تأثيرات منفي موسيقي نيز از نگاه دانشمندان
دوست گرامي، تأثيرات منفي موسيقي نيز از نگاه دانشمندان مخفي نمانده است. در ادامه به بخشهايي از اين آراء و نگاه دين به موسيقي مي پردازيم.
1- تأثيرات موسيقى بر عقل و تفکر
شأن و ويژگى عقل آن است كه «معتدل» و «متين» باشد. يعنى با حفظِ استوارى و پختگىاش بتواند از چاشنىهاى لـ*ـذت و سرور، نشاط و تلاش بهرهمند باشد؛ اما در اين ميان، موسيقى آن چنان يكهتاز ميدان لذّت و نشاط، خيال و تحريك و احساس مي شود كه آدمى دچار حالتِ «طَرب» مىشود. «طَرب» تأثيرى است فوقالعاده! با محوريت موسيقى. اين «تأثير فوقالعاده» باعثِ كاهش يا سلبِ جدّيّت عقل مىشود. و اين پيشامد، باعث مىشود كه عقل از محاسبات جدّى، دقيق و واقعبينانه به دور بيفتد.
جوانى كه موسيقىگرا و «طَربخواه» است: براى زدودنِ افسردگىاش، دُكمه پخش صوت را حركت مىدهد تا يكى ديگر برايش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه كه در خود افسردگى مشاهده كند سعى در شناختِ عوامل پژمردگى مىكند تا با يافتِ آن علتها، عوامل خوشىِ ماندگار يا معقول را در خود فراهم سازد.
جوانِ موسيقىگرا، براى تحريك و برانگيختن احساس، به درمانهاى مجازى و آنى روى مىآورد. اين چنين كسى كه خواستهاش را در «موسيقى» مىبيند هيچ وقت به خودش، به عقلش و به ارادهاش اين زحمت را نمىدهد تا ببيند و بفهمد كه كجاى زندگى را اشتباه محاسبه كرده و چه سنگى مقابل راهش است.
آيا دوستِ ناباب او را به افسردگى كشانده؟ يا سستى در انجامِ وظايفِ دينى و الهى او را به افسردگى كشانيده؟ پس: «موسيقى، عقل را به خواب مىبرد!» يك شعار و شعر نيست. يك قانون است. يك حقيقت است و براى فهم حقائق بايد چشم گشود نه اينكه چشمها را بست. موسيقى عقل را به خواب مىبرد: يعنى باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مىشود كه كمكم باعثِ غفلت از خود، نيازها، علل و درمانها مىشود. شما دردى داريد كه درمانش تنها با اراده و تغيير شرايط ممکن است. ولى وقتى مىبينى نوار موسيقى آن را حلّ كرده، ديگر آن را درمانِ دردت مىبينى و ديگر هيچ! اينجاست كه آن درد همچنان عمق و شدّت پيدا مىكند و شما بيشتر به موسيقي رو مىآوريد... و اين روند تا آنجا ادامه مىيابد كه از آهنگهاى معمولى به تند و غربى و شرقىاش رو مىكنى.
جان كلام اينكه: «موسيقى، عقل را به خواب مىبرد». يعنى: او را از محاسبات، واقعيّات و اقداماتِ متناسب، باز مىدارد و «مشغوليت» به موسيقى عاملِ غفلت است؛ و قرآن كريم از «مشغولشدنهاى اين چنينى» به «لَهْو» تعبير مىكند. لهو چيست؟
اين واژه، از واژگانِ فرهنگِ قرآن و از زبانِ عرب مىباشد و فرهنگنويسان دربارهاش اين چنين توضيح دادهاند: لهو، آن است كه چيزى آن چنان انسان را به خودش جذب و مشغول نمايد كه باعثِ غفلت و بازماندن از كارهاى مهمتر شود. قرآن كه مىفرمايد: «لاتلهِكُم اَموالُكم و لاولادكم» اموال و اولادتان شما را از ياد خدا مشغول و غافل نكند.
اينك ببينيد كه چگونه قرآن كريم، ضمن آنكه ما را از موسيقى باز مىدارد، چگونه علّتِ مذمّت را هم بيان مىفرمايد: «و من الناسِ من يشْتَرى لَهو الحديث لِيُضِلّ عنْ سبيلالله(لقمان (31)، آيه 5)» عدهاى از مردم از آن چه لهو است استقبال كرده و نسبت به آن گرايش دارند اينان ندانسته خود و ديگران را به بىراهه، گمراهى و اشتباه مىاندازند؛ اين نوعى بازى گرفتنِ دين است. و بدانيد كه سرنوشتى عذابآور و خواركننده در انتظارشان است.
آن گاه حضرت امام صادقعليه السلام فرمودند: «غنا مصداقى است از آن چه موجب مشغوليت و بازماندن از ياد خدا مىشود.( ر.ك: وسائلالشيعه، ج 12، ص 226 و 228)
موسيقى با تأثيراتى كه در اَبعادِ شادىآفرينى، خيالآفرينى و تحريكآفرينى دارد، آن چنان به تقويت احساس مىپردازد که عقل را - هر چند به طور موقت - ضعيف مىكند.
