دکتر هلاکویی:
هر وقت سر فرزندتون داد زدید انگار بهش چاقو زدید.
هیچ پدر و مادری حق ندارند حتی یکبار هم از فرزندشون عصبانی بشن همونطور که از پلیس هر چقدر هم عصبانی بشید هیچ کار نمیکنید چون میدونید اجازه ندارید و نمیخواید تاوان عصبانیتتون رو بپردازید اما حاضرید فرزندتون رو تنبیه کنید سرش داد بزنید و بعدا در نوجوانی در زندان دنبالش بگردید با دربدر دنبال ترک اعتیادش باشید یا دنبال پزشکی باشید تا اسیبها و افسردگی شو درمان کنید.
به جای این که ماشینتون رو هل بدید و رنج ببرید و رنج بدهید و اخرش به هیچ جا نرسید رانندگی یاد بگیرید.
دکتر هلاکویی:
تا هجده سالگی روزی پنجاه بار به جا به موقع به فرزندتون بگید تو خوبی (نه تو باهوشی، تو خوشگلی، تو زرنگی، تنها بگید تو خوبی). روزی یکبار بهش بگویید نمی دونید تا بفهمه ندونستن بد نیست و حداقل هفته ای یکبار ازش معذرت بخواید تا بدونه تنها او نیست که کار اشتباه میکنه
!!!
این پیام برای دوستانی که بچه کوچک دارند عالی است :
راه های نگهداشتن عزت نفس در کودک:
1-شب هر کاری دارید کنار بزارید و برایش قصه بگید.
2- اشتباهاش رو راحت ببخشید
3- خوبیهاشو بزرگ کنید
4- به حرفاش خوب گوش بدید
5- بی دلیل بغلش کنید و ببوسید
6- مقایسه ش نکنید
7-" اگه نکنی وای بحالت" رو نگید
8- گاهی باهاش کارتونایی که دوست داره ببینید
9- بهش نگید" تو دیگه بزرگ شدی بچگی نکن"
10-اگر اشتباه کردید راحت عذرخواهی کنید.
11- با فرزندتان بازی کنید
12- در سفر تلفن کنید و به او بگویید دلتان تنگ شده.
13- القای بینش: میدانم از عهده ی انجام آن بر میایی
14- مهم: روابطتان را با همسرتان ترمیم و تصحیح کنید.
هنگامی که کودک شما با صدای بلند چیزی را از شما درخواست میکند متقابلاَ شما با صدای بلند با او حرف نزنید.
صداها را رنـــگبندی کنید:
صدای آرام= آبی
صدای بلند= قرمز
مثلا بگویید: "این صدای بلند قــرمز است و من به صداهای قرمز جواب نمیدهم" یا اینکه "آفرین! الان این صدا آبی شد و من جواب میدهم." بهیاد داشته باشید که لحن شما باید آرام باشد تا کودک با آرامش حرف زدن را یاد بگیرد.
به هیچ وجه هنگام داد زدن کودک، شما داد نزنید!
دکتر هلاکویی
من برای فرزندم از این کارتهای آموزش لغات فارسی و انگلیسی نمیخرم. از دو سالگی مغزش را با یک مشت فکر مزخرف مثل “یاد نگرفتن لغات فلان مبحث” درگیر نمیکنم. فرزندم را میبرم پارک. میگذارم آزادانه بدود. حتی گاهی زمین بخورد. میگذارم فرزندم با بچههای همسن خودش گرگم به هوا بازی کند. میگذارم بهترین تفریحش وقتهایی که میرویم پیک نیک گل بازی باشد نه پز دادن سطح زبان انگلیسی به دختر عموهایش. من برای فرزندم خمیر بازی میخرم. خاله بازی میکنم با او. بعضی وقتها میگذارم دکتر بشود و با چوب بستنیاش معاینهام کند. اما به خاطر چشم و همچشمي او را به كلاس زبان انگليسي و فرانسه، باله و ژيميناستيك نميبرم.
فرزندم که بزرگ تر بشود میگذارمش کلاس نقاشی. کلاس موسیقی. کلاس رقـ*ـص حتی. فرزندم را برای ۱۵ گرفتن در دیکتهای که کلا هشت تا کلمه است دعوا نمیکنم. بخاطر ننوشتن مشقهایش سرش داد نمیزنم و هیچ وقت خریدن عروسک را جایزه بیست گرفتنش قرار نمیدهم. با معلمی که بخواهد درس نخواندن فرزندم را مایه خجالت بداند برخورد میکنم. و مدام به خاطر اینکه توانسته “جان مریم” را با انگشتان کوچکش به قشنگی بنوازد گونهاش را میبوسم.
