- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
نقد نمایش دولت ضعیفه به کارگردانی اصغر خلیلی
این ناصرالدینشاه شکمباره ضعیفه که جان می دهد برای تیاتردر آوردن !
دولت ضعیفه
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]این ناصرالدینشاه شکمباره ضعیفه که جان می دهد برای تیاتردر آوردن !
دولت ضعیفه
ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : در سالها گذشته و بهخصوص دو دهه اخیر نمایشهایی که برگرفته از تاریخ معاصر بهویژه دوره قاجار و سلطنت ناصرالدینشاه بوده بسیار کارشده است و هرکدام به گوشهای از این تاریخ پرداختهاند که البته بازهم جای کار دارد.
[/BCOLOR]در سالها گذشته و بهخصوص دو دهه اخیر نمایشهایی که برگرفته از تاریخ معاصر بهویژه دوره قاجار و سلطنت ناصرالدینشاه بوده بسیار کارشده است و هرکدام به گوشهای از این تاریخ پرداختهاند که البته بازهم جای کار دارد؛ اما چیزی که در بین همه و یا اکثر قریب بهاتفاق این آثار به چشم میخورد نحوه پرداخت به شخصیت ناصرالدینشاه است که متأسفانه ما را از اصل قضایا و ماجراها دور میکند و نگاهی تمسخرآمیز را به اتفاقات و رویدادهای آن دوره موجب میشود. اینکه ناصرالدینشاه را هماره فردی شکمباره، زنباره، عیاش، بیسواد یا کمسواد با لهجهای خندهدار میبینم و طوری او را نشان میدهیم که انگار اصلاً از امور سیاست و مملکتداری سردرنمیآورد ه و اصولاً فقط وفقط به فکر منافع خویش بوده است وقس علی هذا. این نگاه درست نمی نماید ودیگر طی این سال ها تکراری وکلیشه ای شده است و چیز تازه ای برای گفتن ندارد .
بنده در اینجا قصد هیچگونه حمایتی را از ناصرالدینشاه قاجار نداشته و ندارم. هر آنچه میگویم فقط به لحاظ دراماتورژی و حفظ جنبههای دراماتیک و منطقی و اصولی در یک نمایش یا تئاتر تاریخی است؛ که سر آن دارد حقایقی ناگفته از تاریخ معاصر را برای عبرت حال و آیندگان کشف کرده و نشانمان دهد تا چراغی باشد فرا روی راه نسلها.
اگر قائل به این باشیم که تئاتر آیینه تمام نمای تاریخ و جامعه میتواند باشد پس باید بهگونهای حقایق را نشان دهیم تا بتوانیم نقاط کور و تاریک تاریخ معاصر را کشف کرده و بهروشنی ببینیم تا اینگونه چراغی فرا روی آینده برافروزیم.
اینکه هی با نگاهی سطحی به ناصرالدینشاه بخندیم واو را در حرمسرا نشان دهیم دردی را از ما دوا میکند. حالآنکه چنانچه تاریخ را بخوانیم پی خواهیم برد که ناصرالدینشاه آنقدرها هم بیفکر و زن باره و شکمباره و بی سواد و... نبوده؛ او به فکر پیشرفت هم بوده است؛ اما هماره عوامل داخلی و خارجی مانع این کار میشدند. عواملی خودفروخته که به یکی از کشورهای روس و انگلیس وابسته بودند و منافع آنان را تأمین میکردهاند. عواملی که با ترویج خرافات و کجفهمیهای مذهبی مانع از پیاده کردن افکار مترقی خواهانه شاه و یا افرادی که او در مناصب حساس بدین منظورمی گماشت میشدند و آنقدر به شاه فشار میآوردند و سئایت میکردند تا مجبور به عزل آنان میگردید.
یکی از این افراد حسینخان مشیرالدوله معروف به سپهسالار بوده است که نمایش در خصوص اوست. مشیرالدوله در زمان خود از ترقی خواهان و مصلحان بهحساب میآمده وهم او بوده که دو بار ناصرالدینشاه را ترغیب کرده که به فرنگ ویوروپ سفر نماید تا بلکه با مشاهده پیشرفت و ترقی آنان تهییج شده و در ایران نیز اصلاحات اجتماعی، سیـاس*ـی، فرهنگی، اقتصادی و از همه مهمتر علمی را ایجاد نماید؛ که اتفاقاً هم این ترفند او کارگر افتاده است.
