کار افتاده بود. درآن لحظات ما هيچ ارتباطي نداشتيم و فقط موتور کار مي کرد». بعدها وقتي جعفري گزارش خودش را از اين واقعه به مقامات وقت ارائه داده بود، شيء عجيب را اين طور توصيف کرد: «اگر کوچک ترين کشور جهان يکي از اينها را داشته باشد در عرض دو روز مي تواند همه جهان را بگيرد».

فرود يوفو

«فکر کردم خلبان جعفري سقوط کرده است؛ چرا که هر چه از مهرآباد او را صدا مي کرديم جواب نمي داد. ناراحت بودم و فکر مي کردم ما موجب مرگ او شده ايم. از يک طرف هم نمي توانستيم بي خيال اين اتفاق شويم. چيزي روي آسمان تهران آمده بود و ما بايد گزارش مي داديم.» پيروزي هيچ نکته اي را از قلم نمي اندازد. در لحظاتي که برج مراقبت در نگراني غرق شده بود. تنها شنيدن صداي خلبان مي توانست آنها را آرام کند، چيزي که دقايقي بعد اتفاق افتاد؛ «خيلي خطرناک است، فکر کنم فقط مي خواست از ما زهرچشم بگيرد. اگر لازم نيست ديگر به آن نزديک نشويم» و پيروزي جواب مي دهد: «تيمسار مي گويد به پروپايش نپيچيد چون ممکن است تو را بزند به پايگاه برنگرديد و در مهرآباد فرود بياييد». اما جعفري که يک بار به خاطر نور شديد آن شيء پرنده، تقريبا ديدش را براي چند ثانيه از دست داده بود باز هم جرأت مي کند و به سمت جسم مي رود. او از ارتفاع 15 هزار پايي مي بيند جسم دوم کنار جسم اول ايستاده، انگار که دارند با هم صحبت مي کنند. خلبان جعفري به برج مراقبت گزارش مي کند که شيء دوم دوباره وارد جسم اول شد انگار که داخل آن فرود آمد.جعفري مي گويد: «اين اتفاق روي آسمان زمين غير ممکن بود. ممکن است در فضا يک پرنده از فضاپيما جدا شود و دوباره به آن برگردد ولي روي آسمان زمين به خاطر وجود جاذبه، با تکنولوژي ما امکان نداشت». خلبان جعفري قبل از نشستن دوباره به خودش جرات مي دهد و يک دور بالاي سر آنها مي زند. اينجاست که دوباره نور عجيبي مي بيند و به برج مراقبت گزارش مي کند که شيء دوم دوباره از اولي خارج شده. اما ساختمان هاي نيروي هوايي مانع ديد برج مراقبت بوده و آنها نمي توانستند خروج دوباره جسم را ببينند. پيروزي، مسؤول وقت مراقبت فرودگاه مهرآباد مي گويد: «خلبان اعلام کرد الان جسم دوم روي زمين نشسته و آن قدر نور شديدي دارد که من مي توانم سنگ هاي بيابان را ببينم. من سؤال کردم حدودا کجا نشسته و او جواب داد سه مايل جنوب پالايشگاه در جنوب تهران. جسم اصلي هم بالاي سرش دور مي زند». سرگرد پرويز جعفري آن صحنه را اين طور توصيف مي کند: «اندازه اش سه برابر قرص کامل ماه بود». بعد از اين گزارش تيمسار دستور مي دهد که خفاش دو جلو برود شايد اثري روي رادارش ثبت شود. اين اتفاق مي افتد و رادار فانتوم براي چند لحظه مي تواند جسم را ردگيري کند اما او باز هم موفق نمي شود خيلي به آن دو نزديک شود؛ «نمي توانستم از ده مايلي نزديک تر بروم. هواپيما لرزش شديدي مي گرفت و دستگاه ها قطع مي شد».

شبح يوفو

«ما کلانتري و ژاندامري را مامور کرديم که آن ناحيه را بگردند ولي چيزي پيدا نکردند جز آثار سوختگي در محل؛ جايي در بهشت زهراي فعلي که آن موقع در و ديوار نداشت و بياباني بود که تازگي قبرستان شده بود.» بعد از آن اتفاق جسم دوم ديده نشد. گويا روي زمين مانده بود و کسي پرواز کردن آن را نديد. البته ژاندامري و کلانتري هم چيزي روي زمين پيدا نکردند. بنابر گزارش ها برج مهرآباد به مدت دو هفته روزي دو ساعت در زمان هاي متفاوتي صداي بنگ بنگي که نشان دهنده خطر بود مي شنيد. در آن دو هفته هواپيماهاي زيادي که در حوزه 25 مايلي مهرآباد پرواز کرده بودند اين سيگنال عجيب را گزارش کرده بودند. پيروزي مي گويد: «نيروي هوايي هم رفت جست و جو کرد و محل پخش انرژي را کندند اما چيزي پيدا نکردند. در يک نوار 40 کيلومتري از دوشان تپه در شرق تهران تا رود شور سابق منبع اين سينگنال الارم جايش را عوض مي کرد. وقتي جايي را مي کندند انرژي ضعيف مي شد اما چيزي پيدا نمي شد». جسم اول که در ديد برج مراقبت بود بنا به گزارش خفاش دو و برج مراقبت شروع به اوج گرفتن مي کند و هيچ اثري از نزديک شدن شيء دوم به آن ديده نمي شود. «خلبان گزارش کرد که شيء اول يا بزرگ تر دارد اوج مي گيرد. درست مي گفت و ما از مهرآباد ديديم جسم اصلي آن قدر بالا رفت تا ناپديد شد اما ما هيچ وقت نفهميديم چه برسر جسم دوم آمد». مهرآباد: «دستور دادند شما هر وقت تصميم گرفتيد، مي توانيد بنشينيد و از تعقيب جسم دست برداريد.»
خفاش 2: «من براي فرود آماده مي شوم. صداي شما رو با خرخر مي شنوم برج. من نزديک باند هستم.»
شايد خيلي از تهراني ها ندانند که آسمان شهرشان 33 سال پيش يک شب پر از هيجان و پر ماجرا را تجربه کرده؛ تجربه اي که شايد مستند ترين مورد مشاهده يوفو (شيء ناشناخته پرنده) در جهان باشد. اين حادثه به تاييد مقامات دولتي وقت و نيروي هوايي رسيد. به دليل شرکت در اين حادثه هر دو خلبان فانتوم تا مدتي اجازه پرواز نداشتند. گويا آنها آزمايش هايي را پشت سر گذاشتند تا معلوم شود که به مواد راديو اکتيو آلوده نشده اند؛ «هر دو خلبان بعدها به من گفتند گاهي که يک ستاره مي بينند، فکر مي کنند که آن شيء دوباره برگشته است. خود من هم تا 54 ساعت بعد از آن نخوابيدم. هر وقت خوابم مي برد خواب آن شيء را مي ديدم و از خواب مي پريدم. هنوز يادم هست که چگونه بود». پيروزي وقتي به اينجا مي رسد طوري به بالا نگاه مي کند که انگار هنوز هم آن جسم را مي بيند که اوج مي گيرد و نورش ضعيف و ضعيف تر مي شود. اما او هنوز چيزي را که ديده باور دارد و فکر مي کند فضايي ها حداقل براي يک بار به زمين آمده اند و او شاهد آن بوده است؛ به خصوص که هنوز هم آخر و عاقبت جسم دو برايش مجهول است.
منبع: نشريه سر نخ- ش 38
 
  • پیشنهادات
  • Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    من به وجود فضایی ها اعتقاد دارم ولی دلایلی وجود داره که فضایی ها وجود ندارند!

    از نظر ديني

    در قرآن آمده از نشانه هاي وجود خداوند خلق آسمان ها و زمين و جنبدگاني است که در آن پراکنده کرده است.اين آيه خيلي معروفه و حالا استنباطم از اين قضيه.هيج گاه در هيج جاي قرآن از آدميان با نام جنبنده استفاده نشده.يعني صرفا جنبنده به موجودات غير عاقل گفته ميشه.نه اين که ما جنبنده نباشيم نه منظورم اينه که از ديدگاه قرآن((لقد کرمنا بني آدم))آدميان از کرامت الهي بر خوردارند و در بنام بردن آنها از اسم آدم((و وصينا بني آدم بالاحسانا))و يا با لقب از جمله يا ايها المومنون يا کفار يا فجار و غيره استفاده مي شه پس مي فهميم از ديدگاه قرآن که گفته خداست و بالاترين مدرک خدا در زمين تنها يک زمين با اين ويژگي
    و تنها يک قوم هوشمند با نام آدم وجود دارد.در ردهي بعدي قرآن موجودات غير آدم نيمه هوشمند را بنام جن ناميده و اتفاقا ذکر شده که جنيان در زمينن نه جاي ديگه. پس اگر هم موجوداتي غير از انسان که حتما تنها در زمين هستند نيز در فضا باشند در حد جلبک موجودات تک سلولي ويروس و بالاترين حد در حد يک حيوان هستند پس اگر هم موجوداتي باشند در بدترين حالت يک باکتري(مثل ادعاي وجودش در قمر اروپا)و در نهايتش در حد يک حيوانن که هيچ چيز رو تفکر و متمدن نمي يابند
    چرا که اگر قومي هوشمند و يا حتي فرا هوشمند از آدميان بودند خداوند هيچ گاه انسان را عشق خود و تفکر امانت نمي داد.خداي بزرگ انسان رو خليفه خودش بر زمين و جهان کرد يعني بعد از خدا قدرتمندترين وجود که خود و تمام هستي اش از خداست انسانه.استنباط های من هم از احادیث نبود از بالاترین مرجع دین قرآن بود با چند نفر از روحانیون هم در میون گذاشتم حرفم رو تایید کردن منظور از چند هزار عالم در احادیث عالم های معنوی بود مثلا عالم شهدا عالم صوفیا عالم ....پس بهتره تصورات فانتزي فيلم هاي استيون اسپيلبرگ رو فراموش کنين

