نقد و بررسی فیلم خارجی اثر پروانه‌اي - Butterfly Effect

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 136
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
اثر پروانه‌اي - Butterfly Effect
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
Butterfly%20Effect.jpg
امتياز فيلم در (I MDB (7.7/10
خلاصه داستان در آخر پست
ايون كه در يك كلينيك بيماري‌هاي رواني بستري است، پس از فرار از اتاق خود، به اتاق رئيس كلينيك وارد مي‌شود و يادداشتي را درباره تلاشش براي بازگشت به گذشته و نجات كيلي مي‌نويسد. فيلم به 13 سال پيش بازمي‌گردد. ايون 7 ساله نقاشي ترسناكي كشيده ..........
((اثر پروانه‌اي)) فيلمي پيچيده و لبريز از داستان‌هاي كوتاه و درهم‌آميخته‌اي است كه دركش براي بيشتر تماشاگران دشوار است. در واقع، در نگاه اول اغلب تماشاگران چنين فيلمي را آشفته و سردرگم خواهند يافت و پيش از آن كه در چالش با دگرگوني‌هاي پي‌درپي فيلم و شخصيت‌هايش به نتيجه‌اي روشن دست يابند، از تعمق در آن خودداري خواهند كرد. بديهي است نيل به چنين نتيجه‌اي را مي‌توان به نوعي شكست فيلم قلمداد كرد، اما اگر به اين نتيجه برسيم كه اين آشفتگي ظاهري با ساختار فيلم همخواني و هم‌سويي دارد، آنگاه داوري در باره آن را نيازمند تاملي بيشتر خواهيم يافت.

سفر در تونل زمان و بازگشت به گذشته، دستمايه‌ي تازه‌اي براي يك فيلم سينمايي نيست. فيلم‌هاي بسياري را با همين مضمون ديده‌ايم؛ از سري ((بازگشت به آينده‌)) گرفته ((تا ماشين زمان)). اما در ((اثر پروانه‌اي)) بر خلاف فيلم‌هاي مزبور كه نگاهي فانتزي و البته ماجراجويانه به سفر در زمان دارند، انگيزه‌ي ايون براي بازگشت به گذشته، فقط نجات خود و دوستانش است. انگيزه‌اي كه عملا نتايجي مغاير با مقصود ايون را به بار مي‌آورد. آنچه ايون از طريق دفترهاي خاطراتش انجام مي‌دهد، آرزوي ديرينه‌ي هر انساني است: بازگشت به گذشته و اصلاح خطاها و گـ ـناه‌ها. اما تجربه‌هاي تلخ ايون، ما را بسوي نوميدي از اصلاح گذشته سوق مي‌دهد. شايد گفته‌ي جيسون، پدر ايون، جان كلام باشد كه به پسرش مي‌گويد: هيچ راهي براي يافتن تصميم و عمل درست در گذشته وجود ندارد. تو نمي‌تواني نقش خدا را ايفا كني!

((اثر پروانه‌اي)) بر پايه‌ي توانايي شگفت‌انگيز ايون در بازي با زمان شكل گرفته است. بدين گونه كه با هر سفر زماني ايون به گذشته و دستكاري يكي از رويدادهاي آن، داستان‌هاي متفاوت و رخدادهاي گوناگوني پديد مي‌آيد. گاهي يك اشتباه او كيلي را به كام مرگ مي‌فرستد و گاهي خود او را به معلولي بي‌دست‌وپا بدل مي‌كند. آن چه در وراي ظاهر اين رويدادها به چشم مي‌خورد، نوعي تقديرستيزي عاري از شعارهاي فلسفي است. ايون نمي‌خواهد نتايج اعمال گذشته‌ي خود را به عنوان سرنوشتي محتوم بپذيرد. از همين روست كه بارها مي‌كوشد اين تقدير را دگرگون كند. البته همانگونه كه ژان‌پل سارتر در باره تقديرستيزي مي‌گويد: سرنوشت ما در دست ماست، با وجود اين هيچ‌يك از ما نمي‌توانيم چندان كه بايد از تقدير خود دور شويم؛ ايون نيز هيچ‌گاه نمي‌تواند از تقدير خود كه جدايي از كيلي است بگريزد و سرانجام در واپسين سفرش به گذشته، فقط كيلي را از زندگي خود خارج مي‌سازد تا از لطمات احتمالي مصون بماند.