آدمیت در کتاب « در اندیشه ترقی و حکومت قانون» مینویسد :
میرزا حسینخان در 29 رمضان 1287 قمری برابر بادی ماه 1249 شمسی به وزارت عدلیه، اوقاف و وظایف رسید. آنگاه که میرزا حسینخان به منصب صدارت رسید امکانات تازهای برای نوآوری به وجود آورده بود.
شاه که خود سر ترقی و اصلاحات را داشت دلش میخواست ایران نیز چون کشورهای یوروپ شود درنهایت چون اصلاحات مشیرالدوله به نفع کشورهایی چون روس و انگلیس نبود آنها با تأسی به عوامل داخلی اشان چون درباریان خودفروخته و نیز به قول امام راحل روحانیون درباری و البته حمایت ملکه وقت انیس الدوله توانستند موجبات عزل مشیرالدوله را فراهم آورند.
ناصرالدینشاه از یکسو دل به تجدد و نوآوری و قانون میسپرد تا کشورش در زمره کشورهای متمدن و مترقی درآید و نظم و ترتیبی در امور پیدا شود و از سویی اندیشناک این بود که همین مایه تجدد و نوآوری در نظم موجب وحشت مستبدان درباری و روحانیون درباری گردد و به بلوا و آشوب و لاجرم سقوط سلطنت منجر گردد.
او خود قربانی نظم یا بینظمیای بود که خویش نماینده و نگهبانش بود. درباریان و شاهزادگان و وزرا و همهکسانی که با نوآوریهای مشیرالدوله منافع و مناصب و موقعیتشان به خطر میافتاد زمینههای سقوط مشیرالدوله را فراهم کردند. بااینحال شاه او را به وزارت امور خارجه منصوب کرد و بهیکباره از فکر پیشرفت و ترقی دست برنداشت. شاه از مشیرالدوله خواست که وزارت امور خارجه را بپذیرد و طرف مشورت شاه باشد و بگذارد که شاه خود برنامه ترقی را آنگونه که صلاح میداند بهپیش ببرد.
در نامهای که شاه در 1290 قمری به مشیرالدوله مینویسد چنین مینگارد:
« اگر مثل شما یک آدم دل سوز باغیرت و طالب ترقی در پیش من باشد، بس کارهای عمده بزرگ میتوانم بکنم. ماحصلش این است که شما خود را وقف میل و اجرای خیالات من بکنید، به خدا قسم از زمان صدارت بهتر میتوانید کارکنید.»
شاه در همین نامه فهرستی از کارهای مهمی را که میبایست انجام بگیرد برمیشمرد.« ساختن مدارس جدید و بیمار خانه، آسوده داشتن ملل متنوعه ایران، راه انداختن کارخانهها، خاصه چرخ سکه، ساختن راهها، ترقی گمرک، ترقی پست و... »
اما پوسیدگی نظام استبدادی مجال به اجرای نوآوریهای جدید نمیداد. تجدد، دشمنان بسیاری داشت و عقبماندگی ذهنی مردم جامعه، فقدان یک نیروی منسجم و کارآمد و کاردان در دولت، مداخلات ویرانگر وبی حدوحصر روس و انگلیس و تزلزل و هراس شاه روزبهروز بر مشکلات میافزود. همانگونه که امیرکبیر نتوانست آنچه را که می خواست، به انجام رساند و سرانجام سئایت روس و انگلیس کاری کرد که خودفروختگان داخلی موجبات قتلش را فراهم آوردند هرچند که شاه پشیمان شد اما دیگر خیلی دیر بود.
پس میبینیم که با مضحک نشان دادن ناصرالدینشاه و تمسخر او نگاه ژرف و عمیق را به روی تاریخ معاصر میبندیم و همهچیز را به بیلیاقتی و بیکفایتی، زنبارگی و عیاشی و... شاه نسبت میدهیم. حالآنکه اصلاً اینچنین نیست وهماره علاوه بر دسیسههای عمال داخلی و خارجی دلایل و مشکلات عدیدهای در کار بودهاند تا این ملت و مملکت را برای حفظ منافع و مطامع خود عقب نگهدارند.
