نمایش از اندوه ببریده شدن از نیستان، تا لـ*ـذت تماشای نمایش در نیآوران

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 103
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
نگاهی به رخدادهای نمایشی بنیاد آفرینشهای هنری نیاوران(بخش دوم)

از اندوه ببریده شدن از نیستان، تا لـ*ـذت تماشای نمایش در نیآوران

[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
138698_3441877066_320_213.jpg
[/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
عرفان پهلوانی:بگذارید بخش دوم این نوشته را با این آرزو که مدیران فرهنگی پیش از درآمدزایی رخدادهای هنری به این بیاندیشند که چگونه میتوان از هنرمندان، هنر و به ویژه هنرهای نمایشی بیشتر و بهتر در راستای بهبود و پیشرفت فرهنگ و برطرف کردن چالشهای فرهنگی کشور بهره جست آغاز کنم.
[/BCOLOR]

آرزو
بگذارید بخش دوم این نوشته را با یک آرزو آغاز کنم: امیدوارم بیش و پیش از آن که مدیران فرهنگی ما دلواپس پول و درآمدزایی رخدادهای هنری باشند و چشمداشت این را داشته باشند که هنر و هنرمندان، به ویژه هنرمندان و هنرهای نمایشی پولساز و درآمدزا باشند، بدین بیاندیشند که چگونه میتوان از هنرمندان، هنر و به ویژه هنرهای نمایشی بیشتر و بهتر در راستای بهبود و پیشرفت فرهنگ و برطرف کردن چالشهای فرهنگی کشور بهره جست. به راستی این دلیل و توجیهی شرافتمندانه نیست که سالن خلیج پارس (فارس) بنیاد آفرینشهای هنری (فرهنگسرای) نیاوران از هنرنمایی هنرمندان هنرهای نمایشی محروم شود، زیرا رخدادهای موسیقایی اجرا شده در این سالن پولسازتر و درآمدزا تر هستند!
نامها و سرنوشت 2
در بخش نخست این نوشته اشارهای گذرا به نمایش «تاج محمد و دیوهای سیاه و سفید» کردم. نمایشی که از نامِ دارای ارزشهای هنری برخوردار نیست. این نمایش دکوری پُر و پیمان دارد؛ این نکته را از آن روی یادآور میشوم که از سویی این روزها بیشترین فشار و بار ساز و کار اقتصادی آفرینش نمایش بر روی دوش هنرمندان و گروههای هنری است و از دیگر سو هر شب در بیشتر تماشاخانهها دو یا سه نمایش پشت سر هم به روی صحنه میروند و یارا (فرصت) چندانی برای آماده شدن گروهها نیست. از این رویها یکی از نخستین رکنهای اجرا که کمِ آن گذاشته شده و به دست کم (حداقل) های آن بسنده میشود، دکور، طراحی صحنه، ابزار و آکسسوارهای مورد نیاز اجراست. چنین است که با دیدن یک دکور پُر و پیمان که رنگ و بوی از سر باز کردن و رفع تکلیف نمیدهد، مانند دکور نمایش «تاج محمد و دیوهای سیاه و سفید»، گویی از احترامی که به مای تماشاگر گذاشته شده است لـ*ـذت میبریم و ذوق زده میشویم و یادهای خوش گذشته (نوستالژیک) سالهای نه چندان دور گذشته هنرهای نمایشی ایران زنده میشوند که طراحی صحنه، دکور، ابزار و آکسسوار جایگاه مهمی در فرآیند آفرینش یک نمایش داشت و گاهی بخشی درخور درنگ و اندیشه و بخشی از لـ*ـذت تماشای آن نمایش به شمار میآمد. افزون بر آن این که بخشی از رمزگشایی رمزگان و تحلیل نمایش وابستهی به این دست از طراحیهای نمایش بود. طراحی دکور و صحنهی نمایش «تاج محمد و دیوهای سیاه و سفید» نه تنها از گیرایی