    از نظر روانشناسي

    در کتيبه هاي مصري و مايا هاي از تصاويري صحبت مي شه که حاکي از فرود يا ورود موجوداتي فرا انسانند.بايد گفت بله فرا انسان بر روي زمين اومده اما... و اين اما رو توضيح مي دم در گذشته مثلا صد سال پيش که به تفکرات مردمان فکر مي کنين نوشته ها و حرفهاشون رو خيلي ابتدايي جلوه مي کنه اصلا براي همينه که قرآن معجزه محسوب مي شه فکر کنين همين ايران خودمون تا 200 سال پيش چقدر خرافي گري رواج داشت وقتي به شما افراد تحصيل کرده از نمي دونم گربه ي سياه بدبختي مي آره صحبت مي کنن سريعا مي گين اينا چيه باز و واقعا حق با شماست حالا به 5000 سال پيش فکر کنين مسلما مغزها ابتدايي بوده اصلا فرآيند رشد مغز در طول تاريخ صعودي هست.فقط همينو بگم قوم فينيقي ها وقتي رعد و برق ميزد مي گفتن خدايان با ما قهر و غضب کرده اند تا دو روز قرباني مي کردند اگه به تاريخ توجه کنين قوم فينيقي در لبنان امروزي خاورميانه غربي و اروپاي جنوبي بودند به نوعي مديترانه با اون آب و هواي بارونيش حالا حساب کار دستتون بياد صبح تا شب اونجا رعدو برقه!
    مصريان باستان هم خيلي خرافي بودن حتي همراه فرعون جواهرات دفن مي کردن تا بعد از سالها که فرعون بزرگ بيدار شد و خواست باز حکومت کنه نشونه اي داشته باشه!!!فکرش رو کنين!من با تحقيقات زياد از يک کتيبه در کتب تاريخ سالنامه تاتموس سوم فرعون نسل 18 که اين اثر در کتاب خانه واتيکان هست و من با هزاربدبختي اونو در سايت کتابخونه ترجمش کردم اين جوري ذکر شده.از يک گلوله آتشين متحرک در آسمون متحرک بوده به زمين افتاده و فرعون و مردمش به سجده افتادند.
    خوب مشخصه اون هاي تا حالا اجرام فضايي نديده بودن.همين يک ماه پيش تو پرو يک سنگ آسماني افتاد به قطر 1 متر در 60 سانتي متر.اگه برين تو اينترنت مي بينين اين چرا آدم عادي نمي ديدن؟به نظر شما اين يه دليل واسه اين که امثال فرعون با دروغ قدرت مجازيشونوبه رخ بکشونن بگن قدرت ماوراطبيعي دارن؟کتيبه دليل و سند کلي از طرفداران يوفو هست واسه اين که بگن تا موجودات وجود دارن البته هوشمند.چرا همش بايد افراد بزرگ اين چيزها رو ميديدن چرا مثلا در طول تاريخ در ايران رويت نشده منظورم ايران باستانه يا هزارتا ملت ديگه اين گذارش ها همش درمورد کشور هايي نظير هند و مصر و اروپاس که هنوز که هنوزه جزو خرافي ترين مردم دنيان.

    از نظر علمي

    در حال حاضر که شما در حال خوندن اين نوشته ها هستين 29 ابر صفحه ماهواره در فلوريدا 18 ماهواره در اروپا 3 ماهواره در ژاپن و 4 ماهواره در کل آسيا رو به فضا هاي بيکرانن با دقت بسيار بسيار بسيار زياد در حال رهکيري فرکانسن تا ببينين آيا فرکانس غير عادي حاکي از تکنولوژي از ميلون ها ستاره و ملياردها منظومه بيرون مي آد يا نه که جواب اينه نه!بعد از 12 سال تحقيقات هنوز به اميد اين زنده اند.منم دوست دارم يکي غير ما آدم ها باشه اما واقعيت يه چيز ديگس ايم ماهوارههاي چنان دقيقن که گفته شده فرکانس سبک مثل يک راديو دستي رو در کنار زحل شناساييمي کنن چه برسه به فرکانس يک تکنولوژي مثل ماهواره يا شبيه اون البته اونها حتي اگه فرکانس رو نگيرن موج نور رو در اثر يک تکنولوژي مي گيرن.براي مثال موج انفجار يک ستاره در مليادرها سال نوري دورتر رو اندازه گرفتن! با اين حال هنوزم هيچ اثري از هوشمندي نيست.يکي گفت بهم شايد اونا از فناوري استفاده مي کنن که موج نداره.جک سال.هر چيزي در فضا موج هم ايجاد نکنه يک سري فرکانس توليد مي کنه از نور تا صوت انواع موج هاي جهان باز اون ها که نمي تونن يک موج جديد با يک فرکانس ابداع کنن قانون فيزيکه!
    ناسا هم چنيدن بار اينو اعلام کرده که موجودات غير زميني وجود ندارن.(آرشیو خبرگزاری بی بی سی پرشین)
    منظور این نظریات اینه حتی در صورت وجود حیات شبیه به ما انسان ها نیستند و مسلما از نظر هوشی از ما پایین ترند یک نظریه پرداز مهم روسی وسولد تروئیتسکی (Vsevold Troitsky) عنصر وابسته فرهنگستان علوم شوروی سابق فرضیه‌ای را به شرح زیر پیشنهاد نموده است:

    مدل جهان داغ در حال انبساط، اولین مرحله تکامل را به نحوی مجسم می‌سازد که هیچ ستاره، سیاره و حتی مولکول و یا اتم وجود نداشته است (پیدایش جهان). تمام اینها پس از گذشت مدتی طولانی ایجاد شدند. بنابراین شرایط ضروری برای پیدایش موجودات زنده در مرحله خاصی از تاریخ جهان تکمیل گردد. طبق فرضیه تروئیتسکی پس از آن حیات عملا بطور هم‌زمان در اجسام فضایی مختلف به وجود آمد. مفهوم این مطلب آنست که هیچ تمدنی پیشرفته‌تر از تمدن زمینی وجود ندارد. به همین دلیل ما نمی‌توانیم اثری از آنها پیدا کنیم.

    از نظر انسان بيني

    انسان همواره خودش رو نيازمند به همنوع مي بينه در نظر ادمي عاشق قدرت بي پايانه براي مثال خدايان هند آناهيتا خداي زيبايي 8 دست داره اين نماداينه که آره خداي ما مي تونه هر کاري رو بکنه و يا در باور ما مسلمين که حقيقتا هم باور درستيه خداوند ما قادر مطلقه.انسان هميشه عاشق اين بوده که يکي بياد و بگه سلام من غول آرزو هات هستم بينهايت آرزو کن.انسان محدوده البته در زمان.يعني الان فکر به اين که اي کاش فناوري غير زميني وجود داشت به ما در علم کمک مي کرد يا ما رو با سرعت زيادي دور بيکران مي گردوند اينها همش يک اي کاشه متاسفانه براي اين اي کاش دليل هم مي آرن.اصلا اساسا انسان طوري ساخته شده تا سيستم( اي آر اسش) يعني سيستم پاسخ به درونش برای یافتن پاسخ به کمترین محرکه جواب بده.منظورم اینه توی سر همه ما آدمها بینهایت علامت سوال هست پس اگه یه روز به جواب نمی رسیم دلیل نمی شه واسه یافتن جواب آرزو کنیم باید دنبال جواب بریم نه این که به کوچکترین محرکه بیشترین پاسخ رو بدیم(بر مبنای کتاب نیکولاس سیلوستر/روان شناسی درونی انسان ها)

    مهمترین دلیل از نظر اقتصادی

    این مهم ترین دلیله.خیلی مهمه.شما برین تو سایت آمازون.دات کام فقط کافیه بزنین پر فروش ترین فیلم های تاریخ سینما!توجه کنین از سال 1965 با فیلم ادیسه فضایی بگیر تا الانی که دارم با شما حرف می زنم بیشترین فروش فیلم ها مربوط هست به فیلم هایی که با استفاده از قدرت تخیل مردم بهتر بگم سو استفاده پول به جیب زدن.دیگه همه می دونن سری فیلم جنگ ستارگان و یا ماموریت ایی تی از اسپیلبرگ و یا ارتباط از نوع سوم و هزاران هزار فیلم راجع به موجودات ماورا زمینی هست چون کلا ما آدم ها عاشق چیزی هستیم که نمی دونیم.می خواهیم هدیه بدیم تو کادو می زنیم تو جعبه می زاریم تا کسی که هدیه می گیره کنجکاو بشه بدونه توش چیه تا هیجانش بیشتر شه همه ما دنبال هیجانیم و متاسفانه امکانات فعلی در مورد سوال وجود موجودات ماورا زمینی کم اورده برای همینه که مردم بیشتر به این واکنش مبهم جواب بزرگ می دن همین الان هم چه من چه شما عاشق فیلم تخیلی از فضا هستیم.و سازندگان تبلیغات این حسو خوب می شناسن چون اگه این حس نبود کارو کاسبیشون بهم می خورد.نگاه کنین همبرگر سانسی در آمریکا پر فروش ترین همبرگره شکلش شبیه آدم فضاییاس توی پارک هم سفینه ها از رونق خوبی برخوردارن پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینما موضوعاتشون 90 درصد در مورد موجودات فضاییه! کافیه فقط یکمی به این قضایا دقت کنین.منظورم اینه که دامن زدن به این قضایا روز به روز سودآورتره!
    الانشم خیلی ها با گرفتن عکس هایی که اگه یک طراح صحنه رو بیارین براحتی می فهمه این عکس ها دروغه.می خواهین من براتون صد تا از این عکسا میسازم باور کنین این عکس ها دست سازه! شفافیت زیادتر یا کمتر از محیط تار بودن زیادتر از محیط و... از نکات ظریف ایراد این عکس هان.

    از نظر سیـاس*ـی

    نمی دونم چند نفر از شما فیلم 4 جولای یا همون روز استقلال رو دیده اما حتما پیشنهاد می کنم ببینه در این فیلم در روز 4 جولای که مصادف هست با روز استقلال آمریکا موجودات فضایی حمله می کنن بی دلیل.از دید فیلم اونها موجوداتیند مثل ویروس که بعد مکیدن منابع یه سیاره میرن یه سیاره دیگه.تو این فیلم مثلا رییس جمهور آمریکا فردی نشون داده می شه که کشورش رو ترک نمی کنه به خاطر همدردی با مردمش اولش آدمها کم می آرن تا اینکه آقای رییس جمهور یه فکری به سرش می زنه و با یه ایده خلاقانه!کل دنیا رو متحد می کنه و فضایی ها رو شکست میده و 4 جولای جدا از روز استقلال آمریکا روز استقلال زمین می شه!خیلی مسخرس خیلی متاسفم خیلی...یعنی کار به این جاها رسیده که با این قضیه مسخره این طور استفاده می کنن!!!می خوام بگم دامن زدن به این موضوع همچینم به ضرر خیلی ها نیست که هیچ با استفاده از اون تا دلشون خواست استفاده می کنن.جامعه غرب و بعضی ها از مشغول کردن آدم ها به این چیزها سودهای کلانی می کنن از غفلتشون از بی خبری.اگه توجه هم کنین می بینین که این همه موسسه یوفو در جهان هست که خرجشو سیاستمدارها تامین می کنن سیاست تعارف نداره یه جایی خرج می کنن که پولش صد برابر شه...

