الپ ارسلان مرد سلجوقی

آے ام بݪآ●_●

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/15
ارسالی ها
1,240
امتیاز واکنش
11,565
امتیاز
706
سن
22
محل سکونت
قم ڪــانتـــرے
پس از نبرد ملازگرد ویرایش
سرانجام جنگ با اسارت امپراتور بیزانس و همراهانش پایان یافت و امپراتور نزد سلطان آورده‌شد. با تاریک شدن هوا سپاهیان بیزانس همگی محو و نابود شدند و فراریان آن‌ها نیز مورد تعقیب قرار گرفتند. بخش اعظم سپاهیان بیزانس در این جنگ کشته شدند. غنایم به دست آمده نیز از حد فزون بود. این جنگ با پیروزی قاطع سپاهیان ترک پایان یافت. اگر چه در شب نیز زد و خوردهای پراکنده‌ای رخ داد اما در سرنوشت جنگ تأثیری نداشت. هنگام صبح دیگر چیزی از اردوی بیزانس باقی نمانده‌بود. بسیاری کشته شده‌بودند و شمار زیادی به اسارت درآمده یا از صحنه جنگ گریخته بودند. امپراتور و بزرگان اردوی او در میان اسرا بودند. در ابتدا نسبت به این‌که آیا واقعاً او امپراتور است شک و تردید داشتند اما پس از اعتراف فرستادگان سلجوقی که امپراتور را از نزدیک دیده‌بودند و همچنین فرماندهان سپاه روم شک‌شان بر طرف شده و سرانجام رومانوس به حضور آلپ ارسلان آورده‌شد. آلپ ارسلان با او بسیار محترمانه رفتار کرد و به وی گفت: «ای امپراتور! متأثر نباش، ماجرای انسان‌ها همین است.» سپس برای او خیمه و خرگاه خاصی اختصاص داد و افرادی را برای خدمت به او گمارد و با او همانند یک میهمان برخورد کرد. بنابر روایات مختلف آن روز میان سلطان و امپراتور گفتگوی تاریخی زیر صورت گرفت[۱۴۱]

سلطان آلپ ارسلان: «برای ایجاد صلح و دوستی در میان ما، من فرستادگان خلیفه را نزد تو فرستادم اما تو عناد ورزیدی. برای بازگرداندن دشمنانم که به تو پناه جسته‌بودند، افشین را همراه هیاتی نزد تو فرستادم، اما این درخواست را اجابت نکردی. دیروز غروب کسانی را نزد تو فرستادم و خواهان ترک جنگ شدم اما تو پاسخ رد دادی و گفتی که چگونه می‌توانم در پاسخ به حملاتی که به قلمروام می‌شود به قلمرو اسلام حمله نیاورم و بازگردم.» سلطان در ادامه خطاب به امپراتور که در غل و زنجیر بود گفت: «این است نتیجه سرکشی تو.» دیوجانوس در جواب سلطان گفت: «سرنوشت خود و مملکتم در دست تو است. در چنین وضع و حالی در مقابل تو ایستاده‌ام. از توبیخ و سرزنش در گذر و آنچه را که خواهی، بکن.» سلطان گفت: «اگر تو پیروز می‌شدی با من چه می‌کردی؟» امپراتور گفت: «یا امر به جدا کردن سرت می‌دادم یا تو را به دار می‌آویختم.» سلطان گفت: «گمان می‌کنی من با تو چه خواهم کرد؟» امپراتور گفت: «سه کار تو رواست؛ اول آن‌که مرا بکشی، دوم آن‌که شهر به شهر به نشانه پیروزیت بگردانی، سوم که ممکن نیست، عفو و بخشش من در مقابل باج و خراج است.» سلطان گفت: «در حق تو جز عفو و بخشش اندیشه‌ای دیگر ندارم.»[۱۴۲]

در پایان گفتگوی سلطان و امپراتور میان آن دو پیمان نامه‌ای بسته شد که به موجب آن امپراتور موارد زیر را قبول و نسبت به انجام آن‌ها متعهد شد:

۱-امپراتور در مقابل آزادیش مبلغ یک میلیون و پانصد هزار دینار پرداخت کند. ۲-علاوه بر آن هر سال مبلغ ۳۶۰ هزار دینار به امپراتوری سلجوقی خراج دهد. ۳-امپراتور بیزانس تعهد بسپارد که از عساکر روم هر مقداری که امپراتور سلجوقی احساس نیاز کند در اختیار او بگذارد.[۱۴۳] ۴-بیزانسی‌ها شهرهایی مانند انطاکیه، اورفا، منبج و ملازگرد را که به تازگی از مسلمانان گرفته‌اند باز پس دهند.[۱۴۴] تمام اسرای مسلمان اعم از آن‌هایی که در بیزانس هستند را آزاد کنند.[۱۴۵][۱۴۶]

امپراتور در پاسخ سلطان اظهار داشت که اجابت این شروط در گرو آن است که صحیح و سالم به کشور بازگردم و بار دیگر بر تخت سلطنت قرار گیرم. سرانجام آلپ ارسلان، دیوجانوس را با دو فرمانده و گروهی از سپاه راهی بیزانس نمود. خود نیز یک فرسخ او را مشایعت کرد. علاوه بر آن مبلغ ۱۰ هزار دینار نیز به عنوان خرجی راه به او داد.[۱۴۷][۱۴۸][۱۴۹]بدین ترتیب دیوجانوس تحت حمایت عساکر سلجوقی از راه ارض روم به سوی مملکت خود بازگشت. اما بیزانسی‌ها امپراتورشان را بعد از بازگشت عزل کرده و اعلام کردند که مسیح از او رو تافته، بر چشم‌های او میل کشیده و در صومعه‌ای محبوس‌اش ساختند. دیوجانوس از شدت غم و اندوه در آن دیر جان باخت (۱۰۷۲ میلادی).[۱۵۰]

پس از این پیروزی‌ها آلپ ارسلان به آذربایجان و اصفهان و همدان رفت. خلیفه عمید الدوله فرزند وزیر را با خلعت نزد آلپ ارسلان فرستاد و دختر او را برای پسرش المقتدی خواستگاری کرد. آلپ ارسلان در ۴۶۵ق/۱۰۷۳م برای فرونشاندن ناآرامی‌های ماوراءالنهر که از شورش شمس بن النصر پسر طمغاج خان بعد از مرگ پدرش (پدر همسر ملکشاه) ناشعت می‌گرفت به آنجا رفت. پسر طمغاج خان تصمیم به جدایی از سلاجقه گرفته بود به گونه ایی که آلپ ارسلان مجبور می‌شود برای تأدیب او به ماوراءالنهر برود او دستور داد پلی بر روی رود جیحون بسازند و لشکر او در ۲۵ روز از روی آن عبور کرد و در نهایت وارد دولت قراخانیان شد و تا بخارا پیش رفت قلاع بسیاری را تصرف کرد.
 
  • پیشنهادات
  • آے ام بݪآ●_●

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    1,240
    امتیاز واکنش
    11,565
    امتیاز
    706
    سن
    22
    محل سکونت
    قم ڪــانتـــرے
    مرگ ویرایش
    بعد از نبرد ملازگرد حاکمیت آلپ ارسلان در آسیای غربی گسترش یافت و بعد ازآن برا فتح ترکستان که محل اصلی اجداد خود بود حرکت کرد با ارتش قوی راهی آنجا شد و به سمت اکسوس رفت قبل از این که بتواند با امنیت کامل از رودخانه عبور کند باید قلعه‌هایی را فتح می‌کرد یکی از این قلعه‌ها برزم بود که توسط کوتوال آنجا یعنی یوسف خوارزمی که یکی از خوارزمیان بود اداره و حمایت می‌شد اما در نهایت مجبور شد تسلیم سلطان شودو زندانی شد. قبل از این که سلطان حکم اعدام او را صادر کند او خنجر خود را درآورد تا به سلطان حمله کند اما سلطان چون تیراندازی ماهری بود اجازه دخالت سربازان را نداد و زمانی که تیر را به سمت بوسف خوارزمی نشانه گرفت پای او لیز خورد و همین موضوع باعث شد تیر او به خطا رود پس بوسف خوارزمی با خنجر به سلطان حمله کرد و او را زخمی کرد و سلطان از شدت جراحات بعد از ۴ روز درگذشت. آلپ ارسلان در ربیع‌الاول سال ۴۶۵ه/۱۰۷۲م بعد از ۹ سال حکومت و توسعه دولت سلجوقی و همچنین توسعه قلمرو و گسترش اسلام و انتقال آن به مناطق رومی در مرو در کنار پدرش چغری بیک به خاک سپرده شد.
     