من میگذارم فرزندم توی خانه کنار من شیرینی درست کند. دست زدن به چرخ خیاطیام را برایش ممنوع نمیکنم.عکس گرفتن با دوربین خودم را ممنوع نمیکنم. همیشه لباسهای رنگی میدوزم برایش و بهش یاد آوری میکنم که رسالت بزرگی در شاد کردن دل مردم دارد. من فرزندم را برای انتخاب رشته دبیرستانش پیش مشاور نمیبرم. بهش زمان کنکور را یادآوری نمیکنم. تعداد تستهایش را نمیشمارم و میگذارم آن راهی را برود که از ته ته ته دلش دوست دارد.
برای فرزندم و دوستهایش مهمانیهای کوچک خودمانی میگیرم. با دوستهایش دوست میشوم. رفت و آمد با قشر خاصی از افراد یا جنس خاصی از آدمها را قدغن نمیکنم. به او انقدر محبت ميكنم و به او احترام ميگذارم تا در رابـ ـطه با جنس مخالف خودش بتواند تصمیم درست را بگیرد. هر کدام از لوازم آرایشم را که بخواهد بهش میدهم و میگذارم خودش به این نتیجه برسد که با چه ظاهری قشنگ تر است.
من میدانم که فرزندم شاید نابغه بزرگی نشود. شاید دانشجوی نمونهای نباشد. شاید حتی دانش آموز درس خوانی هم نباشد اما بی شک انسان بزرگی خواهد شد. فرزندم کسی میشود که قدر رنگها را میداند. ارزش بوها را میداند. و تک تک ثانیههایی که چیزهای ریز زندگی را میبیند از خودش، وجودش، تک تک سلولهای بدنش، از من و پدرش، از مردم کشورش و از خدای خودش راضی است. فرزندم کسی میشود که دیدنش حس خوبی به بقیه میدهد.
هر وقت سر فرزندتون داد زدید انگار بهش چاقو زدید.
هیچ پدر و مادری حق ندارند حتی یکبار هم از فرزندشون عصبانی بشن همونطور که از پلیس هر چقدر هم عصبانی بشید هیچ کار نمیکنید چون میدونید اجازه ندارید و نمیخواید تاوان عصبانیتتون رو بپردازید اما حاضرید فرزندتون رو تنبیه کنید سرش داد بزنید و بعدا در نوجوانی در زندان دنبالش بگردید با دربدر دنبال ترک اعتیادش باشید یا دنبال پزشکی باشید تا اسیبها و افسردگی شو درمان کنید.
به جای این که ماشینتون رو هل بدید و رنج ببرید و رنج بدهید و اخرش به هیچ جا نرسید رانندگی یاد بگیرید.
دکتر هلاکویی:
تا هجده سالگی روزی پنجاه بار به جا به موقع به فرزندتون بگید تو خوبی (نه تو باهوشی، تو خوشگلی، تو زرنگی، تنها بگید تو خوبی). روزی یکبار بهش بگویید نمی دونید تا بفهمه ندونستن بد نیست و حداقل هفته ای یکبار ازش معذرت بخواید تا بدونه تنها او نیست که کار اشتباه میکنه
!!!
این پیام برای دوستانی که بچه کوچک دارند عالی است :
راه های نگهداشتن عزت نفس در کودک:
1-شب هر کاری دارید کنار بزارید و برایش قصه بگید.
2- اشتباهاش رو راحت ببخشید
3- خوبیهاشو بزرگ کنید
4- به حرفاش خوب گوش بدید
5- بی دلیل بغلش کنید و ببوسید
6- مقایسه ش نکنید
7-" اگه نکنی وای بحالت" رو نگید
8- گاهی باهاش کارتونایی که دوست داره ببینید
9- بهش نگید" تو دیگه بزرگ شدی بچگی نکن"
10-اگر اشتباه کردید راحت عذرخواهی کنید.
11- با فرزندتان بازی کنید
12- در سفر تلفن کنید و به او بگویید دلتان تنگ شده.