    از نظر ریاضی

    داشتم مطالب می خوندم در مورد اعداد و ارقام.یکی گفت به ازای یک تعداد سیاره یک زمین هست و احتمالات و غیره آخرشم به این نتیجه رسید فلان ملیارد ستاره فلان ملیارد منظومه و فلان ملیارد سیاره پس اگه به ازای تعداد خاصی سیاره یک سیاره صاحب حیات مثل زمین باشه حداقل 120000 سیاره در 9 کهکشان هست که شبیه زمینه.اولا این نوع استدلال استقرایی و اصلا در این زمینه کاربرد نداره شما وارد یک شهر می شین اولین ماشینی که می بینین زانتیاس دومیشم زانتیا حتی اگه تا صد تا زانیتا رو ببینین نباید استدلال بست که همه مردم این شهر زانیتا دارن!در جواب می گم کهکشان فیزیکیه یعنی یه محیطه و از این لحاظ شبیه علم زیسته.می دونین که در اتاق از بین 12 بلیون ذره 3000 ویروس سل وجود داره.خب اگه بیرون از اتاق برین چی من به شما می گم 120000 بلیون ذره بیرونه آیا این استدلال درسته بگین 30000000 ویروس سل هست؟؟؟نه!چون بیرون بیرونه زیر نور آفتاب.تعداد کمتره!منظورم اینه که هیچ قانون ریاضی بر روی استدلال حیات واقع نیست همه ما هم خوب می دونیم با همه کشفیات سیاره ای سبیه به سیاره زمین شبیه به ستاره ای شبیه خورشید و منظومه ای شبیه به منظومه شمسی اصلا وجود نداره آره سیاره شبیه به زمین هست.اما موقعیت زمین رو نداره و عملا حیات توش ممکن نیست مثلا ستاره منبع ازش یا خیلی دوره یا خیلی نزدیک در معرض شهابسنگه و مهم تر از همه جو سمی داره دوستان عزیز بخار آب کافی نیست همه می دونیم.الان یک سیاره پیدا کرده اند شبیه به زمین داره شکل می گیره برای شکل گیریش صد میلیلون سال زمان و برای این که اگه بخواد در شرایط ایده آل که امکانش نزدیک به صفر روال زمین رو طی کنه 100 میلیارد سال زمان می بره!!!!!!!حالا به من بگین اصلا معلوم هست تا یک میلیون سال بعد زمینی باشه؟؟؟؟چه برسه به اون

    از نظر امنیتی نظامی

    در یک جا مطلبی خوندم راجع به این که یک منطقه ای هست در داخل صحرای نوادا خیلی بین خارجیها مرسومه اسمش خیلی معروفه آره منطقه 51.می گن تو این منطقه یک سری دانشمندان بزرگ در هر زمینه بر روی اجساد موجودات فضایی تحقیق می کنن حتی می گن تعدادی از اون ها رو در شرایط آزمایشگاهی حالا چه مرده چه زنده نگهداری می کنن.خیلی کنجکاو شدم دنبالش رفتم تحقیق واقعا بیش از 100 سایت رفتم تا این که واقعا در اوردم که قضیه اینه در این منطقه راجع به رویش گیاه در فضا مثل جلبک تحقیق می کنن!خب بعضی ها می گن اونا دارن پنهون می کنن قضیه رو می خوام بگم آیا این قضیه از ارایه تسلیحات مهم تره کشور روسیه چند ماه پیش بمبی به نام بمب خلا امتحان کرده نسل جدید از بمب کشتار جمعی منظورم اینه که بالاترین حد از محرمانه ترین چیز ها هم در معرض عموم قرار می گیره اگه واقعا اون موجودات اجسادشونه چرا در جاهای معتبر نشونش نمی دن؟هر چه قدر سری باشه از بمب و طرح های امنیتی و جاسوسی که مهم تر نیست اون ها رو که می گن.حالا چه سودیه که نخوان راجع یه این قضیه بگن.جواب اینه هیچی!

    و آخرین دلیل

    از نظر فکرشناسی

    اگه توجه کنی 99 درصد خبر رویت این اجرام مثلا بشقاب پرنده از آمریکا و اروپا می آد.همه دنیا می دونن که اروپایی ها و آمریکایی ها که نژادشون به اروپا می خوره درگیر قوانین خشک کلیسا باعث شد تا خرافاتی بشن به تالع نحس اعتقاد دارن اعتقاد دارن شانس با بـ..وسـ..ـه منتقل میشه گربه سیاه بدشانسی می آره اگه سه بار دور خودت بچرخی رد می شه.عدد 13 نحسه و هزارتا مثل این ها.نمی دونم راجع به اژدهای اسکاتلند شنیدین؟که می گن توی دریاچه ای معروف که الان حضور ذهن ندارم اژدها هست؟؟با این حال محققین تمام اون دریاچه رو یک سال زیر نظر ماهواره گرفتن طوری که اگه در 10 کلیومتری زیر دریا جنبده ای بود سنسور های دریاچه شناسایی می کیردن نتیجه این شد!خیال یا در مورد هشت پای غول آسا یا مرد برفی یا دیو یا هزارتا مثل این خیالات مقتضی به قرن حال خیالات از هشت پای بزرگ به موجودات فضایی تغییر کرده در قدیم ملوانان می گفتن که اژدها رو دیدن و حالا هم غربیها و خیلی ها.فقط یک چیز رو بگم مغز هر چیزو که بخواد می بینه حتی اگه وجود نداشته باشه.قضیه عشق یک طرفه هم همینه.طرف مقابل عشقی نداره اما مغز اون فرد فکر می کنه که اون عاشقشه در این صورت حتی یه تکون دادن ساده سر هم می شه پارازیت عاشقانه.یک سایه می شه سفینه.تاری چشم.میکس عکسو هزارتا مثل این چیزها.

    یه خبری هم بدم اون جسم مشکوک تو آسمان مشکین شهرو یادتونه 3 سال پیش؟موجودات فضایی؟نه هواپیمای جاسوسی عقاب ساخت آمریکا بود...


    در آخر هم می گم اگه از این دلایل چندتاشم نادرست بوده باشه به اندازه کافی دلایل اورده شده که وجود ندارن.امید وارم که واقعیت رو گفته باشم این حاصل فکرها و تحقیقاتم بود امیدوارم مفید واقع شه
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    ▬ اســرار..اهرامـ و سازه هــای غول پیکـر و فرازمینــی هــآ 2 ▬

    بسیاری از اشیا در تیواناکو وجود دارد که میتوانید در تمدنهای پیشتر از آن ببینید. در زمانی بسیار پیشتر و در قرون قبل از میلاد در پرو شما میتوانید اشکال مشابهی را ببینید، پیکرنگاری تصویری مشابه و شما کاملا قادر به دیدن تبار و پیشینه آن باشید
    اما وقتی گردشگران به خرابه‌های «تیواناکو» نزدیک میشوند، احتمالاً مرموزترین سازه کهن، در بین سایر سازه‌ها، تنها چند صد قدم دورتر بر بستر خود آرمیده است. در حالیکه در کمترین محل توجه بازدیدکنندگان واقع شده است. «پوما پونکو»، زمینی از خرابه‌های سنگی که تصور تئوری «غریبه‌های باستانی» را تحـریـ*ک و به هیحان می‌آورد.


    از نظر من فوق‌العاده‌ترین بخش شواهدی که در دست ماست در کل پازل فضانوردان باستانی، همین «پوما پونکو» است در ارتفاعات بولیویا، در حالیکه اهرام جیزه، کاری بسیار بینظیر است، اما در مقایسه با «پوما پونکو»، تنها یک بازیچه است. منطق در «پوما پونکو» وجود ندارد، چرا که ما بناهای وزین سنگی را در پیش رو داریم، که در سراسر منطقه آرمیده‌اند، که انگار با نوعی فشار قوی از هم پاشیده‌اند

    AA_S01E06_294.jpg


    بلوکهای «پوما پونکو» به دقت بریده شده‌اند که در زمانی به خوبی در هم قفل میشده‌اند. درست مثل قطعات به دقت چیده شده پازل، اما تقریبا ده مایل دورتر از نزدیکترین معدن منطقه. چگونه این سنگهای غول‌پیکری که وزن برخی از آنها به صدها تُن میرسد حتی به اینجا رسیده‌اند

    ما اینجا در باره مکانی صحبت میکنیم که 4500 متر از سطح دریا بالاتر است. این یعنی هیچ درختی در این ارتفاع وجود ندارد که بتوان از آن برای غلطاندن سنگ استفاده کرد. هیچ چیز در اینجا نمی‌روید به جز علفها و بوته‌هایی کوتاه.


    من تا کنون در مقابل بسیاری از بناها ایستاده‌ام. اما «پوما پونکو» در راس همه آنهاست، چون آنچه که ما در آنجا یافتیم اصلا قابل قبول نیست، به هیچوجه قابل دسترسی نیست. و این سوال را پیش می‌آورد که: چگونه ساخته شده است و به چه منظوری؟ اغلب باستانشناسان میگویند «پوما پونکو» توسط بومیان «آیمارا» ساخته شده است و ما همه متفق‌القولیم که برای ساختن چیزی مثل «پوما پونکو» شما باید نوشتن بدانید، باید با نقشه ساختمانی آشنا باشید، شما نیازمند طرح و نقشه و محاسبه هستید، جایی که قطعه ها به هم بخورند و به شکلی کامل به هم چفت شوند. اما یک چیز هست که همه باستانشناسان در باره آن هم عقیده هستند و آن اینکه «آیمارا»ها اصلا نوشتن نمیدانسته‌اند. پس این چگونه ممکن است که آنها قادر به ساختن همه این بنا بوده باشند، بدون هیچ نقشه‌ای؟

    که این واقعا حیرت‌آور است. و اینکه چرا نظریه‌پردازان «فضاییان باستانی» در «پوما پونکو» و «تیواناکو» غرق شده‌اند؟ آیا این به خاطر کیفیت بنای سنگیست؟ و نیز به دلیل بزرگی و اندازه سنگهای آن؟ این بسیار غیر قابل باور و عالیست که ما حتی شواهدی مبنی بر استفاده از ماشین‌آلات هم داریم. آنها از ابزار ماشینی استفاده میکرده‌اند تا این سنگها را ببرند

    یکی از بلوکهای سنگی 800 تُن وزن دارد و به خوبی صیقل داده شده است. در اینجا سنگهایی هستند، سنگهایی غول‌پیکر هستند باحفره‌هایی در آنها، که عمقی بیش از چند میلیمتر ندارند، که قطعا نمیتوانسته‌اند با اسکنه‌های سنگی عصر حجر ایجاد شده باشد. اینها با اِسکنه سنگی آن زمان ایجاد نشده است. پس حتما یک تکنولوژی دیگری راهگشای آن بوده است.

