داستانک کاربران اعظم السلطنه خواهر عجیب من/ مهنا کاربر انجمن

مهنا

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/30
ارسالی ها
390
امتیاز واکنش
3,098
امتیاز
573
اعظم السلطنه با جیغ و داد از حمام تشریف فرما شدند. همانند رعد و برق ابتدای به امر صدای ایشان شنیده شد و مدتی بعد ظاهرش نمایان شد.
مایی که در حال ماساژ پای والده مکرمه بودیمو مادر که در حال خوردن باقلای آبپز به یک باره به سمت ایشان چرخیدیمو صورت نسبتا سبزه اش را قرمز و برافرخته دیدیم.
کاشف به عمل آمد اعظم السلطنه جهت رشد موهای خود همچون دفعات قبل معجونی درست کرده است که اینبار متفاوتتر و حاوی دارچین.
دارچین به سر و روی بانو ریخته و صورتش را سرخ به سان انار کرده است.
از این عطاری ها بسیار از خود نشان داده بود چه جهت زیبا کردن خویش و دور کردن صفت لقب ترشیده از خود و چه جهت درمان دوست و آشنا.
گرچه به جز یک مورد که آنهم اتفاقی از آب درآمده بود در امر درمان یکی از دوستان, هیچگاه نتیجه ای از این عطاری ها حاصل نگشته بود, با این حال جهت خالی نبودن عریضه و بزرگ جلوه دادن خواهر بزرگ ما ایشان عطار خاندان شناخته شد البته عطار تجربی.
به هر روی والده فریاد زنان مرا به مطبخ فرستاد پیاله ای گلاب بیاورم جهت درمان سوختگی و سرخ شدگی خواهر گرامی.
گلاب نهادن بر صورت خواهر همان و داد و فغان چند برابر شدن همان.
صورت بانو نیز چنان گر گرفت که به جز طبیب تحصیل کرده هیچکس چاره ای جهت درمان نیافت.
آخر شب مادر به جان من غر میزد که آخر دخترم را می کشی عفریته با این گلاب آوردنت, بدبخت اگر او ترشیده شود تو هم می مانی سر دستم
اوکه عطار است ترشید وای به حال توی نادان با این مدرک بی خاصیت دکترای هوا و فضایت.
و دست آخر ما نفهمیدیم عطاری کاراتر است یا این رشته ی بی خاصیت ما.
که احتمالن هیچکدام در نترشیدن ما دو خواهر کارا نبوده و نخواهد بود.
 
بالا