دیداری (جذابیت بصری) برخوردار بود، بلکه در راستای داستان و نمایش کاربردهای نمایشی مییافت. حصیر، منگولهها و کاههای به کار رفته در دکور این نمایش به خوبی فضای روستایی نمایش را بازسازی میکردند. حجم پوشیده شده از حصیر میانهی صحنهی این نمایش به خوبی و درستی میتوانست با یک چرخش و بهرهمندی از یک طراحی هوشمندانه و به جا، به زیبایی فضای درون و بیرون کلبهای روستایی را به تماشا بگذارد و کاربردی و کارآمد باشد. طراحی صحنه، دکور، ابزار و آکسسوارهای دیگر صحنههای این نمایش (جنگل و خانهی دیوها) نیز زیبا، کاربردی و فضاساز بودند و نقش مهمی را در گیراییهای دیداری (جذابیتهای تصویری) و هر چه تماشاییتر شدن این نمایش بازی میکردند. ناگفته پیداست که یک طراحی صحنه و دکور هنرمندانه و هوشمندانه امکانها و توانشهای بهتری را برای طراحی میزانسنهای درستتر و زیباتر در اختیار کارگردان قرار میدهد. افزون بر طراحی به یادماندنی صحنه، دکور، ابزرا و آکسسوارهای نمایش «تاج محمد و دیوهای سیاه و سفید»، این طراحیها به خوبی، تمیز و حرفهای ساخته شده بودند. آشنایان به چنداچونی هنرهای نمایشی و هنرهای تجسمی به خوبی میدانند که چگونگی ساخت و اجرای یک طراحی، دستِ کمی از طراحی آن ندارد. طراحی و ساخت دکور این نمایش دستاورد هنرمندانهی «علیرضا حسینپور» بود. از دیگر سو طراحی و ساخت عروسکهای این نمایش هم درخور درنگ، اندیشه و تماشایی و به یادماندنی بودند و پاداشی مانند دریافت جایزهی بهترین ساخت عروسک جشنوارهی تاتر شهر را برای این گروه و طراحان و سازندگان عروسکهای نمایش «تاج محمد و دیوهای سیاه و سفید» به همراه داشت.
طراحی حرکت (کروگرافی) ترانهی آغازین این نمایش چندان زیبا و تماشایی نبود و نمیتوانست بازنمایاننده و دیداری شدهی واژگان و جان این ترانه باشد. نمایش «تاج محمد و دیوهای سیاه و سفید» به نویسندگی «عبدالرحمان دیهجی» و کارگردانی «سپسده اقدامی» ساعت 18:30، 7 شهریور تا 9 مهر 1395 شمسی در تالار گوشهی فرهنگسرای (بنیاد آفرینشهای هنری) نیاوران به روی صحنه رفت. به گمان من بهترین عروسکگردان و صداپیشهی این نمایش، عروسکگردان و صداپیشهی کاراکتر «تاج محمد» بود. این هنرمند گرامی میتوانست با هوشمندی و ریزهکاریهای فراوان، در پیوند با فضا و رویداد داستانی و نمایشی، شایسته و درخور عروسک تاج محمد را به حرکت درآورد و آن را باورپذیر و تاثیرگذار جان ببخشد. همچنین این هنرمند گرامی لهجهای شنیدنی و لحنی درخور و متناسب با کاراکتر تاج محمد را برگزیده بود و بدان لهجه و لحن سخن میگفت. کاراکتر تاج محمد به خوبی شخصیتپردازی و از آغاز تا میانههای داستان و نمایش رویدادهای درست و مناسبی برای نشان دادن ویژگیهای مَنِشی و مرامی این کاراکتر در نظر گرفته شده بود.
یکی از به یادماندنیترین و گرامیترین ویژگیهای این نمایش که در روندی منطقی و داستانی رخ داد، معرفی ساز «دو تار» و درانداختن (مطرح کردن) نکتهای در پیوند با سازهای موسیقایی مانند «کوک کردن» بود. یکی از کارکردهای هنرهای نمایشی به ویژه برای کودکان، افزون بر سرگرمی، همین آشنا کردنها و آموزههای فرهنگی و ایجاد پرسش میتواند بود.