با این نگاه معمولی که داریم، اصولاً شخصیتپردازیهایی که از ناصرالدینشاه میشود عموماً اشتباه است. همین چندی پیش نیز در نمایش شیرهای خان بابا سلطنه نیز این نگاه دوباره تکرار شد. شاهی عیاش و زنباره با لهجهای مضحک، نمایشی که بهجای انگلیس چین را مقصر میداند. حال در تاریخ ناصری این انگلیس است که حتی نشان ملی ما را که شیر بوده است دزدیده و به و نشان خود بدل کرده. در نمایش دولت ضعیفه نیز ما شاه ضعیفی را میبینیم که فقط با ملیجکش وقت میگذراند.
ضعف شاه شامل عوامل عدیده و اتفاقات و رویدادها و واقعیاتی است که باید بازشناخته و تحلیل شوند تا تعبیر درستی از تاریخ معاصر به دست آوریم. وگرنه همهچیز به خنده و مضحکه و شعارزدگی میگذرد. کاری که البته شکسپیر با تاریخ معاصر کشور خودش نکرده است او واقعیاتی را مینمایاند که پس از گذشت چند قرن هنوز هم به کارشان میآید و هنوز هم چراغ راه حال و آینده اشان است.
در نمایش دولت ضعیفه البته اصغر خلیلی با بهکارگیری ضعیفه که اسم خاص هم هست و به زنان اطلاق میشده با یک تیر دونشان میزند و این هوشمندی او را میرساند. ایهامی که در این کلمه است هم به دولتی ضعیف اشاره دارد وهم به دولتی که تصمیمهای اساسیاش را ضعیفهها یعنی زنان میگرفتهاند و دخالت و تصمیمگیریهای زنان را در بزنگاههای حساس حکومت نشان میدهد؛ مانند دسیسه مادر ناصرالدینشاه در قتل امیرکبیر و یا انیس الدوله در برکناری مشیرالدوله.
با این نگاه میباید پرداخت شخصیت ناصرالدینشاه بهکلی تغییر کند. همینگونه است پرداخت شخصیت انیس. بهتبع بازیها هم باید دستخوش تغییر گردند. هم در خصوص انیس وهم ناصرالدینشاه. و ایضاً اتفاقات و رویدادهای کل نمایش. باید گفت بازیها نسبتاً روان صورت پذیرفت، بخصوص زنان حرمسرا با حرکات هماهنگ و هارمونی خاص خود که بهنوعی به یک موسیقی بدن نزدیک شده بودند؛ اما شاید بتوان گفت که فرزین محدث توانست با ریتمی مناسب خواجه متفاوت و قابلباوری را بازی کند.
بدین ترتیب بهجای صحنههای حرمسرا میباید صحنههای تشویش شاه و واگویه های او را در خصوص نصب و عزل مشیرالدوله و یا مباحثات و جدل او با اطرافیان و دغدغههایش را نسبت به امور مملکتی و عزل و نصبهای تحمیلی و... داشته باشیم. یا بهجای آن رفتار مضحک در موزه شهر پاریس تفکرات شاه و دید او نسبت به دنیای غرب و پیشرفتهایش را نشان دهیم.
اینکه چگونه میتواند در ایران به انجام این امور و نوآوریهای علمی و اجتماعی و سیـاس*ـی و اقتصادی و کشوری و لشکری و فرهنگی و دیگر اصلاحات مدنی نائل آید. آیا بهراستی شاه تنها به فکر خوشـی و نوش و خوشگذرانی و حمام رفتن و تفاوت توالت فرنگی با ایرانی در سفر یوروپ و دیدن اروپا بوده؟ اینکه خیلی دمدستی و شعاری و غیرقابلباور است. اگر به اینها فکر کنیم وسعی نمائیم به کنه رفتار و نوع تفکر ناصرالدینشاه بیندیشیم شاید بتوانیم به تصویری واقعی و حقیقی از مسایل و موانع و مشکلات آن دوران و لاجرم ابعاد پیچیده شخصیت ناصرالدینشاه دستیابیم.