    خطوطی که در داخل صخره‌ها حک شده‌اند، کاملا راست هستند و به شکلی شگفت‌آور عمقی یکسان دارند، از انتهای یکی به ابتدای دیگری.

    درست مثل اینکه ساختمان‌سازهای پیشرفته بر روی آنها کار کرده باشند. چون همه چیز به دقت اندازه‌گیری شده است. همه چیز در حد عالیست. شما متعجب بر جای میمانید که این چگونه ممکن است؟ یکی از عجیبترین پدیده‌ها در این مکان آن است که سنگهایی که در این منطقه به کار رفته‌اند، سنگهای شنی هستند. گرانیت و دیوُرایت. تنها سنگی که سختتر از دیورایت است، الماس است. پس تنها راهی که میتوانسته این بنا را به انجام برساند این بوده است که ابزار آنها مته‌ای الماسه داشته باشد
    متخصصین آمریکایی که با وسائل اندازه‌گیری کامپیوتری به این منطقه رفتند کاملا شوکه شدند. در گزارش خود آورده‌اند: «این غیر ممکن است» که بتوان «پوما پونکو» را دوباره‌سازی کرد. «این کاملا غیر ممکن است».

    اما آنچه واقعا باور نکردنیست اینکه مردم عهد عتیق توانسته باشند به این دقت سنگها را تراش داده باشند، یا توانسته باشند چنین بنای غیر قابل باوری ساخته باشند

    اگر فضانوردان دوران پیشین بوده‌اند که به آنها تکنیک ساخت این بنا را آموخته‌اند، چرا ما در این آثار، هیچ بنای پیشرفته‌ای مثل بناها و آسمانخراشهای امروزی نمیبینیم؟ چرا همه چیز شبیه هرم است؟ تکنیکهای برش سنگ، بارها و بارها تغییر کرده‌اند و به طور مستقل در سراسر دنیا قابل استفاده‌اند. اگر شما خود را به جای شاهی «خداگونه» بگذارید و بخواهید بنایی را طراحی کنید که قادر به باقی ماندن تا هزاران سال باشد، بهترین راه برای بقای آن این است که آن را از سنگهایی که در هم چفت شوند بسازید. بدون هیچ قالبی. پوسیدگیها و خرابیهای آن نیازمند تعمیر باشد. به همین دلیل هم ما سازه‌هایی بدون قالب در مقابل روی خود داریم. سازه‌های سنگی در همه نقاط زمین.

    در عین حال ما اینجا یک ناهمخوانی داریم. از یک سو مردمی را داریم که باید کاملا بدوی بوده باشند. که آنها احتمالا تنها یک قدم از عصر پارینه سنگی فراتر نهاده‌اند، و از سوی دیگر آنها کاری انجام داده‌اند که ما حتی همین امروز هم نمیتوانیم انجام بدهیم). به نظر میرسد که ما در این زمینه به شدت به مشکل بر میخوریم. و این بنایی‌ست با بلوکهای سنگی غول پیکر. به خوبی و دقت به هم چسبیده با بقیه بلوکهای دیگر. که همه را در هم قفل میکند


    مردم عهد باستان در این کره خاکی، حقیقتا عجایب زیادی را شاهد بوده‌اند. اما آن افسانه‌ها بیش از اینکه تجسمی و یا کار هنری و چیزهایی از این دست بوده باشند، همه رفته‌اند، بنا به دلایلی همه فقط دیگر وجود ندارند. اما در پشت سر خود، چیزهایی باور نکردنی را بر جای گذاشته‌اند که ما امروز داریم که شما را وامیدارد از خود بپرسید: آخر چگونه اینها ساخته شده‌اند؟ اینها رموزی بسیار شگرفند و من فکر میکنم یکی از چیزهایی که مردم را برای ادامه جستجو به منظور یافتن پاسخهای خود ترغیب میکند این حقیقت است که اینها کاملا در دسترسند، اما نمیتوان از آنها سر در آورد.

    اما برداشتن پوشش رمز و راز اینکه چگونه این بناهای باورنکردنی ساخته شده‌اند، تنها یک قطعه از این پازل را کامل میکند اینکه دریابیم چگونه ساخته شدند و چگونه مورد استفاده قرار میگرفته‌اند، سوالاتی جدیدتر را مطرح میکند. سوالاتی که شاید جوابی برای آنها بر روی کره خاکی نباشد
    آیا فضاییها حقیقتا الهام بخش پیشینیان ما بوده‌اند تا معابد و اهرام کهن را بسازند؟ و اگر آنها به اینجا آمده‌اند، آیا هیچ بخشی از دانش فیزیک پیشرفته خود را برای ما به ودیعه گذاشته‌اند؟ فضانوردی یا ریاضیات؟ اگر اینگونه است، آیا شواهدی در این باره تا به امروز وجود دارد؟ یکی از مثالها میتواند این یکی باشد: که اغلب به عنوان اولین کامپیوتر دنیا، در تاریخ 2000 سال قبل منسوب

    دستگاه «آنتی کیترا» در 1900 توسط غواصان اسفنج کشف شد. این دستگاه در یک جزیره کوچک در «اَئجیِن» به دست آمد که نام آنرا «آنتی کیترا» گذاشتند. در این منطقه کشتی شکسته‌ای وجود داشت و در این کشتی، لاشه یک جعبه پوشش‌دار یافت شد که از جنس فلزات ترکیبی بود و پس از این کشف، به موزه «آتن» منتقل شد. پنجاه سال طول کشید تا توانستند این جعبه را تحت اشعه ایکس قرار دهند و به این وسیله قادر به بازسازی آن شوند چرخ دنده‌هایی که به هم وصل بودند، تصویر دقیقی از اینکه این جعبه چه چیزی بوده است، ارائه داد و این واقعا یک کامپیوتر است. یک ماشین کاملا پیچیده.

    AA_S01E06_329.jpg

    این یک بخش بسیار جالب از تکنولوژی است، به دلیل کاری که انجام میدهد. اولا این یک دستگاه فضانوردیست که شما را قادر میسازد با استفاده از جداول قادر به ردیابی ستاره‌ها باشید، و در مسیرهای دریایی جهت‌یاب شماست. علاوه بر این یک دستگاه علم نجوم نیز هست، به شکلی که میتواند به شما بگوید بر اساس تاریخ تولدتان شما تحت تاثیر کدام سیاره هستید و بر مبنای آن، وقتی این سیاره در تراز به خصوصی باشد چه اتفاقات به خصوصی برای شما خواهند افتاد. بنابراین این یک دستگاه بسیار جالب و بخشی از تکنولوژیست که کاملا دنده‌هایی پیچیده‌تر از بخش داخلی ساعتهای مدرن سوییسی دارد که قدمت آن به 200 سال پیش از میلاد مسیح میرسد. بنابراین این کاملا نامتعارف است که چه کسی توانسته است این دستگاه را بسازد و برای چه استفاده میشده است؟
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    ديده شدن پرنده هاي آهنين در آسمان بلژيک
    از تمامي گزارش هاي رسيده مبني بر ديده شدن يوفو، يکي از پرونده هايي که بيشترين شاهدان را دارد، مورد بلژيک سال 1989 است که تقريبا حدود 30 گروه مختلف و سه گروه پليس که هر کدام در ايستگاه خاصي حضور داشتند، آن را گزارش کرده اند و در تمامي اين گزارش ها ديده شدن شيء پرنده مثلثي شکل و مسطح با چراغ هايي زير آن در ارتفاع پايين به ثبت رسيده است. به گفته شاهدان، هنگامي که يوفو از آسمان شهر لي يژ بلژيک به طرف مرز هلند و آلمان مي گذشت، هيچ صدايي از اين جسم ناشناخته غول پيکر به گوش نمي رسيد. چندماه پس از اين ماجرا، اتفاق شگفت انگيز ديگري به وقوع پيوست. بدين ترتيب که در30 مارس سال1990 يکي از کاپيتان هاي پليس ملي بلژيک با قرارگاه نظامي کشور تماس گرفت و با عصبانيتي توام با اضطراب خبر عبور يک شيء بزرگ مثلثي شکل را از آسمان بلژيک داد و همزمان با اين تماس، رادارهاي دو ايستگاه زميني که يکي از آنها ايستگاه کنترل ناتو در نزديکي شهر گلونز واقع در شمال شرقي بروزل بود، از به ثبت رسيدن سيگنال هايي مبني بر وجود جسم ناشناخته اي در صفحه هاي نمايش خود خبر دادند. پس از اينکه سيستم اطلاع رساني تمامي پايگاه ها فعال شد، مسؤولان با کمال تعجب مشاهده کردند که چهار ايستگاه ديگر گزارشي مشابه دو ايستگاه ديگر دريافت کرده اند. همه ايستگاه ها خبر دادند که شيء ناشناخته روي صفحه رادار آنها به آرامي در حال حرکت است و سيگنال هايي ارسال مي کند که به هيچ عنوان قابل شناسايي نيستند. سريعا دستور به پرواز درآمدن دو جنگنده اف 16 براي شناسايي جسم ناشناخته پرنده صادر شد و يکي از جت ها رادارش را روي جسمي که مثل نقطه کوچکي در صفحه علامت مي داد، قفل کرد. به گزارش خلبان تنها چند ثانيه پس از اينکه روي هدف متمرکز شد، هدف مورد نظر سرعتش را افزايش داد و به سرعت از محدوده رادار دور شد و بدين ترتيب پس از يک ساعت عمليات تعقيب و گريز پرنده ناشناخته در آسمان شب بروزل ناپديد شد؛ «يوفو با سرعت بسياري که حاکي از داشتن تکنولوژي بسيار بالا بود مانور داد و رادار حدود پنج ثانيه اي علامت داد که جسم پرنده از ارتفاع 3048 متري به 153 تغيير ارتفاع داده اما دوباره به سرعت به ارتفاع اوليه برگشت». اين نکته قابل توجه را خلبان جت اف 16 هنگام تعقيب يوفو گزارش کرد. تا چندماه مردم شب و روز همچنان يوفو را در آسمان مي ديدند و بيشتر از 1000 مورد گزارش ديده شدن اين جسم پرنده ناشناخته به پليس داده شد. به اظهار شاهدان اين جسم آن قدر در ارتفاع پايين حرکت مي کرد که با چشم غير مسلح هم ديده مي شد و داستان يوفو به يکي از مهم ترين موضوعات رسانه هاي بلژيک تبديل شد. شاهدان به محض ديدن شيء پرنده دوربين هايشان را روي آن تنظيم مي کردند و عکس مي انداختند تا به خيال خودشان سند معتبري تهيه کنند اما مسأله رمزآلود اين ماجرا در اين بود که هرچه مي کوشيدند تا از اين پرنده آهنين عکس بگيرند به هيچ عنوان امکان پذير نبود و هنگام ظاهر کردن نگاتيوها تمامي عکس هاي گرفته شده يا تار مي شد يا مي سوخت. پروفسور آگوست ميسن- استاد فيزيک دانشگاه کاتوليک در لووين- نور مادون قرمزرا علت اصلي تار شدن تمامي عکس هاي گرفته شده خواند و حتي او براي اثبات کردن اين تئوري، شيئي را در معرض اشعه مادون قرمز قرار داد و سپس از آن عکس گرفت. نتيجه دقيقا همان چيزي بود که براي عکس هاي گرفته شده از يوفوي مثلثي اتفاق افتاد. با همه تلاشي که مردم براي داشتن کوچک ترين مدرکي از يوفو به کار بستند سرانجام يکي از شاهدان موفق شد در ماه آوريل سال 1990 از فيلم ويدئويي اي که گرفته بود عکسي تهيه کند. در آن عکس سطح زيرين شيئي که در سه نقطه آن چراغ هايي روشن بود به خوبي نشان داده شده بود و اين فريم عکس در سراسر جهان به نمايش گذاشته شد که نمونه کلاسيک از يک يوفو است. با وجود نزديک به 1000 شاهد ماجرا، جت هاي فرستاده شده براي تعقيب يوفو، تاييد رادارها و نظاميان ديده شدن يوفوها در بلژيک يکي از مستند ترين مواردي است که نمي توان آن را انکار کرد.
    منبع: نشريه سرنخ- ش 38
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    ربوده شدن (کالوین پارکر) Calvin Parkerو( چارلز هیکسون) Charles Hickson در سال 1973( پاسکاگولا ، می سی سی پی)