13- القای بینش: میدانم از عهده ی انجام آن بر میایی
14- مهم: روابطتان را با همسرتان ترمیم و تصحیح کنید.
هنگامی که کودک شما با صدای بلند چیزی را از شما درخواست میکند متقابلاَ شما با صدای بلند با او حرف نزنید.
صداها را رنـــگبندی کنید:
صدای آرام= آبی
صدای بلند= قرمز
مثلا بگویید: "این صدای بلند قــرمز است و من به صداهای قرمز جواب نمیدهم" یا اینکه "آفرین! الان این صدا آبی شد و من جواب میدهم." بهیاد داشته باشید که لحن شما باید آرام باشد تا کودک با آرامش حرف زدن را یاد بگیرد.
به هیچ وجه هنگام داد زدن کودک، شما داد نزنید!
دکتر هلاکویی
من برای فرزندم از این کارتهای آموزش لغات فارسی و انگلیسی نمیخرم. از دو سالگی مغزش را با یک مشت فکر مزخرف مثل “یاد نگرفتن لغات فلان مبحث” درگیر نمیکنم. فرزندم را میبرم پارک. میگذارم آزادانه بدود. حتی گاهی زمین بخورد. میگذارم فرزندم با بچههای همسن خودش گرگم به هوا بازی کند. میگذارم بهترین تفریحش وقتهایی که میرویم پیک نیک گل بازی باشد نه پز دادن سطح زبان انگلیسی به دختر عموهایش. من برای فرزندم خمیر بازی میخرم. خاله بازی میکنم با او. بعضی وقتها میگذارم دکتر بشود و با چوب بستنیاش معاینهام کند. اما به خاطر چشم و همچشمي او را به كلاس زبان انگليسي و فرانسه، باله و ژيميناستيك نميبرم.
فرزندم که بزرگ تر بشود میگذارمش کلاس نقاشی. کلاس موسیقی. کلاس رقـ*ـص حتی. فرزندم را برای ۱۵ گرفتن در دیکتهای که کلا هشت تا کلمه است دعوا نمیکنم. بخاطر ننوشتن مشقهایش سرش داد نمیزنم و هیچ وقت خریدن عروسک را جایزه بیست گرفتنش قرار نمیدهم. با معلمی که بخواهد درس نخواندن فرزندم را مایه خجالت بداند برخورد میکنم. و مدام به خاطر اینکه توانسته “جان مریم” را با انگشتان کوچکش به قشنگی بنوازد گونهاش را میبوسم.
من میگذارم فرزندم توی خانه کنار من شیرینی درست کند. دست زدن به چرخ خیاطیام را برایش ممنوع نمیکنم.عکس گرفتن با دوربین خودم را ممنوع نمیکنم. همیشه لباسهای رنگی میدوزم برایش و بهش یاد آوری میکنم که رسالت بزرگی در شاد کردن دل مردم دارد. من فرزندم را برای انتخاب رشته دبیرستانش پیش مشاور نمیبرم. بهش زمان کنکور را یادآوری نمیکنم. تعداد تستهایش را نمیشمارم و میگذارم آن راهی را برود که از ته ته ته دلش دوست دارد.
برای فرزندم و دوستهایش مهمانیهای کوچک خودمانی میگیرم. با دوستهایش دوست میشوم. رفت و آمد با قشر خاصی از افراد یا جنس خاصی از آدمها را قدغن نمیکنم. به او انقدر محبت ميكنم و به او احترام ميگذارم تا در رابـ ـطه با جنس مخالف خودش بتواند تصمیم درست را بگیرد. هر کدام از لوازم آرایشم را که بخواهد بهش میدهم و میگذارم خودش به این نتیجه برسد که با چه ظاهری قشنگ تر است.
من میدانم که فرزندم شاید نابغه بزرگی نشود. شاید دانشجوی نمونهای نباشد. شاید حتی دانش آموز درس خوانی هم نباشد اما بی شک انسان بزرگی خواهد شد. فرزندم کسی میشود که قدر رنگها را میداند. ارزش بوها را میداند. و تک تک ثانیههایی که چیزهای ریز زندگی را میبیند از خودش، وجودش، تک تک سلولهای بدنش، از من و پدرش، از مردم کشورش و از خدای خودش راضی است. فرزندم کسی میشود که دیدنش حس خوبی به بقیه میدهد.