وگرنه همهچیز بهسوی تکرار و کلیشه و شعار میرود. بخصوص نوع نگاه به ناصرالدینشاه و شخصیتپردازی و بازی او که کلاً کلیشه و نخنما شده است؛ اما درهرحال باید گفت اصغر خلیلی دست روی بخش مهمی از تاریخ معاصر گذاشته است که مبتلابه امروز نیز هست.
باید گفت نگاه به تاریخ و وقایع زمان ناصرالدینشاه لزوماً نباید کمدی باشد. کمدی میباید از دل روابط و شخصیتهای واقعی و موقعیتها بیرون بیاید نه آنکه خودساخته باشد و تصویری را که ما در ذهن از یک شخصیت داریم خواه غلط یا درست به آن بیافزائیم این البته حرفی کلی است که میباید در کارها مدنظر قرار گیرد. به اصغر خلیلی و گروهش بابت طرح بخش مهمی از تاریخ معاصر خسته نباشید میگویم.
بنده در اینجا قصد هیچگونه حمایتی را از ناصرالدینشاه قاجار نداشته و ندارم. هر آنچه میگویم فقط به لحاظ دراماتورژی و حفظ جنبههای دراماتیک و منطقی و اصولی در یک نمایش یا تئاتر تاریخی است؛ که سر آن دارد حقایقی ناگفته از تاریخ معاصر را برای عبرت حال و آیندگان کشف کرده و نشانمان دهد تا چراغی باشد فرا روی راه نسلها.
اگر قائل به این باشیم که تئاتر آیینه تمام نمای تاریخ و جامعه میتواند باشد پس باید بهگونهای حقایق را نشان دهیم تا بتوانیم نقاط کور و تاریک تاریخ معاصر را کشف کرده و بهروشنی ببینیم تا اینگونه چراغی فرا روی آینده برافروزیم.
اینکه هی با نگاهی سطحی به ناصرالدینشاه بخندیم واو را در حرمسرا نشان دهیم دردی را از ما دوا میکند. حالآنکه چنانچه تاریخ را بخوانیم پی خواهیم برد که ناصرالدینشاه آنقدرها هم بیفکر و زن باره و شکمباره و بی سواد و... نبوده؛ او به فکر پیشرفت هم بوده است؛ اما هماره عوامل داخلی و خارجی مانع این کار میشدند. عواملی خودفروخته که به یکی از کشورهای روس و انگلیس وابسته بودند و منافع آنان را تأمین میکردهاند. عواملی که با ترویج خرافات و کجفهمیهای مذهبی مانع از پیاده کردن افکار مترقی خواهانه شاه و یا افرادی که او در مناصب حساس بدین منظورمی گماشت میشدند و آنقدر به شاه فشار میآوردند و سئایت میکردند تا مجبور به عزل آنان میگردید.
یکی از این افراد حسینخان مشیرالدوله معروف به سپهسالار بوده است که نمایش در خصوص اوست. مشیرالدوله در زمان خود از ترقی خواهان و مصلحان بهحساب میآمده وهم او بوده که دو بار ناصرالدینشاه را ترغیب کرده که به فرنگ ویوروپ سفر نماید تا بلکه با مشاهده پیشرفت و ترقی آنان تهییج شده و در ایران نیز اصلاحات اجتماعی، سیـاس*ـی، فرهنگی، اقتصادی و از همه مهمتر علمی را ایجاد نماید؛ که اتفاقاً هم این ترفند او کارگر افتاده است.
آدمیت در کتاب « در اندیشه ترقی و حکومت قانون» مینویسد :
میرزا حسینخان در 29 رمضان 1287 قمری برابر بادی ماه 1249 شمسی به وزارت عدلیه، اوقاف و وظایف رسید. آنگاه که میرزا حسینخان به منصب صدارت رسید امکانات تازهای برای نوآوری به وجود آورده بود.
شاه که خود سر ترقی و اصلاحات را داشت دلش میخواست ایران نیز چون کشورهای یوروپ شود درنهایت چون اصلاحات مشیرالدوله به نفع کشورهایی چون روس و انگلیس نبود آنها با تأسی به عوامل داخلی اشان چون درباریان خودفروخته و نیز به قول امام راحل روحانیون درباری و البته حمایت ملکه وقت انیس الدوله توانستند موجبات عزل مشیرالدوله را فراهم آورند.