    آے ام بݪآ●_●

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/15
    ارسالی ها
    1,240
    امتیاز واکنش
    11,565
    امتیاز
    706
    سن
    22
    محل سکونت
    قم ڪــانتـــرے
    شخصیت آلپ ارسلان ویرایش
    مذهب حنفی در دوره سلجوقیان از عنایت و حمایت حاکم‌های سلجوقی مانند طرق البیگ و آلپ ارسلان بر خوردار بود آن‌ها در اداره حکومت از ائمه و قضات و خطبای حنفی بهره می‌بردند. آن‌ها توانستند این اندیشه مذهبی را توسعه دهند و و تعادل را به نفه اشعریان برهم بزنند و مدرسه سازی به خصوص مدرسه‌های شافعی و اشعری در سرتاسر این قلمرو بسیار در این دوران گسترش یافت.[۱۵۹] در این دوره بررسی سیاست مذهبی خواجه نظام الملک بسیار اهمیت دارد زیرا او درمیان وزیران سلجوقی از همه معروف تر است و مدت زمان بسیاری در این منصب بوده‌است آن هم در دوران اوج قدرت امپراتوری سلجوقی. مهم تربن کار خواجه در دوران وزراتش ساخت مدارس نظامیه بود. خواجه بر مذهب شافعی بود و به پیروان سایر مذاهب روی خوش نشان نمی‌داد و تا آخر عمر هم بر ای روش باقی ماند. در بسیاری از قسمت‌های سیاست نامه خواجه قصد دارد مذهب شیعه را بدنام کندو با این روش به سلاطین سلجوقی نشان می‌داد ک چگونه با شیعیان مبارزه کنند. نظام الملک از بسیاری از سلاطین سلجوقی متعصب تر بود زیرا ملک شاه اختیار تام به او داده بود و خواجه اجازه نمی‌داد کسی که مذهب شافعی ندارد در مدرسه نظامیه تعلیم ببیند یا در آن مدارس تدریس کند. او می‌خواست با تربیت افرادی با مذهب شافعی و گماردن آن‌ها بر سر مناصب مختلف نظام متمرکزی را پدیدآورد. ادوارد براون در مورد نظام الملک می‌نویسد: «نظام الملک بعد از عمید الملک لعن بر رافضیان را بر منابر هم چنان جایز می‌شمارد لکن برای خشنودی چند تن از فقها لعن بر اشاعره را منع کرد.» او هم چنان می‌نویسد: «نظام الملک به مذهب تسنن اعتقاد کامل داشت و با شیعیان به واسماعیلیان الموت (حکومت) به خشونت تمام رفتار می‌کرد.» با مطالعه زد و خورد و کشمکش‌های داخلی عصر سلجوقی متوجه این موضوع می‌شویم که تمام فرقه‌های مسلمان در پی چیزی جز کسب قدرت و مقام و تثبیت جایگاه خود نبوده‌اند و از هر وسیله مشروع و غیر مشروع استفاده می‌کردند تا رقیب را از صحنه خارج سازند. البته آیت احتمال وجود دارد عموم علمای هر مذهب از سر اعتقاد و نه از سر امیال و آرزو با رقیبان خود به نزاع و مشاجره پرداخته‌اند.[
     
    بالا