كار عقل اين است كه تناسبات را كشف كرده و هر چيز بىتناسب را كنار بزند؛ اما در اين وضعيّت كه آدمى دل سپردهى احساسات و اثراتِ ناشى از موسيقى گردد، جنبههاى احساسى بودن چندان قوى مىگردد كه به سختى مىتواند در درياىِ احساسات وارد شد، امّا خيس از آب نگردد. اينجاست كه آدمى وقتى مىخواهد چيزى را ارزيابى كند، چون آلوده به شناختهاى احساسى موسيقيايى شده، در اين ارزيابى موفق نخواهد بود.
شايد بتوان با مثالى اين حالت را ملموستر نمود. بسيار مشاهده كردهايم كه رانندهاى جوان سوار بر ماشين مدل بالا شده و با سرعتِ زياد مشغولِ راندن ماشين است. چندان كه با اين سرعت مافوق صوتش مىخواهد بيرون از فضاى عالم مادى دنيا پرواز كند. وقتى دقّت بيشترى مىكنيم درمىيابيم او به مفهوم دقيق كلمه مشغولِ «دل سپردن» به نواي موسيقى است. آن هم آهنگى با ريتم هيجانآفرين و تحريكزا. هر آن گاه كه نواي ترانه و موسيقىاش، تندتر مىگردد او بر تندى سرعتش مىافزايد، امّا در اين موقيعت او در رانندگى اش مطابقِ استانداردهاى رانندگى و ضوابط عقلى نمىراند. او را مىبينى كه تابعِ همان احساسِ موقعِ شنيدن آهنگ است. و اين احساس، باعث شده تا از تشخيص انسان در حالِ تعادل فاصله بگيرد. او ديگر فقط يك چيز را خوب تشخيص مىدهد: «همگام با تند شدنِ آهنگ به تند شدنِ سرعت» بپردازد. و اينك شما در اطراف همين مثال تفكّر و توجّه بيشترى بنمائيد تا ابعادى ديگر برايتان روشن شود.
«وقتى عقل ملاكِ تشخيص (تصوّر و عمل) باشد، كردار نيز بسيار متين و حساب شده خواهد بود. مگر نه اينكه سبُكى و سستى در عقل، موجب سبكى و سستى در عمل نيز مىگردد؟ پس وقتى مىبينيد كه شخصى با شنيدن آهنگ به رفتارهاى سبك دست مىزند، معلوم مىشود كه عقلش دچارِ خفّت و سبكى گرديده و اين احساس است كه بر وى حكم مىراند.( صديقين اصفهانى، محمدتقى، غنا، موضوعاً و حكماً، ص 18)
بر اساسِ نظريه كارشناسى «فارابى»؛ کاملترين نوع موسيقى، آن است که نشاط آور، خيالآفرين و هيجانساز باشد(حقيقت موسيقى غنايى، به نقل از انديشههاى علمى فارابى درباره موسيقى، مهدىبركشلى، ص205).
در هنگام تحليل و استدلال، آن چه بيشتر محور گفت و گوها قرار مي گيرد نشاط آوري موسيقي است اما درباره خيالپردازي و هيجان سازي موسيقي سخني به ميان آورده نمي شود در حالي که اين دو پيامد نابهنجار موجب تضعيف عقل انسان است و آثار زيانبار دارد.
در قرآن كريم، توصيه شده كه «واجْتَنِبُوا قُولَ الزّور(حج (22)، آيه 30)»؛ «اى مردم از گفتارِ باطل ظاهرپسند بپرهيزيد»
حضرت امام صادقعليه السلام پس از آنكه اين آيه را تلاوت فرمودند، بيان داشتند: يكى از مصاديقِ «گفتارِ بىواقعيت ولى حقنما»، همين «غنا»ست.( وسائل الشيعه، ج 12، ص 227)
در اين روايت و آيه خوب دقت كنيد. چه اينكه نه «خيال» را ماندگارى است؛ نه «احساساتِ برانگيخته از موسيقى»؛ و نه «لذّتهاى زودفرجامش» فرصتِ پائيدن و ماندن دارد
دوست گرامي، تأثيرات منفي موسيقي نيز از نگاه دانشمندان مخفي نمانده است. در ادامه به بخشهايي از اين آراء و نگاه دين به موسيقي مي پردازيم.
1- تأثيرات موسيقى بر عقل و تفکر
شأن و ويژگى عقل آن است كه «معتدل» و «متين» باشد. يعنى با حفظِ استوارى و پختگىاش بتواند از چاشنىهاى لـ*ـذت و سرور، نشاط و تلاش بهرهمند باشد؛ اما در اين ميان، موسيقى آن چنان يكهتاز ميدان لذّت و نشاط، خيال و تحريك و احساس مي شود كه آدمى دچار حالتِ «طَرب» مىشود. «طَرب» تأثيرى است فوقالعاده! با محوريت موسيقى. اين «تأثير فوقالعاده» باعثِ كاهش يا سلبِ جدّيّت عقل مىشود. و اين پيشامد، باعث مىشود كه عقل از محاسبات جدّى، دقيق و واقعبينانه به دور بيفتد.