    Pascagoula, Mississippi

    درست یک روز قبل از ماجرای مشهور (کالوین پارکر) 19 ساله و (چارلز هیکسون) 42 ساله در دهم اکتبر 1973 پانزده نفر از جمله دو افسر پلیس، مشاهدة یک یوفوی نقره ای رنگ بزرگ که به آهستگی از روی یک مجتمع مسکونی در خیابان( تامانی پریش) Tammany Parish در (نیو اورلئان) New Orleans عبور میکرد را گزارش داده بودند . کمتراز 24 ساعت بعد (هیکسون) و (پارکر) ترس بزرگ زندگی شان را تجربه کردند. رویارویی ترسناک با یک بشقاب پرندة وحشت انگیز. این دو مرد هر دو ساکن شهر (گائوتیر) Gautier بودند و حدود ساعت نه شب در حال ماهیگیری در رودخانة ( پاسکاگولا ) بودند. آنها ناگهان صدایی شبیه وز وز از پشت سرشان شنیدند. هر دو اطراف را جستجو کردند تا منبع صدا را پیدا کنند. در کمال ناباوری، آن دو یک سفینة تخم مرغی شکل درخشان با نور آبی در قسمت جلو آن دیدند که تنها چند متر بالای سطح زمین بی حرکت ایستاده بود و حدود نه متر از ساحل رود خانه فاصله داشت. در حالیکه (پارکر) و (هیکسون) از تعجب خشکشان زده بود، یک در باز شد و سه موجود عجیب در آب شناور شده و شروع به عبور از عرض رودخانه نمودند و مستقیم به طرف آنها آمدند. با اینکه آن موجودات پا داشتند از آنها استفاده نمیکردند و به سادگی به حالت شناور از عرض رودخانه عبور کردند. آنها حدود 150 سانتی متر قد داشتند و سرهای گلوله ای شکل بدون گردن و یک شیار بجای دهان داشتند و جایی که دماغ و گوش باید باشد آنها چیزهای خیلی باریک مخروطی شکل و برجسته مثل هویج برای سر آدم برفی داشتند. (هیکسون) که از ترس و ناباوری میخکوب شده بود، بوسیله دو تا از آن موجودات ربوده شد و سومی( پارکر) را که از ترس بیهوش شده بود گرفت.( هیکسون) بعداً شرح داد که وقتی یکی از موجودات بازوهایش را زیر بدن او قرار داد، تمام بدنش بی حس شد. او سپس داخل یک اتاق درخشان در داخل سفینه شناور شد. در این اتاق او روی یک وسیلة چشم مانند که همة بدن او را آزمایش میکرد، شناور بود. بعد از آزمایش او از حالت شناوری خارج شد و موجودات احتمالاً برای انجام آزمایش بر روی (پارکر)، اتاق را ترک کردند و حدود بیست دقیقه بعد آن دو به بیرون از سفینة عجیب منتقل شدند. (پارکر) در حالیکه روی زمین افتاده بود دعا میخواند و گریه میکرد. یک یا دو دقیقه بعد سفینه مستقیم به سمت بالا رفت و نا پدید شد. وقتی که آن دو مجدداً آرامش خود را به دست آوردند آنها نمی دانستند چه کاری باید بکنند. آنها میترسیدند که این واقعه را برای کسی تعریف کنند چون فکر میکردند با ناباوری و استهزا مردم مواجه شوند.بالاخره آنها به پایگاه هوایی (کسلر) Kessler در (بیلوکسی) Biloxi تلفن زدند. بعد از چند روز ستاد تحقیقات حوادث هوایی پروفسور دانشگاه کالیفورنیا( جیمز هاردر) James Harder را برای تحقیق فرستاد . و دکتر (جی. الن هاینک) J. Allen Hynek نمایندة نیروی هوایی امریکا هم در این بازجویی و تحقیق حضور داشت . (هاردر) ،( هیکسون) را هیپنوتیزم کرد ولی بخاطر ترس زیاد او، این مرحله ناتمام ماند. دو فرد ربوده شده تشویق به انجام آزمایش دروغ سنجی شدند که جواب این آزمایش برای هر دو نفر منفی بود. بعد از انجام آزمایشات مختلف ( هاردر) و( هاینک) که هردو در کار خود بسیار مورد احترام و حرفه ای بودند، داستان دو مرد را باور کردند و اعلام کردند: .به طور قطع در این مورد چیزی وجود دارد که غیر زمینی است
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    ساعت 1 نیمه شب، Dionisio Llanca راننده کامیون تجربه بسیار عجیبی رو کسب کرد!
    او در حالت فراموشی کامل به بیمارستان باهیا بلانکا وارد شد ...
    3 روز بعد وقتی حافظه ی او برگشت تجربه بسیار عجیب خود را بازگو کرد که در مسیر H3 با موجودات فضایی ای که نمونه خون او را نیز برداشته بودند برخورد کرده بود....
    وقتی Dionisio در 27 اکتبر شنبه دیر از خواب بلند شد لباس های خودشو پوشید و ناهارشو خورد که آماده کارش بشه... او هنگان رانندگی چرت میزد چون میدونست راهش خیلی طولانیه
    ساعت 6 اولین استراحت خودشو کرد و برای مشاهده سریال تلوزیونی ماشینشو متوقف کرد!
    نزدیک 10 شب شروع به خوردن شام کرد "گوشت گاو ،سالاد و دو لیوان Cepita نوشیدنی ای غیر الکلی" به همراه عمویش Enrique دقایقی پس از نیمه شب با عمویش خداحافظی کرد و به کامیونش برگشت "Dodge 600" که با مصالح ساختمانی پر شده بود که باید به ریو گالگوس می برد یک سفر دو روزه پیش روی او بود...
    پس از 12 سال رانندگی او به کارش مسلط بود اون فهمید که لاستیک راست عقب مشکلی داره اما او بی محلی کرد تا آنجایی که در پمپ بنزین حدود ساعت 1 شب متوقف شد
    او شروع کرد به تعویض تایر ها او میگوید "در شانه ی راه ترمز کردم هیچ کسی آنجا نبود خیلی متروکه بنظر میرسید اما به یک دفعه کل جاده با یک نور شدید زرد روشن شد که نزدیک 2 کیلومتر فاصله داشت بخاطر رنگش من فکر کردم نور بالای پژو و من به کارم ادامه دادم چند ثانیه گذشت و نور بیشتر میشد و کل ناحیه را فرا گرفت اما الان نور شبیه یک نور دستگاه جوشکاریه آبی رنگه ، در همون لحظه زانو های من بی حس شد و به زمین افتادم اصلا نمیتونستم از جام پاشم خیلی تلاش کردم در همون وقت یک وسیله معلق که 7 متر ارتفاع داشت با زمین وسه موجود که تا شانه ی من قد داشتند جلوی من اومدند و منو نگاه کردند..."
    "شرایط جوری بود که اصلا نمیتونستم حرف بزنم اون سه موجود برای مدت طولانی ای به من خیره بودند فکر کنم یکی زن بود و زنه بین دو مرد دیگه ایستاده بود حدس میزنم زن باشه به دلیل شکل سـ*ـینه هاش و موی بلندش یه جورایی بلوند بود... مرد ها هم بلوند "بور" بودند و موی مشکی کوتاهی داشتند هر سه یه قد داشتند حدود 170 بودند و یک لباس داشتند لباس خاکستری شکلی که کامل سایز آنها بود پوتین های زرد و دستکش های زردی که تا بازوی آنها میومد اونا هیچ گونه کمربند سلاح زره و چیزایی شبیه این نداشتند صورت هاشون شبیه ما بود و چشم هایی شبیه ژاپنی ها داشتند اونا شروع کردند به صحبت با هم به زبانی که برای من نامفهوم بود صداشون شبیه رادیویی پر از نویز بود یکیشون منو از یقه سویشرتم گرفت و منو حمل؟ کرد خیلی محکم بود اما بدون خشونت .... من میخواستم صحبت کنم اما صدام در نمی اومد .... یه وسیله ای شبیه تیغ صورت بهم وصل کردند به انگشتم که چند ثانیه ای متصل بود اما عجیب بود درد نداشت وقتی منو رها کردند دو قطره خون روی انگشتم بود بعد از اون نمیدونم به چه دلیل اما چیزی یادم نمیاد......"
    Dionisio چیزی یادش نمیاد نه اسمی نه شکل خاص دیگری نه خونه اش..... اما وقتی بیدار شد او 9 کیلومتر و 600 متر از محل برخورد فاصله داشت او در Rural de Bahia بود در صبح بی حال بود توسط محلی ها وقتی اون رو به بیمارستان بردند لباس هاش دست نخورده بود......
    پس از به هوش اومدنش وقتی وسایلشو چک کرد دید ساعت و سیگار و فندکش نیست اون از ماشینش خیلی نگران بود وقتی به پلیس راجبه ماشینش گفت آنها گفتند اون ماشین در همان جا جک خورده و یک تایر آماده تعویض نیز در کنارش هست!! خیلی عجیب است!!!
    اون حافظشو کامل از دست داد و اولین چیزی که یادش میومد همون شب است و نمیدونه از کجاست، چه شهری، همینطور خانوادش کی هستند، فقط عموش رو به ذهن داشت
    وقتی پلیس ها از او راجبه یوفو ها پرسیدند او میگفت من به اینها اعتقاد نداشتم و نمیدونم هیچی راجبشون!
    دکتر ها به او لقب بیگناه دادند!!!! در کل او اصلا نمیخواد به اون شب فکر کنه


    یکی از معروفترین وقایعی که در ارتباط با ربودن انسانها توسط بیگانگان فضایی در محافل علمی مطرح است ماجرای خانوداه هیل میباشد.ماجرای مربوط به ربوده شدن این زن و شوهر به 19 سپتامبر 1965 باز میگردد. در این تاریخ اتوموبیل بتی و بارنی هیل در لنگستر نیو همپشایر در حال حرکت به سمت منزل بود. انها به دفعات نوری عجیب را در اسمان بالای سر خود مشاهده کردند و ماشین خود را برای مشاهده ان شیئ عجیب چند بار متوفق نمودند.