پیام محموری نمایش «تاج محمد و دیوهای سیاه و سفید» این بود که با کمک گرفتن از خرد در هنگامههای دشوار و پرتنش میتوان از باتلاق ناامیدی و ترس رهید و سرافراز و سربلند زندگی را ادامه داد. گر چه این پیام، پیامی بسیار آموزنده و کاربردی برای همه و به ویژه کودکان است، اما با ورود دیوها به داستان این نمایش، «تاج محمد و دیوهای سیاه و سفید» دیگر نمایشی درخور و شایستهی کودکان نبود؛ چرا که دیوهای آدمخوار رفتاری بسیار خشونتآمیز داشتند. این دو دیو که خواهر و برادر بودند، میخواستند قهرمان داستان، تاج محمد را شکنجه کنند، در دیگ انداخته و بخورند. به راستی اگر حتی یک کودک از انبوه کودکان تماشاگر این نمایش، شب کابوس دیوها، شکنجه شدن و خورده شدن را ببیند چه کسی پاسخگو خواهد بود؟! این نمایش چه مفهوم و تصویری را از دیو در ذهن کودکان بر جای مینهد؟! پدر، مادر، مربیان و دیگر بزرگترها چگونه خواهند توانست این مفهوم و تصویر را بزدایند یا ویرایش کنند و این حجم از خشونت و حتی شاید ترس را پالوده سازند؟! ایشان در پاسخ پرسش کودکان که «دیو کیست (چیست) ؟!» چه باید بگویند؟!
آیا به راستی نمیشد روند داستانی هوشمندانهتری را برای آموزش کارکرد خرد در هنگامههای دشواری پی افکند؟! یادمان باشد که کودک را میتوان فردا و آینده دانست؛ آن هم نه آیندهای که ما در آن نیستیم یا ازآن ما نیست، بلکه آیندهای که ما هستیم و تنها سالخوردهتر شدهایم و گرداندن چرخ روزگار به دست کودکان امروز افتاده است. بیگمان آینده و فردایی سرشار از خشونت، توهم دیوهایی که در جنگل میزیاند به جای تخیل جنگلی تماشایی و دیدنی و سرشار از شاهکارهای آفرینش، و ترس از شکنجه و خورده شدن به جای آشتی، مهربانی و صلح آیندهای زیبا و آرام نخواهد بود.
آن روی سکه
نمایش «شعبدهباز» به نویسندگی و کارگردانی «شایان افکاری» یکی دیگر از نمایشهایی بود که شهریور و روزهای آغازین مهر 1395 شمسی در سالن گوشهی فرهنگسرای (بنیاد آفرینشهای هنری) نیاوران و در ساعت 20:30 اجرا شد. این نمایش به رازهای پس و پشت شماری از آفرینشهای ادبی (میتوان به شماری از آفرینشهای هنری تعمیم داد) و نویسندگان (میتوان به شماری از هنرمندان تعمیم داد) میپرداخت و آن روی سکهی بخشی از دنیای ادب و هنر را نمایان میساخت. در آن روی سکه، بخشی از ادبیات، نویسندگان، هنر و هنرمندان، ناجوانمردانه، با فرآیندی کوتاه یا بلند و با انگیزه یا انگیزههایی که بیشتر به خواهــش نـفس، معاش یا زیادهخواهی مربوط میشوند در خدمت اربابان قدرت و سیاست قرار میگیرند و هنر ناب، آرمانی میشود که گویی تنها باید در آرمانشهری دور و زمانی دیر با هزار شاید و اگر آن را یافت. خودفروختگان ستارهای میشوند غرق در رفاه و بیدردی (درد بیدردی علاجش آتش است)، سرشار از عزتهای بیریشه و احترامهای منفغعت جویانه و مناسباتی پست و قصرهایی ساخته میشود پوشالی. همهی اینها همچون حُسنی که به یک تب و مالی که به یک شب بند است با از میان رفتن میز و صندلی مدیریت یا باختن پولهای بادآورده به قمار روزگار یا در نهایت مرگ به زودی از یادها خواهد رفت و فراموش خواهد شد و آن همه پیشوند و پسوند و لقب و احترام و تفرعن، تو گویی هرگز نبوده است. اما گوشه و کنار این بریز و بپاشها هستند شرافتمند نویسندگان و هنرمندانی که گر چه شاید روزگار به سختی بگذرانند، یک وعده شکم سیر خوراک خوردن را آرزو ببرند، اما میمانند، جاودانه میشوند و قصر نابود ناشدنی ایشان هزاران هزار دل حقیقتجو خواهد شد و از مرز هر چه زمان و مکان است گذر خواهند کرد؛ اما افسوس و هزاران افسوس که تاریخ تکرار میشود و این شاید تلخترین فلسفهی دانش است...