ناصرالدینشاه از یکسو دل به تجدد و نوآوری و قانون میسپرد تا کشورش در زمره کشورهای متمدن و مترقی درآید و نظم و ترتیبی در امور پیدا شود و از سویی اندیشناک این بود که همین مایه تجدد و نوآوری در نظم موجب وحشت مستبدان درباری و روحانیون درباری گردد و به بلوا و آشوب و لاجرم سقوط سلطنت منجر گردد.
او خود قربانی نظم یا بینظمیای بود که خویش نماینده و نگهبانش بود. درباریان و شاهزادگان و وزرا و همهکسانی که با نوآوریهای مشیرالدوله منافع و مناصب و موقعیتشان به خطر میافتاد زمینههای سقوط مشیرالدوله را فراهم کردند. بااینحال شاه او را به وزارت امور خارجه منصوب کرد و بهیکباره از فکر پیشرفت و ترقی دست برنداشت. شاه از مشیرالدوله خواست که وزارت امور خارجه را بپذیرد و طرف مشورت شاه باشد و بگذارد که شاه خود برنامه ترقی را آنگونه که صلاح میداند بهپیش ببرد.
در نامهای که شاه در 1290 قمری به مشیرالدوله مینویسد چنین مینگارد:
« اگر مثل شما یک آدم دل سوز باغیرت و طالب ترقی در پیش من باشد، بس کارهای عمده بزرگ میتوانم بکنم. ماحصلش این است که شما خود را وقف میل و اجرای خیالات من بکنید، به خدا قسم از زمان صدارت بهتر میتوانید کارکنید.»
شاه در همین نامه فهرستی از کارهای مهمی را که میبایست انجام بگیرد برمیشمرد.« ساختن مدارس جدید و بیمار خانه، آسوده داشتن ملل متنوعه ایران، راه انداختن کارخانهها، خاصه چرخ سکه، ساختن راهها، ترقی گمرک، ترقی پست و... »
اما پوسیدگی نظام استبدادی مجال به اجرای نوآوریهای جدید نمیداد. تجدد، دشمنان بسیاری داشت و عقبماندگی ذهنی مردم جامعه، فقدان یک نیروی منسجم و کارآمد و کاردان در دولت، مداخلات ویرانگر وبی حدوحصر روس و انگلیس و تزلزل و هراس شاه روزبهروز بر مشکلات میافزود. همانگونه که امیرکبیر نتوانست آنچه را که می خواست، به انجام رساند و سرانجام سئایت روس و انگلیس کاری کرد که خودفروختگان داخلی موجبات قتلش را فراهم آوردند هرچند که شاه پشیمان شد اما دیگر خیلی دیر بود.
پس میبینیم که با مضحک نشان دادن ناصرالدینشاه و تمسخر او نگاه ژرف و عمیق را به روی تاریخ معاصر میبندیم و همهچیز را به بیلیاقتی و بیکفایتی، زنبارگی و عیاشی و... شاه نسبت میدهیم. حالآنکه اصلاً اینچنین نیست وهماره علاوه بر دسیسههای عمال داخلی و خارجی دلایل و مشکلات عدیدهای در کار بودهاند تا این ملت و مملکت را برای حفظ منافع و مطامع خود عقب نگهدارند.
با این نگاه معمولی که داریم، اصولاً شخصیتپردازیهایی که از ناصرالدینشاه میشود عموماً اشتباه است. همین چندی پیش نیز در نمایش شیرهای خان بابا سلطنه نیز این نگاه دوباره تکرار شد. شاهی عیاش و زنباره با لهجهای مضحک، نمایشی که بهجای انگلیس چین را مقصر میداند. حال در تاریخ ناصری این انگلیس است که حتی نشان ملی ما را که شیر بوده است دزدیده و به و نشان خود بدل کرده. در نمایش دولت ضعیفه نیز ما شاه ضعیفی را میبینیم که فقط با ملیجکش وقت میگذراند.