((اثر پروانه‌اي)) از اين جنبه با فيلم ((تقدير نهايي 2)) شباهت‌هايي دارد. فيلمي كه اريك برس و مكي گروبر در ساخت آن نيز با يكديگر همكاري داشته‌اند. در ((تقدير نهايي 2)) كيمبرلي كورمن، دختري 19 ساله است كه تمامي جزئيات يك سانحه‌ي رانندگي مرگبار را پيش از وقوع آن – همانند يك كابوس – تجربه مي‌كند. كيمبرلي خود و دوستانش را به همراه عده‌اي ديگر از ورود به بزرگراهي كه در آن سانحه رخ مي‌دهد، بازمي‌دارد و به اين ترتيب، آنان را از مرگ نجات مي‌بخشد. اما همانگونه كه در تقدير نهايي 1 مرگ نجات يافتگان را تعقيب مي‌كندو به قتل مي‌رساند، در اين فيلم نيز كيمبرلي و دوستانش دائما در خطر رويارويي با مرگي هستند كه آنها را تعقيب مي‌كند. در پايان فيلم فقط كيمبرلي و دوست پليسش زنده مي‌مانند. كيمبرلي نيز همانند ايون در اثر پروانه‌اي، در سير وقايع، دست مي‌برد، بي آن كه بتواند نتايج اين دستكاري و تغيير را پيش‌بيني كند. نقطه مشترك اصلي اثر پروانه‌اي و تقدير نهايي 2 در چالش قهرمانان آنها با تقدير است، اما تفاوت آنها در اين است كه در تقدير نهايي 2 ، مرگ به عنوان قهرمان نامرئي فيلم، محور همه رويدادها قرار گرفته و پيش‌بيني‌هاي كيمبرلي براي شكست‌دادن او تنش و تعليق را در فيلم پديد مي‌آورد. در حالي كه در اثر پروانه‌اي،‌ايون به مثابه‌ي انساني كه مي‌خواهد سرنوشت خود و دوستان خود را رقم بزند، در مركز ماجراها قرار گرفته و به فيلم وجهه‌اي انساني‌تر بخشيده است. تلاش او براي رقم‌زدن آينده‌اي مطلوب براي خود و دوستانش به ويژه در داستان يا بخشي جلوه مي‌كند كه او در اثر انفجار ديناميت، دستهايش را از دست داده و براي انجام هر كاري به دوستانش وابسته است. ايون اين بار به جاي آن كه به گذشته بازگردد و خود را از وضعيت اسفبارش نجات دهد، دست به خودكشي مي‌زند. در واقع، او مي‌كوشد دستكم خوشبختي را به دوستان خود هبه كند و خود را در اين راه قرباني سازد.

نكته‌ي ديگري كه مي‌تواند هر نويسنده يا فيلمسازي را مجذوب اثر پروانه‌اي كند، امكاني است كه در داستان اين فيلم ابداع شده است. قهرمان داستان با هر سفرش به گذشته، فرصتي پديد مي‌آورد كه در آن شخصيت‌ها، رويدادهايي جديد را در داستاني جديد تجربه مي‌كنند. بدين ترتيب، به جاي آن كه يك داستان را ببينيم با چندين داستان روبرو مي‌شويم كه همگي منطقي و باورپذير به نظر مي‌رسند. داستان‌هايي كه از يك جا شروع مي‌شوند، اما پايان‌هايي كاملا متفاوت دارند. چيزي شبيه به برخي سوالات امتحاني درس انشاء كه در آنها فقط جمله‌اي از يك داستان را مي‌نويسند و از دانش‌آموز مي‌خواهند بقيه داستان را به ميل خود بنويسد.

بازي آشتون كوچر بازيگر نقش اول اثر پروانه‌اي نيز در نوع خود منحصر به فرد است. او در هر يك از داستان هاي فيلم، در موقعيتي متفاوت قرار مي‌گيرد و بايد در عين آگاهي از گذشته و آينده‌ي پيشين خود، نقش خود را در شرايطي ديگر ايفا كند: از يك دانشجوي موفق و جذاب دانشگاه گرفته تا يك معلول مايوس از زندگي.

اثر پروانه‌اي با تمام جذابيت‌هايش به دليل تكرر سفر به گذشته و حال و تفاوت‌هاي جزئي اما دقيقي كه فيلمنامه‌نويسان آن براي هر يك از داستان‌هاي در هم‌تنيده‌ي فيلم قايل شده‌اند، معمايي سينمايي است. معمايي كه بسياري از تماشاگران را پيش از آن كه جذب كند، به حل خود مي‌كشاند. بنابراين طبيعي است كه تماشاگراني كه حوصله‌ي حل چنين معمايي را ندارند، پس از ديدن سكانس‌هاي آغازين، از تماشاي باقي آن خودداري كنند.