    اخرین باری که انها برای مشاهده ان شیئ عجیب توفق کردند بارنی هیل وحشت زده به سمت اتومبیل دوید و از بتی خواست که فورا سوار شود. او فریاد زد انها میخواهند ما را بدزدند و در همین حال با سرعتی سرسام اور شروع به رانندگی نمود. ناگهان صدای عجیبی بر فراز سقف اتومبیل انها شنیده میشود و هر دوی انها دچار خواب الودگی شدیدی می شوند. پس از انکه هر دوی انها بهوش می ایند خود را 35 مایل دور تر از محل رانندگی می ابند و با نگاه کردن به ساعت متوجه می شوند که دو ساعت را در خواب و بی خبری بوده اند.

    روز بعد انها گزارشی را از انچه که برایشان اتفاق افتاده بود را به مقامات مسوول در پایگاه پلیس ارایه دادند و متعاقب ان توسط مسوولان کمیته بررسی پدیده های هوایی ) ان آی سی ای پی) مورد بازجویی قرار گرفتند. بعد از 10 روز از این واقعه کابوسهای شبانه بتی و بارنی هیل شروع شد که انها را مجبور کرد تا با یک روانشناس معروف بنام دکتر بنیامین سایمون تماس بگیرند. معالجات روان درمانی بر روی این دو به مدت 6 ماه ادامه یافت . در جریان خواب مصنوعی (هیپنوتیزم) که برای معالجه انها انجام شد جزییات بیشتری توسط بتی و بارنی هیل بیان شد که در هر مورد اظهاران انها با هم تطابق داشت!

    انها در جریان خواب مصنوعی اظهار داشتند که پس از انکه توسط بیگانگان فضایی به داخل سفینه بـرده شدند نمونه هایی از پوست و موی انها برداشته شده است . همچنین در جریان خواب مصنوعی بتی هیل گفت که از رییس انها در مورد اینکه انها از کجا می ایند پرسید. انها در جواب وی تصویری سه بعدی از یک منظومه را نشان دادند که هر دو زن و شوهر در جریان هیپنوتیزم تصویر ان را به درستی رسم کردند. تصویری که انها رسم کردند امروزه به تصویر گلیس معروف شده است.

    نکته جالب این است که پس از این واقعه تمام مراکز علمی جهان از سازمان ناسا گرفته تا ستاره شناسان اماتور تلسکوپهای خود را به سمتی که بتی هیل اشاره کرده بود نشانه گرفتند ... 7 سال بعد این منظومه توسط دانشمندان با نام - زتا رتیکولی- کشف و مورد تایید قرار گرفت

    بعدا پزشک مربوطه از سوی مقامات امریکایی مورد فشار قرار گرفت تا موضوع ملاقات فرازمینیها با خانواده هیل را انکار نماید و وی نیز چنین اعلام نمود که کسانی که تحت هیپنوتیزم قرار میگیرند ممکن است مطالبی را عنوان کنند که لزوما صحیح نباشند و بدین ترتیب سخنان بتی و بارنی هیل هم از این قاعده مستثنی نیست
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    نویسنده داستان فردی به اسم شاهینه



    من یه دوست به اسم علی رضا دارم که هر دوتا مون عشق دچرخه سواری
    هستیم یه روز من علی رضا و دوست ها مون نشست بودیم که حرف ترس از این حرف
    ها شد که پای جرعت وست کشید من علی رضا گفتیم ما می ریم جنگل وحشت شاید بچه
    های اکباتان بدون کجاست ولی اگه بچه اکباتان باشین نمی دونین خب برای اون هایی که نمی
    دونن کجاست میگم کجاست جنگل وحش اسم یه باغ خیلی خیلی کوچیک تو اکباتان نزدیک
    پاساژ کوجیک گل ها هست توی فاز دو خب حالا از حاشیه ها بیای م بیرون بریم سراغ
    اصل مطلب من و علی رضا که گفتیم ما دو تا میریم اون جا بچه ها گفتن برین ما هم
    تو پاساژ می شینیم تا تو شما بیاین ما هم چون با دوچرخه بودیم تا اون جا رو
    سریع رکاب زدیم وقتی رسیدیم ها تاریک بود ولی شب نبود جون زمستان
    بود هوا زود تاریک شده بود وقتی رسیدیم دوچرخ ها رو گرفتیم و پیاد
    رفتیم داخل جنگل وحشت توش هفت هشت تا درخت بزرگ بود
    یه مشت بوته هم کف زمین بود من و علی رضا کامل داخل
    نرفتیم چون یکم ترسیدیم دیدم اون جا هیچی نیست
    اومدیم بریم که انگار یه سایه دیدمکه بدون این که
    به علی رضا چیزی بگم برکشت و خیر شود به
    اون مجود من همین طور انگار که گیر کرده
    باشه نه از جامون تکون خوردیم نه حرف
    زدیم اون مجود کوش های درازی مثل
    شیطونک داشت و صورت کشیده
    ایی داشت سیاه سیاه بود و
    یچیزی مثل ردا دور خودش
    پیچید بود و جشم ها
    های سفید و بزرگی
    داشت امه یهو
    غیب شد!

    و من و دوستم همون موقع انگار موتر جت یهمو وصل باشه تا دم پاساژ با سرعت پا زدیم وقتی رسیدمبه
    اون جا هرچی به بچه ها گفتیم جنین چیزی دیدم باور شون نشد که نشد تا زه مسخر مون هم کردن
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    مردآزما، مرده آزما، مرتزما، مندرآزما یا جوان آزما موجودی افسانه ای است که از آن در داستان ها و افسانه های بخش های مختلفی از ایران یاد شده است.
    درافسانه های مردم بلوچ مردآزما نام نوعی جن است که اگر کسی از وی نترسد با او دوست می‌شود و اگر از او بترسند با ترساندن قربانی اش را از پا در می‌آورد.
    در این افسانه‌ها گفته می‌شود مردآزما به صورت حیوانی اهلی بر مسافران مرد پدیدار می‌شود و ناگهانی سخن می‌گوید یا تغییر شکل می‌دهد و با این کار میزان دلاوری و مردانگی مسافر را می‌آزماید. بر پایه افسانه، مردآزما بیشتر در جای‌های تاریک و خلوت نمودار می‌شود ولی به کسی آسیبی نمی‌زند و به باور گروهی، در برابر افراد ترسو ظاهر نمی‌شود تا از آن‌ها آسیبی نبیند. گفته می‌شود این داستان برای این ساخته شده تا به افراد کم‌جرأت قوت قلب بدهند که اگر به جای تاریک یا خلوتی رفتند کمتر بترسند زیرا به آن‌ها گفته می‌شد مردآزما به افراد ترسو کاری ندارد.
    در خراسان جنوبی مردآزما را «مرده‌آزما» هم می‌نامند و او را موجودی زشت‌روی می‌دانند که محل زندگی‌اش گورستان های خوف‌ناک و گاه آسیاب‌های کهنهٔ آبی و بادی‌ست. او از نور گریزان است و تقلید صدای آدمی می‌کند. مرده‌آزما را بیشتر به قالب زنی زشت‌روی می‌دانند که صورتش دراز و چاک دهانش عمودی‌ست و دندان‌هایش افقی و بُرّان است.
    در لرستان به این موجود افسانه ای "مرتزما" می گویند و از آن به عنوان موجودی ترسناک یاد می شود.
    در داستان‌هایی دیگر مردآزما در کوچه‌های تاریک و خلوت از پشت دیوار ظاهر می‌شود و هر اندازه به او نگاه شود بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شود.
    در کتاب کوچهٔ احمد شاملو نیز مردآزما به عنوان نام یکی از جن‌هایی است که به شکل‌های گوناگونی در می‌آید. برخی دیگر آن را هیولا یا غولی تخیلی دانسته‌اند که به‌صورتِ مویی ظاهرمی‌شود و بزرگ و بزرگ‌تر می‌گردد یا قدی بسیار بلند به بلندی کوه دارد.
    در مناطق کردنشین از این موجود به نام جوان ازما نام بـرده می شود .
    در ادبیات شفاهی روستا های استان کرمان مردآزما (در گویش محلی "مندرآزما") موجودیست به باریکی دسته بیل و یک وجب قد. که کم کم قد میکشد. در صورت پرسش جواب میدهد و آدرس اشیاء گم شده را دقیقاً میگوید. نکته جالب آن است که در اکثر خوانواده های بزرگ (طایفه ها) یک نفر که معمولا مسن است ادعای دیدن "مندرازما" را در سنین جوانی دارد.
    در فرهنگ عامه مردم سربندان از آن به نام مردوزوان یاد می شود که شبها در صحرا و بیابان ظاهر شده و به شکل مردی لاغر اندام است که به افراد تنها نزدیک می شود. اگر فرد بترسد و فرار کند مردوزوان او را دنبال کرده و رفته رفته قدش بلند و بلندتر می شود اما اگر فرد نترسد مردوزوان نمی تواند به او آسیبی برساند. چنین گفته می شود که مردوزوان دارای پاهایی بلند است که مانند ریسمان می ماند و وقتی به فردی که در حال فرار است برسد بر پشتش سوار شده و پاهایش را به دور کمر او گره می زند و آن فرد از آن به بعد اسیر و گرفتار مردوزوان می شود. بیشتر پیرمردهای سربندان ادعا دارند که در دوران جوانی در بیابان های پایین دست سربندان مردزوان را مشاهده کرده اند. حتی گفته می شود که مردوزوان خود را بصورت بزغاله ای که سخن می گوید، یا بصورت توده ای پشم گوسفند که وقتی فرد آن را برداشته در دستش تبدیل به بچه شده است نیز به مردم نشان داده است.
    بنا به افسانه‌های قدیمی محکم گرفتن بند شلوار یا کمربند موجب ناپدید شدن مردآزما می‌شود.
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    cropcir.jpg

