- عضویت
- 2018/12/22
- ارسالی ها
- 1,800
- امتیاز واکنش
- 42,170
- امتیاز
- 923
آدم های مهم و تبانی های بزرگ
ماجرای تبانی و شرط بندی در فوتبال عمری به اندازه این ورزش و سرگرمی بزرگ دارد، شاید حتی باید به عقب تر رفت و اولین تبانی ها را در المپیک باستان و مسابقات گلادیاتوری یافت.
به گزارش " ورزش سه" چیزی در چالش پیروزی وجود دارد که اصل و ماهیت جذابیت آن است. شاید این ذات ورزش و رقابت است که پیروزی به انسان حس برتری و البته همراه با پاداش مالی به همراه دارد. اما این فقط برای دست اندرکاران نیست ، در کنار ورزش راهی برای رسیدن به ثروت در زمان اندک به وجود آمده است. بعضی برای رسیدن به این اهداف مالی روی شانس حساب و گاهی خطر می کنند. برخی دیگر اما از ریسک و زندگی لغزان در عدم اطمینان را ترجیح می دهند، آن ها وارد این پروسه می شوند چون دوست دارند ساعاتی را با خطر و اضطراب زندگی کنند. اما تحمل همه این سختی ها ناخودآگاه میل به پیروزی دارد اما نتیجه در اغلب مواقع شکست و متعاقب آن افسردگی است.
در دنیای شرط بندی همه چیز در همان سکوها و بین کاربران سایت ها محدود نمی شود و گاهی به زمین های مسابقه و رختکن هم کشیده می شود. در دنیای ورزش اغلب بازیکنان و مربیان تمایلی نسبت به آشنایی با این موضوع نشان نداده و به نوعی در این مساله حل نمی شوند اما جذابیت های مالی همیشه توانسته برخی را تطمیع کرده و به کام بکشد.
مثل یک فیلم کلاسیک
داستان از این جا آغاز می شود. یک بوکسور توانسته از کوچه پس کوچه های پایین شهر، با تمرین در سالن های تنگ و بی امکانات با انگیزه و تلاش زیاد حریفانش را ببرد. از زیرزمین ها و سالن های درجه سه و چهار شروع کرده است. جنم داشته و حالا باید برای کمربند قهرمانی مبارزه کند. آرزویی که همیشه از همان کودکی داشته است، می داند که حریفش را در همان راند های اول ناک اوت می کند. قوی و جوان و سرپنجه است.
همه چیز آماده است ، گرم کرده و مربی اش روی مچش چسب می زند که در باز می شود. مردی با بارانی و کلاه و یک سیگار برگ بر لب وارد رختکن می شود. دو مرد کنارش ایستاده اند ، یکی از آن ها به مربی با سر اشاره می کند که از رختکن بیرون برود. مرد سیگار برگش را دود می کند و کنار بوکسور با آن چهره عرق کرده که تستسترون از چشم هایش بیرون می زند ، می ایستد، از جیبش یک چک در می آورد و می گذارد روی میز. حرف زیادی لازم نیست ، بوکسور جوان و مرد در چشم های هم نگاه می کنند و همه آنچه باید رد و بدل می شود. مرد خاکستر سیگارش را در لیوان آب روی میز اندازد...جیزززز و از در خارج می شود. فید اوت
همه چیز آماده است ، گرم کرده و مربی اش روی مچش چسب می زند که در باز می شود. مردی با بارانی و کلاه و یک سیگار برگ بر لب وارد رختکن می شود. دو مرد کنارش ایستاده اند ، یکی از آن ها به مربی با سر اشاره می کند که از رختکن بیرون برود. مرد سیگار برگش را دود می کند و کنار بوکسور با آن چهره عرق کرده که تستسترون از چشم هایش بیرون می زند ، می ایستد، از جیبش یک چک در می آورد و می گذارد روی میز. حرف زیادی لازم نیست ، بوکسور جوان و مرد در چشم های هم نگاه می کنند و همه آنچه باید رد و بدل می شود. مرد خاکستر سیگارش را در لیوان آب روی میز اندازد...جیزززز و از در خارج می شود. فید اوت
فیداین توی رختکن نشسته ، سر و مشتش را روی میز می کوبد. مربی وارد می شود سرش را بالا می آورد ، صورتش از ضربات بوکس له شده و چشمهایش باز نمی شود. مربی را در آغـ*ـوش می گیرد و مثل بچه ها گریه می کند. او پول را گرفت اما کمربند قهرمانی و شرافتش را از دست داد. وقتی از رختکن بیرون آمد از زیر نور فلاش عکاس ها و حجم هواداران خشمگینی که او را پولکی ، خائن ، بی عرضه و نالایق می خواندند عبور کرد. این مرد دیگر هیچگاه به رینگ برنگشت....