نويسنده و كارگردان: اريك برس و مكي گروبرposter

مديرفيلمبرداري: ماتيو اف. لئونتي

تدوين: پيتر آمندسون

موسيقي: مايكل سابي

بازيگران: آشتون كوچر(ايون تريبورن)، ملورا والترز (مادر ايون)، آمي اسمارت (كيلي)، الدن هنسون (لني)، ويليام لي اسكات (تامي)، جان پاتريك آمدوري (ايون 13 ساله)، لوگان لرمن (ايون 7 ساله)

محصول آمريكا 2004

خلاصه داستان:
ايون كه در يك كلينيك بيماري‌هاي رواني بستري است، پس از فرار از اتاق خود، به اتاق رئيس كلينيك وارد مي‌شود و يادداشتي را درباره تلاشش براي بازگشت به گذشته و نجات كيلي مي‌نويسد. فيلم به 13 سال پيش بازمي‌گردد. ايون 7 ساله نقاشي ترسناكي كشيده كه معلم و مادرش را به وحشت انداخته است. مادر ايون او را براي معاينه به يك كلينيك بيماري‌هاي رواني مي‌برد. روانپزشك سلامت ايون را تاييد مي‌كند و به او توصيه مي‌كند كه خاطراتش را در يك دفتر روزانه يادداشت كند. مادر ايون از اين نگران است كه ايون نيز همچون پدرش به اختلالات رواني مبتلا شده باشد. او ايون را نزد كيلي و تامي مي‌برد تا با آنها بازي كند. جرج، پدر تامي و كيلي، ايون را وادار مي‌كند تا به همراه كيلي در يك فيلم پورنوگرافي كودكانه بازي كند.

مادر ايون به توصيه روانپزشك، ملاقاتي ميان ايون و پدرش كه در كلينيك بستري است، ترتيب مي‌دهد. در اين ملاقات، جيسون پدر ايون به او حمله مي‌كند، اما قبل از آن كه به او صدمه‌اي بزند، توسط نگهبانان كشته مي‌شود.

6 سال بعد، ايون، كيلي، تامي و لني در زيرزمين خانه‌ي جرج سيگار مي‌كشند. تامي ديناميتي پيدا مي‌كند و به همراه ديگران، آن را در صندوق پستي خانه‌اي قرار مي‌دهند. انفجار زن صاحبخانه و نوزادش را مي‌كشد. پس از انفجار، ايون و تامي، لني را كه دچار حمله آسم شده به خانه مي‌رسانند. ايون هيچ چيز از انفجار را به خاطر نمي‌آورد و از همين رو پرسش‌هاي مادرش را بي‌پاسخ مي‌گذارد. روانپزشك ايون را در خواب مصنوعي به زمان حادثه بازمي‌گرداند و او ماجراي انفجار را بازگو مي‌كند. ايون پس از بيداري، باز هم چيزي از حادثه انفجار را به ياد نمي‌آورد. در اين ميان، ايون و كيلي به يكديگر علاقمند مي‌شوند، اما حسادت تامي كه در اثر آزارهاي جنسي پدرش به انساني بي‌رحم و خشن بدل شده، مانع از نزديكي اين دو مي‌شود. ايون و كيلي نزد لني مي‌روند و او را با خود به گورستان خودروها مي‌برند. آنها در آنجا تامي را مي‌بينند كه سگ ايون را در گوني انداخته و مي‌خواهد آن را در آتش بسوزاند. تامي با نهايت خشونت، كيلي و ايون را مضروب مي‌سازد و سگ را مي‌سوزاند. مادر ايون در اخبار تلويزيون مي‌شنود كه چگونه زن و نوزادي در يك حادثه انفجار كشته شده‌اند و تصميم مي‌گيرد ايون را از اين منطقه دور كند.