    حدودا 20 سال است که هر چند يک‌بار در يکي از کشورهاي اروپايي واقعه عجيبي اتفاق مي‌افتد. داستان هم اين است که شب مي‌خوابند و صبح که بيدار مي‌شوند مي‌بينند که در مزارع گندم دايره‌هاي بزرگي ايجاد شده است. اين اتفاق نمي‌تواند عادي يا شوخي و جعلي باشد. گذشته از اين يک شبه نمي‌شود چنين اشکالي را با آن دقت در مزارع ايجاد کرد. در اين بين بحران دايره‌هاي گندمزاري متوقف نشده است، بلکه توسعه نيز يافته و جالب است که اشکال هندسي، سال به سال هندسي‌تر، پيچيده‌تر و پرکارتر شده‌اند.
    ژاپني‌ها موضوع را آنقدر جدي تلقي کرده‌اند که هيات‌هايي را براي بازديد از اين دايره‌ها به اروپا و آمريکا فرستادند. نظر نهايي اين است که اين اشکال ثمره هنرنمايي موجودات فضايي باهوشي است که سوار بر بشقاب پرنده به زمين مي‌آيند و به وسيله اشکال مرموز براي ما پيغام مي‌گذارند و دوباره به سياره خود بر مي‌گردند.
    آزمايش‌ها و بررسي‌هاي شبانه با کمک دوربين‌هاي مادون قرمز و ميکروفن‌ها ثابت کرده‌اند که اين اشکال عجيب و غريب و شايد در باطن پرمعني، شب هنگام و در کوتاه‌ترين زمان و بدون ايجاد کمترين سروصدايي يا تظاهرات عيني و گويي که به‌طور صددرصد نامريي بوجود آمده‌اند.
    اين اشکال در طول ۲۰ سال گذشته هندسي‌تر، هنري‌تر، پيچيده‌تر و پرطرح‌تر شده‌اند. مثلا دايره‌ها بزرگتر شده‌اند. گاهي دايره‌ها مانند حلقه‌هاي نماد المپيک تو در تو هستند و در يک مورد هم يک مثلث نيز به آنها اضافه شده است. اشکالي هم شبيه حشرات و ماهي‌ها عينا مانند آثار نقاشي ماقبل تاريخ که در غارها کشف شده ديده شده‌اند. در کل کسي که اين اشکال را ايجاد کرده است در نوعي خط تصويري نظير خط هيروگليف مهارت داشته و خواسته است که با زبان بي زباني به ما چيزهايي بگويد.
    برخي از محققاني که ماجرا را مورد بررسي قرار داده‌اند، مي‌گويند که اين اشکال از فضا و با کمک نوعي اشعه شبيه اشعه ليزر دايره‌وار سوزانده مي‌شوند و بعيد نيست که هنگام عمل، صداي خش و خش مانندي نيز بلند شده باشد. ولي در کل از روي شکل‌هاي اين مزارع بايد نتيجه گرفت که فاعل هر کسي که باشد، روحيه اعتدالي دارد و از هندسه و هنر چيزهايي سرش مي‌شود و در ضمن با طبيعت هم سر و کار دارد. به‌طور کلي مي‌توان گفت که آنها موجودات بي‌آزار و صلح‌جويي هستند و مي‌خواهند، خود را به نحوي از انحا با طبيعت زمين تطبيق دهند و به ما حالي کنند که ما هم هستيم.
    نيرويي که بتواند ساقه‌هاي گندم را خم کند، الزاما بايد ويژگي‌هاي خاصي نيز داشته باشد. چون در بعضي از گندمزارها ساقه‌هاي گندم در اين اشکال بريده يا سوزانده نشده‌اند، بلکه خيلي تميز و پاکيزه با زاويه ۹۰ درجه خم و خوابانده شده‌اند. يعني به بوته گندم امکان داده شده است که به رشد خود ادامه دهد ولي نه به صورت قائم، بلکه به صورت افقي.
    مساله کشف و تشخيص آثار راديواکتيو در اين اشکال، موضوع را پيچيده‌تر کرده است. در تمام اشکال، آثار تشعشعات راديو اکتيو بتا و گاما ( البته با شدت ضعف‌هاي متفاوت ) تشخيص داده شده است و آزمايشگاه‌ها نظر داده‌اند که در بعضي از مزارع، مقدار اشعه بتا و گاما زياد و در برخي کم است.
    تشکيلات موسوم به حلقه‌هاي کشتزار، اغلب در مزارع غلات پديد مي‌آيند و طي فرآيندي که به پيدايش آنها مي‌انجامد، گياهان به نحوي اسرارآميز روي زمين مي‌خوابند. بدين‌صورت الگو‌هايي پديد مي‌آيد که يک‌باره و بي‌آنکه در روشنايي روز پيش از آن، کسي آنها را ديده باشد، توجه مردم را به خود جلب مي‌کنند.
    dumbbell.gif

    12 Petals of the Flower of Life
    cropdumbbell.gif

    Commom Theme – Dumbell Shaped Crop Formation
    cropalphabet2.gif

    cropalphabet.gif

    cropalphabet3.gif

    شواهد موجود نشان مي‌دهند که وقوع اين پديده‌ها، از اوايل قرن بيستم به بعد، سال به سال افزايش يافته است، به‌طوري که در دهه ۱۹۶۰ به رويدادي آشنا تبديل شده و از دهه ۱۹۷۰ به بعد توجه اذهان عمومي را به خود جلب كرده است. از سال ۱۹۷۲به بعد ( يعني سال مشاهده عيني صحنه وقوع توسط باند شاتل وود ) تاکنون در حدود 10 هزار گزارش از پيدايش مستند حلقه‌هاي کشتزار با اشکال گوناگون، در نقاط مختلف جهان ارائه شده است. قطر بعضي از اين حلقه‌ها به يک کيلومتر مي‌رسد و برخي ديگر از آنها مساحتي بالغ بر ۱۹ هزار متر مربع را مي‌پوشانند.
    نکته قابل ذکر ديگر، نحوه خميده شدن ساقه‌ها و ارتباط آن با ساختمان آنهاست. ساقه گياهان علفي، بندها يا گره‌هايي دارند که از وظايف آنها، ايجاد استحکام در گياه است. اين بندها، مجهز به روزنه‌هايي براي ايجاد امکان خروج بخار آب هستند. تجمع آب در محل بندها و فشار آن، موجب راست ايستادن ساقه و در نتيجه، موجب سر پا ماندن گياه مي‌شود. در صورتي که دما افزايش يابد، آب به بخار تبديل مي‌شود و منافذ موجود در بندها، راه را براي خروج بخار مي‌گشايند. اين سازوکار، راهي براي تنظيم دما و خنک نگه داشتن گياه است، که البته به از دست رفتن عامل استحکام و خميده شدن ساقه گياه مي‌انجامد.
    بسياري از کساني که از اين حلقه‌ها بازديد مي‌کنند، دچار واکنش‌هاي جسمي خاصي مي‌شوند که از آن جمله مي‌توان به حالت تهوع، سردرد، گيجي، احساس قلقلک و دردهاي گوناگون اشاره کرد. نظير اين نشانگان را مي‌توان در ناخوشي‌هاي حاصل از تاثير پرتو راديو اکتيو نيز مشاهده کرد.
    گفته مي‌شود که ساعت‌ها، تلفن‌هاي همراه، دوربين‌هاي عکاسي و به ويژه دستگاه‌هاي الکترونيکي که براي بررسي وارد منطقه مي‌شوند، دچار اختلال مي‌شوند و نيز ادعا مي‌شود که قطب‌نماي هواپيماها، در بالاي اين مناطق، به صورت ديوانه وار به چرخش در‌مي‌آيد.
    اشخاصي که شاهد پيدايش حلقه‌هاي کشتزار بوده‌اند، متوجه تابش سرخ رنگي بر سطح زمين شده‌اند. خميده شدن گياهان در پنج دقيقه اتفاق مي‌افتد و در اين مدت، هيچ‌کس، شخص يا وسيله‌اي را که بتوان اين رويداد را به آن نسبت داد، نديده است.
    در برخي موارد، پيدايش اشکال پيچيده اين حلقه‌ها با برخي حوادث عجيب همراه بوده است. مثلا ديده شده است که سگ‌هاي مجاور يک منطقه در فاصله ساعت ۲ تا ۴ بامداد پارس کرده‌اند و صبح روز بعد، پيدايش حلقه‌اي در آن منطقه گزارش شده است، يا ديده‌اند که احشام، پس از ورود به محوطه حلقه‌ها بيمار شده‌اند. در دامنه تپه‌ها، متوجه وزش بادهاي عجيب شده‌اند و همچنين مشاهده گوي‌هاي نارنجي نوراني، شنيدن صداهاي خش خش مانند عجيب و ظهور مکرر اشيا پرنده ناشناس، از ديگر وقايع پس از ظهور حلقه‌ها بوده‌اند.
    mowingdevil.jpg

    مشهورترين تصوير قديمي مستندي که وقوع پديده حلقه‌هاي کشتزار را نشان مي‌دهد، يک گراور يا حکاکي چوبي، متعلق به سال ۱۶۷۸ ميلادي در انگلستان است. در اين اثر، موجودي شيطاني به تصوير درآمده است که با داسي بلند، مشغول دروي مزرعه غلات در قالب الگويي عجيب و خاص است.
    crop_circles_0308.gif

    عکس هایی از سفینه ها و حلقه های کشتزار

    image_17.jpeg

    کالیفرنیا
    image_18.jpeg

    کلرورادو
    image_19.jpeg

    دلاویر
    image_20.jpeg

    لشکر کشی یوفوها (لینیوس)
    image_21.jpeg

    پایپر سیتی Piper City
    image_23.jpeg

    شب های ایالت مینه سوتا
    image_24.jpeg

    نوآدا
    image_26.jpeg

    نیویورک--------------- ( تایید شده ) ---------------
    image_34.jpeg

    استرالیا
    image_35.jpeg

    کانادا--------------- (تایید شده)-----------------
    image_38.jpeg

    اینم آخرین حلقه کشتزار بجا مونده از اونا در انگلستان
    برخورد های نوع یک تا چهار با فضایی ها به شرح زیر می باشد
    برخورد نوع اول : شما شی بیگانه ای را می بینید .
    برخورد نوع دوم : زمانی است که مدرک مستندی از آن شی یا موجود داشته باشید مثل علائم دایره ها و ...

    برخورد نوع سوم : شما با آنها تماس پیدا می کنید .

    برخورد نوع چهارم : برای انسان این برخورد می تواند وحشتناک ترین اتفاق در زندگیش باشد و زمانی اتفاق می افتد که آنها شما را ببینند و ببرند .