«شعبدهباز» سوژهای درخور و شایسته را برگزیده است و این سوژه پیوندی ژرف و ناگسستنی با ضرورتها و نیازهای روزگار ما دارد. اما شایان افکاری چه در مقام نمایشنامهنویس و چه در کسوت کارگردان نتوانسته است این سوژهی ستودنی را آن چنان که میشاید و میبرازد، بپردازد و دراماتیزه کند. هنر نمایش، هنر این جا و اکنون است؛ هنر نشان دادن رخدادی که همین اکنون و همین جا روی میدهد و اگر لازم باشد در زمان جادوانه سفر میکند و دیروز و فردا، گذشته و آینده را به امروز، به حال، به اکنون میآورد. اما نمایش شعبدهباز بیش از آن که رخدادهای داستانش را به تماشا بگذارد، به روایت آن چه در گذشته روی داده بود میپرداخت و این رخدادهای گذشته را نمایش نمیداد. این مهم به شدت از بار نمایشی این آفرینش میکاست. داستان این نمایش داستانی دراماتیک بود؛ زیرا از ویژگی «راز» که ویژگی جداکنندهی داستان از داستان دراماتیک است بهره میبرد.
شوخیهای این نمایش، بیشتر شوخیهایی کلامی بودند و نمایش شعبدهباز در بیشتر صحنهها و لحظهها از فقر دیداری و تصویری آسیب میدید. طراحی نور این نمایش نیز چندان کارآمد نبود و نمیتوانست بر ژرف ساختهای این آفرینش نمایشی بیافزاید. شماری از کاراکترهای این نمایش به ویژه «استاد» به خوبی شخصیتپردازی نشده بودند؛ افزون بر آن این که بازی سرد و بیروح بازیگر این نقش نیز بر هر چه ناتماشاییتر شدن این نقش میافزود. به گمان من صحنهی پرسنیوم یا قاب عکسی چندان مناسب و پاسخگوی ایدههای اجرایی و کارگردانی نمایش شعبدهباز نبود و این نمایش میبایست در سالنی جعبه سیاه یا Black box اجرا میشد.
بهترین بازیگر و شاید حتی بهترین رکن اجرایی این نمایش را میبایست «عباس بابایی» دانست. بازیگری که دو نقش بسیار متفاوت را در این نمایش اجرا کرد و از ابزار مورد نیاز یک بازیگر به خوبی برخوردار است. انرژی و آنِ هنرمندانهی عباس بابایی تماشاگر را به دیدن و شنیدن او فرامیخواند و او را تماشایی و گوش دادنی میساخت. بازی سرشار از ریزهکاری و باریکاندیشی عباس بابایی تاثیر بسیار مثبت و چشمگیری را بر بازی همبازیهای او نیز میگذاشت و به روشنی میدیدیم که همبازیهای او در صحنههایی که با عباس بابایی بازی داشتند بسیار بهتر ایفای نقش میکردند. عباس بابایی افزون بر بدن و بیانی شایستهی هنر بازیگری، از تمرکز بسیار بالایی نیز برخوردار است و نشان داد گزینهی درخوری برای نقشهایی با بار کمدی میتواند باشد.
در بخش پسین این نوشته، نگاهی خواهم داشت به نمایشی که یکی از بهترین، زیباترین، به یادماندنیترین و تماشاییترین نمایشهای این سالها بود؛ نمایش «همهی پسران من» به نویسندگی «آرتور میلر» و کارگردانی «دانیال شهریاری» که مرداد 1395 در باغ فرهنگسرای نیاوران اجرا شد و امیدوارم فرصت اجرا و تماشای دوبارهی این نمایش دوست داشتنی فراهم شود...
لـ*ـذت تماشای نمایش در نیآوران موهبتی است که شاید بتوان به واسطهی آن، لخـ*ـتی اندوه ببریده شدن از نیستان را به فراموشی سپرد...
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
160
پاسخ ها
0
بازدیدها
138
پاسخ ها
0
بازدیدها
117
پاسخ ها
0
بازدیدها
88
بالا