ضعف شاه شامل عوامل عدیده و اتفاقات و رویدادها و واقعیاتی است که باید بازشناخته و تحلیل شوند تا تعبیر درستی از تاریخ معاصر به دست آوریم. وگرنه همهچیز به خنده و مضحکه و شعارزدگی میگذرد. کاری که البته شکسپیر با تاریخ معاصر کشور خودش نکرده است او واقعیاتی را مینمایاند که پس از گذشت چند قرن هنوز هم به کارشان میآید و هنوز هم چراغ راه حال و آینده اشان است.
در نمایش دولت ضعیفه البته اصغر خلیلی با بهکارگیری ضعیفه که اسم خاص هم هست و به زنان اطلاق میشده با یک تیر دونشان میزند و این هوشمندی او را میرساند. ایهامی که در این کلمه است هم به دولتی ضعیف اشاره دارد وهم به دولتی که تصمیمهای اساسیاش را ضعیفهها یعنی زنان میگرفتهاند و دخالت و تصمیمگیریهای زنان را در بزنگاههای حساس حکومت نشان میدهد؛ مانند دسیسه مادر ناصرالدینشاه در قتل امیرکبیر و یا انیس الدوله در برکناری مشیرالدوله.
با این نگاه میباید پرداخت شخصیت ناصرالدینشاه بهکلی تغییر کند. همینگونه است پرداخت شخصیت انیس. بهتبع بازیها هم باید دستخوش تغییر گردند. هم در خصوص انیس وهم ناصرالدینشاه. و ایضاً اتفاقات و رویدادهای کل نمایش. باید گفت بازیها نسبتاً روان صورت پذیرفت، بخصوص زنان حرمسرا با حرکات هماهنگ و هارمونی خاص خود که بهنوعی به یک موسیقی بدن نزدیک شده بودند؛ اما شاید بتوان گفت که فرزین محدث توانست با ریتمی مناسب خواجه متفاوت و قابلباوری را بازی کند.
بدین ترتیب بهجای صحنههای حرمسرا میباید صحنههای تشویش شاه و واگویه های او را در خصوص نصب و عزل مشیرالدوله و یا مباحثات و جدل او با اطرافیان و دغدغههایش را نسبت به امور مملکتی و عزل و نصبهای تحمیلی و... داشته باشیم. یا بهجای آن رفتار مضحک در موزه شهر پاریس تفکرات شاه و دید او نسبت به دنیای غرب و پیشرفتهایش را نشان دهیم.
اینکه چگونه میتواند در ایران به انجام این امور و نوآوریهای علمی و اجتماعی و سیـاس*ـی و اقتصادی و کشوری و لشکری و فرهنگی و دیگر اصلاحات مدنی نائل آید. آیا بهراستی شاه تنها به فکر خوشـی و نوش و خوشگذرانی و حمام رفتن و تفاوت توالت فرنگی با ایرانی در سفر یوروپ و دیدن اروپا بوده؟ اینکه خیلی دمدستی و شعاری و غیرقابلباور است. اگر به اینها فکر کنیم وسعی نمائیم به کنه رفتار و نوع تفکر ناصرالدینشاه بیندیشیم شاید بتوانیم به تصویری واقعی و حقیقی از مسایل و موانع و مشکلات آن دوران و لاجرم ابعاد پیچیده شخصیت ناصرالدینشاه دستیابیم.
وگرنه همهچیز بهسوی تکرار و کلیشه و شعار میرود. بخصوص نوع نگاه به ناصرالدینشاه و شخصیتپردازی و بازی او که کلاً کلیشه و نخنما شده است؛ اما درهرحال باید گفت اصغر خلیلی دست روی بخش مهمی از تاریخ معاصر گذاشته است که مبتلابه امروز نیز هست.
باید گفت نگاه به تاریخ و وقایع زمان ناصرالدینشاه لزوماً نباید کمدی باشد. کمدی میباید از دل روابط و شخصیتهای واقعی و موقعیتها بیرون بیاید نه آنکه خودساخته باشد و تصویری را که ما در ذهن از یک شخصیت داریم خواه غلط یا درست به آن بیافزائیم این البته حرفی کلی است که میباید در کارها مدنظر قرار گیرد. به اصغر خلیلی و گروهش بابت طرح بخش مهمی از تاریخ معاصر خسته نباشید میگویم.