7 سال بعد. ايون دانشجوي ممتاز دانشگاهش است. او پس از سالها به درخواست دوست دخترش صفحاتي از يادداشت‌هاي روزانه‌اش را مي‌خواند. خواندن يادداشت‌ها، او را به گذشته و وقتي كه تامي سگش را سوزانده بازمي‌گرداند. او پس از بازگشت به حال، براي يافتن خاطرات گذشته‌اش كنجكاو مي‌شود. او به سراغ لني مي‌رود كه برخلاف او آدمي گوشه‌گير شده و فقط به ساخت هواپيماهاي ماكت علاقمند است. لني كه از يادآوري گذشته وحشت دارد، ايون را با خشونت از خود مي‌راند. ايون كه دريافته با خواندن خاطراتش مي‌تواند به گذشته سفر كند، خاطراتش را در باره روزي كه ديناميت را در صندوق پستي گذاشتند، مي‌خواند. او به صحنه وقوع انفجار بازمي‌گردد و او مي‌بيند كه چگونه يك زن و نوزادش در اثر انفجار كشته شدند. ايون وحشت‌زده درمي‌يابد كه خود را به درستي نمي‌شناسد. از همين به ديدن كيلي مي‌رود و از او در باره خاطرات كودكي‌شان مي‌پرسد. پرسش‌هاي او كيلي را مي‌آزارد. كيلي از خاطرات گذشته و از اين كه ايون او را ترك كرده گله مي‌‌كند و او را از خود مي‌راند. وقتي ايون به دانشگاهش بازمي‌گردد، پيغام تامي را روي پيغام‌گير تلفنش مي‌شنود كه از خودكشي كيلي خبر مي‌دهد و او را تهديد مي‌كند. ايون كه خود را در مرگ كيلي مقصر مي‌بيند با خواندن خاطراتش به گذشته بازمي‌گردد و در زماني قرار مي‌گيرد كه جرج از آنها مي‌خواهد يكييگر را در مقابل دوربين ببوسند. ايون به جاي تبعيت از جرج به او مي‌گويد كه آزارهاي جنسي او موجب مي‌شود كه كيلي در جواني خودكشي كند. اين بار وقتي او به زمان حال برمي‌گردد، خود را در كنار كيلي و در دانشگاه مي‌يابد. با اين تفاوت كه موقعيت و دوستانش در دانشگاه تغيير كرده‌اند. او در شرف ازدواج با كيلي است كه تامي به آنها حمله مي‌كند. در اين درگيري تامي كشته مي‌شود و ايون به زندان محكوم مي‌شود. ايون براي آن كه از زندان رهايي يابد، از مادرش مي‌خواهد كه دفترهاي خاطراتش را برايش بياورد، اما پيش از آن كه بتواند آنها را بخواند، همجنس‌بازهاي زندان دفترها را از او مي‌ربايند و فقط چند صفحه از آن نزد ايون باقي مي‌ماند. ايون با خواندن همان چند ورق به هم‌سلولي قوي‌هيكل خود كه اعتقادات شديد مذهبي دارد، مي‌قبولاند كه مسيح به خواب او مي‌آيد و سپس با همكاري او دفترهايش را از همجنس بازها پس‌مي‌گيرد و با خواندن خاطراتش بار ديگر به گذشته بازمي‌گردد. ايون اين بار تامي را از سوزاندن سگ خود بازمي‌دارد، اما لني با شيء تيزي كه ايون به او داده بود، تامي را به قتل مي‌رساند. ايون پس از بازگشت به حال، خود را در كلينيكي مي‌بيند كه لني بعنوان يكي بيمار خطرناك رواني در آن بستري است. ايون درمي‌يابد كه با هر تغيير كوچكي در گذشته، اتفاق مهيبي در آينده روي مي‌دهد. او براي يافتن راه درست براي تغيير گذشته، با خواندن خاطراتش خود را به زمان ملاقات با پدرش بازمي‌گرداند. ايون با آگاهي از اين كه پدرش نيز توانايي ذهني او را داشته از او مي‌خواهد كه راه انتخاب درست را به او بنماياند. جيسون مخالفت مي‌كند و مي‌گويد كه كسي نمي‌تواند نقش خدا را ايفا كند. ايون پس از بازگشت به حال، كيلي را در هيات يك زن روسپي مي‌بيند. كيلي در عين ناباوري از ايون مي‌خواهد كه اگر مي‌تواند به گذشته برگردد، از كشته‌شدن زن و نوزادي كه در اثر انفجار كشته شدند، جلوگيري كند. ايون همين كار را مي‌كند، اما در اثر انفجار دستهاي خود را از دست مي‌دهد و به معلولي وابسته به ديگران تبديل مي‌شود. بر خلاف او، لني، كيلي و تامي هر سه زندگي خوشي دارند. ايون خودكشي مي‌كند، اما تامي او را نجات مي‌دهد. او كه نمي‌تواند زندگي كنوني خود را تحمل كند، بار ديگر به گذشته برمي‌گردد. او اين بار ديناميت را روشن مي‌كند و با آن جرج را تهديد مي‌كند، اما در اثر درگيري آنها ديناميت در دسترس كيلي قرار مي‌گيرد و او كشته مي‌شود. ايون در زمان حال، خود را بيماري بستري در كلينيك بيماري‌هاي رواني مي‌بيند. ايون كه اين بار دفترهايش را در اختيار ندارد و از دستكاري گذشته براي نجات كيلي و تصاحب او نوميد شده، خود را به اتاق رئيس كلينيك مي‌رساند و با نوشتن چند سطر، خود را به نخستين ديدارش با كيلي مي‌رساند. در اين زمان، ايون خردسال كيلي را به شدت مي‌رنجاند تا به كلي از زندگي خود خارج شود. وقتي او به زمان حال بازمي‌گردد، اثري از كيلي در زندگي‌اش نيست.
[/BCOLOR]
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
133
بالا