    .................................................................................................................
    حضور فرازمینی ها توان حرکتی را از ما گرفته بودن!

    مجله راه زندگی اول اردیبهشت 87 شماره 260

    این نوع برخورد در جایگاه برخورد نوع سوم و چهارم قرار می گیرد .
    176110_1kWLN3BM.jpg


    در آن غروب گرم تابستانی ، من و همسرم در ایوان منزلمان نشسته بودیم و قهوه می خوردیم .
    آسمان بسیار صاف بود و ستاره های کم کم در آن نمایان می شدند . ما در آن زمان ،در منطقه ای دور افتاده نزدیک دهکده ای کم جمعیت زندگی می کردیم . در اطراف منزلمان ، چند زمین کشاورزی بزرگ قرار داشتند که همگی متعلق به خانواده شوهرم بودند
    ستاره ها به نحوی زیبا و خیره کننده در آسمان به ما چشمکا می زدند و آسمان آن قدر صاف بود که حتی کهکشان راه شیری را می شد دید . کم ترین نسیمی نمی وزید ولی ماه در آسمان هنوز دیده نمی شد . همه جا در سکوت مطالق فرو رفته بود و کوچک ترین صدایی به گوش نمی رسید . از آنجا که شب ها ، نور ستارگان و مهتاب فضای ایوان منزلمان را کاملا روشن می کرد ، چراغی در بیرون روشن نکرده بودیم . همه جا آن قدر ساکت بود که حتی صدای بهم خوردن بال یک مگس به گوش می رسید .
    من و شوهرم که از آن سکوت و آرامش لـ*ـذت می بردیم ، در سکوت قهوه می خوردیم و غرق زیبایی آسمان شامگاهی و ستارگان درخشان بودیم .

    در حالی که نگاه هر دو نفرمان به آسمان بود ، ناگهان چیزی را دیدیم که ابتدا تصویر کردیم یک هوا پیما است . جای تعجبی نداشت ، چون در چند کیلومتری منزلمان فرودگاه قرار داشت . ولی طولی نکشید که متوجه موضوع عجیبی شدیم ! این هواپیما به نحوی غیر عادی و خیلی آرام حرکت می کرد و هیچ صدایی هم نداشت . ما که در آسمان ، به وفور شاهد رفت وآمد هواپیماها بودیم . مگر می شد حرکت هواپیما در آسمان هیچ صدایی ایجاد نکند؟ یا به چه علت ممکن بود که یک هواپیما تا این حد ، آهسته حرکت کند؟!
    به همین علت هم من و شوهرم ، از دیدن آن تعجب کردیم و منتظر شنیدن صدای هواپیما بودیم . ولی هرگز صدای به گوشمان نرسید. در حالی که هر دو ، مات و مبهوت و شگفت زده به آسمان می نگریستیم ، متوجه شدیم که آن شیء عجیب از سمت شمال به جنوب در حرکت است و گاهی مسیر حرکتش را برعکس می کند، ولی به هیچ وجه صدایی تولید نمیکرد. حدود بیست دقیقه تمام آن شیء بالای سرمان حرکت می کرد تا اینکه ناگهان سرعتش به نحو عجیبی زیاد شد ، بعد به ما نزدیک و نزدیک تر شد. وقتی درست بالای سرمان قرار گرفت دوباره از سرعتش کاسته شد. جالا دیگر می توانستیم به خوبی آن را ببینم . دست کم سه چراغ سفید رنگ و درخشان در سه گوشه زوایای مثلث شکلش به چشم می خورند. طرح مثلثی آن در دل آسمان شب و در لا به لای ستارگان درخشان به خوبی مشخص بود. چراغ هایش به نحوی جابجا می شدند که قادر به توصیفش نیستم. انگار هر چند ثانیه یک بار ، یکی جای خود را به دیگری می داد. فقط یک نور خیلی خیره کننده و درخشان در وسط مثلث به چشم می خورد که مکان ثابتی داشت و تغییر جهت نمی داد. انگار مرکز ثقل آن مثلث همان نور خیره کننده سفید رنگ بود!
    به نظر می رسید بقیه چراغ ها نور خود را از آن می گرفتند و ما اسم آن را نور اصلی گذاشتیم . در حالی که شیء مثلثی شکل به سمت ما نزدیک می شد، به نظر می رسید حرکتی آرام به سوی عقب و جلو داشت و تکان تکان می خورد. وقتی کاملا به ما نزدیک شد،نوری درخشان از وسط نور اصلی به آرامی روی ما پرتو انداخت که کاملا روی من و شوهرم نشانه رفته بود. ما بدون اینکه قادر به هیچگونه حرکتی باشیم ، در سکوت با حالتی بیمناک سر جایمان نشسته بودیم و هیچ کلمه ای از دهانمان بیرون نمی آمد.
    انگار آن نور خیره کننده که روی ما پرتو افکنده بود، با نیرویی عجیب و غیر قابل توصیف ، توان هر حرکتی را از ما گرفته بود. در واقع سر جایمان میخکوب شده بودیم و احساس عجیبی داشتیم . نمی توانم آن احساس را به درستی برایتان توصیف کنم. احساس عجیبی داشتیم . نمی توانم آن احساس بشری و طبیعی نبود. انگار نیرویی ناشناخته و قوی ذهن مان را تحت کنترول خود قرار داده بود . احساس می کردیم از داخل شیء مثلثی شکل ، تحت کنترل خود قرار داده بود.
    احساس می کردیم از داخل شیء مثلثی شکل، تحت عکسبرداری یا فیلمبرداری قرار گرفته بویم.
    حدود بیست ثانیه نور درخشان روی ما قرار داشت و شیء مثلثی شکل بی حرکت بالای سرمان بود.انگار از داخل آن روی ما تحقیقات و بررسی هایی صورت می گرفت . طی آن مدت ، من و شوهرم هیچ حرکتی نداشتیم یعنی قادر به تکان خوردن یا حرف زدن نبودیم .فقط به آن صحنه عجیب و باور نکردنی می نگریستیم ، تا اینکه سرانجام به نظر رسید کار تحقیق و بررسی به پایان رسید.
    چرا که شیء مثلثی شکل به آرامی به حرکت در آمد و از ما به سمت جنوب فاصله گرفت. همزمان ، پرتوی نور خیره کننده نیز به سمت دیگری افکنده شد. شیء عجیب پس از چند دقیقه در لابه لای کوه های اطراف از نظر ناپدید شد.

    به محض ناپدید شدن آن، تازه من و شوهرم توانستیم حرکتی به خود بدهیم و نگاه خیره مان را از آسمان برگیریم.
    قهوه هایمان سرد سرد شده بودند و احساس می کردیم مدت زمان زیادی در آن حال مثل دو مجسمه قرار داشتیم. در آن هوای گرم تابستانی ، سردمان شده بود و به خود می لرزیدیم.
    وقتی سرانجام توانستیم حرف بزنیم ، هر دو به هم گفتیم که آن چه دیده بودیم، هواپیما نبود. امکان نداشت هواپیما آن شکلی باشد.

    چون هواپیما آن شکلی نبود، نمی توانست تا آن حد به ما نزدیک شود و مهم تر از همه نمی توانست بدون ایجاد کوچکترین صدایی در آسمان حرکت کند .
    ما در آن غروب ، شاهد چیزی بودیم که تا به حال ندیده و نشنیده بودیم. پس از مدتی هر دو به این نتیجه رسیدیم که آنچه آن شب دیده بودیم ، یک بشقاب پرنده بود که به این سیاره تعلق نداشت . آن شب هیچکدام نتوانستیم بخوابیم و بشقاب پرنده مثلثی شکل تا مدت ها ، ذهن مان را به خود اشغال کرده بود.
    من و شوهرم ، هر دو افرادی منطقی و سالم هستیم و سوگند یاد می کنم که آن شب دچار خیالات و توهمات نشده بودیم .
    آن تجربه ای تا حدی ناشناخته و عجیب بود که اعتقادات و باورهایمان را نسبت به موجودات فضایی و بشقاب پرنده ها ، برای همیشه تغییر داد. حالا هر دو به شدت باور داریم که قطعا در این جهان تنها نیستیم و موجودات دیگری وجود دارند که برای ما ناشناخته هستند، ولی از ما شناخت کاملی دارند و با گشت و گذار در جهان ما می خواهند بررسی ها و تحقیقاتی گسترده انجام دهند.
     

    Printemps

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/20
    ارسالی ها
    1,624
    امتیاز واکنش
    13,218
    امتیاز
    706
    ▲ فرازمینـی هــآی باستــانی و پدران بنیان گذار 1 ▲




    برای بنجامین فرانکلین اعتقاد به موجودات فرازمینی بخشی از نگرش علمی او به جهان بود!
    هنوز هم توماس جفرسون به عنوان بلند مرته ترین مقام رسمیست که تا کنون در تاریخ امریکا از یوفو او گزارش تهیه کرده
    واشینگتن دی سی 19 جولای 1952 ..تنش بین ایالت متحده و اتحاد جماهیر شوروی به بالاترین حد خود رسیده بود در چنین مقطع حساس و بحرانی یک مسوول کنترل ترافیک هوایی در فرودگاه بین المللی واشینگتن هفت شی عجیب ناشناخته را در صفحه رادار ثبت میکند...

    740566_P7PItRJi.jpg



    اما به زودی متوجه میشه این اشیا متعلق به ارتش شوروی نیست!!انها نورهای زیادی میدیدند که به سرعت در حال امد و رفتند
    و حتی بر فراز ساختمان کنگره و کاخ سفید و همچنین بنای یادبود واشینگتن (مانیومنت) ظاهر شدند ..جتهای جنگنده تلاش در بستن را این اشیا عجیب بودند
    اما به محض نزدیک شدن این جتها ان اشیا ناپدید میشوند..بعضی از افسران نیروی هوایی میگفتند :خلبان ها تلاش میکردند به ان اشیا شلیک کنند اما موفق نشدند خیلی سریع تر حرکت میکردند
    روزها پس از نفوذ به حریم هوایی پایتخت ..ژنرال ارشد "جان سمفورد " رییس امنیت نیروی هوایی ایالت متحده به این موضوع در کنفرانس خبری پنتاگون اشاره کرد (ویدئو و عکس ها در این قسمت را حتما دانلود کنید ببینید)
    ایشون در کنفرانس گفتند : ما در حدود 1000 تا 2000 گزارش را دریافت کردیم و بررسی کردیم و تعداد معینی از این گزارشات توسط مشاهدانی معتبر در مورد این اشیا عجیب انجام گرفته است
    چیزی که واضحه هر چند وقت یه بار در هر دوره ای جدید که تحولات سیـاس*ـی و مواضع تاریخی تغیری صورت میگیره سرو کله این اشیا پیدا میشوند
     
    بالا