جوانى كه موسيقىگرا و «طَربخواه» است: براى زدودنِ افسردگىاش، دُكمه پخش صوت را حركت مىدهد تا يكى ديگر برايش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه كه در خود افسردگى مشاهده كند سعى در شناختِ عوامل پژمردگى مىكند تا با يافتِ آن علتها، عوامل خوشىِ ماندگار يا معقول را در خود فراهم سازد.
جوانِ موسيقىگرا، براى تحريك و برانگيختن احساس، به درمانهاى مجازى و آنى روى مىآورد. اين چنين كسى كه خواستهاش را در «موسيقى» مىبيند هيچ وقت به خودش، به عقلش و به ارادهاش اين زحمت را نمىدهد تا ببيند و بفهمد كه كجاى زندگى را اشتباه محاسبه كرده و چه سنگى مقابل راهش است.
آيا دوستِ ناباب او را به افسردگى كشانده؟ يا سستى در انجامِ وظايفِ دينى و الهى او را به افسردگى كشانيده؟ پس: «موسيقى، عقل را به خواب مىبرد!» يك شعار و شعر نيست. يك قانون است. يك حقيقت است و براى فهم حقائق بايد چشم گشود نه اينكه چشمها را بست. موسيقى عقل را به خواب مىبرد: يعنى باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مىشود كه كمكم باعثِ غفلت از خود، نيازها، علل و درمانها مىشود. شما دردى داريد كه درمانش تنها با اراده و تغيير شرايط ممکن است. ولى وقتى مىبينى نوار موسيقى آن را حلّ كرده، ديگر آن را درمانِ دردت مىبينى و ديگر هيچ! اينجاست كه آن درد همچنان عمق و شدّت پيدا مىكند و شما بيشتر به موسيقي رو مىآوريد... و اين روند تا آنجا ادامه مىيابد كه از آهنگهاى معمولى به تند و غربى و شرقىاش رو مىكنى.
جان كلام اينكه: «موسيقى، عقل را به خواب مىبرد». يعنى: او را از محاسبات، واقعيّات و اقداماتِ متناسب، باز مىدارد و «مشغوليت» به موسيقى عاملِ غفلت است؛ و قرآن كريم از «مشغولشدنهاى اين چنينى» به «لَهْو» تعبير مىكند. لهو چيست؟
اين واژه، از واژگانِ فرهنگِ قرآن و از زبانِ عرب مىباشد و فرهنگنويسان دربارهاش اين چنين توضيح دادهاند: لهو، آن است كه چيزى آن چنان انسان را به خودش جذب و مشغول نمايد كه باعثِ غفلت و بازماندن از كارهاى مهمتر شود. قرآن كه مىفرمايد: «لاتلهِكُم اَموالُكم و لاولادكم» اموال و اولادتان شما را از ياد خدا مشغول و غافل نكند.
اينك ببينيد كه چگونه قرآن كريم، ضمن آنكه ما را از موسيقى باز مىدارد، چگونه علّتِ مذمّت را هم بيان مىفرمايد: «و من الناسِ من يشْتَرى لَهو الحديث لِيُضِلّ عنْ سبيلالله(لقمان (31)، آيه 5)» عدهاى از مردم از آن چه لهو است استقبال كرده و نسبت به آن گرايش دارند اينان ندانسته خود و ديگران را به بىراهه، گمراهى و اشتباه مىاندازند؛ اين نوعى بازى گرفتنِ دين است. و بدانيد كه سرنوشتى عذابآور و خواركننده در انتظارشان است.
آن گاه حضرت امام صادقعليه السلام فرمودند: «غنا مصداقى است از آن چه موجب مشغوليت و بازماندن از ياد خدا مىشود.( ر.ك: وسائلالشيعه، ج 12، ص 226 و 228)
موسيقى با تأثيراتى كه در اَبعادِ شادىآفرينى، خيالآفرينى و تحريكآفرينى دارد، آن چنان به تقويت احساس مىپردازد که عقل را - هر چند به طور موقت - ضعيف مىكند.
كار عقل اين است كه تناسبات را كشف كرده و هر چيز بىتناسب را كنار بزند؛ اما در اين وضعيّت كه آدمى دل سپردهى احساسات و اثراتِ ناشى از موسيقى گردد، جنبههاى احساسى بودن چندان قوى مىگردد كه به سختى مىتواند در درياىِ احساسات وارد شد، امّا خيس از آب نگردد. اينجاست كه آدمى وقتى مىخواهد چيزى را ارزيابى كند، چون آلوده به شناختهاى احساسى موسيقيايى شده، در اين ارزيابى موفق نخواهد بود.
شايد بتوان با مثالى اين حالت را ملموستر نمود. بسيار مشاهده كردهايم كه رانندهاى جوان سوار بر ماشين مدل بالا شده و با سرعتِ زياد مشغولِ راندن ماشين است. چندان كه با اين سرعت مافوق صوتش مىخواهد بيرون از فضاى عالم مادى دنيا پرواز كند. وقتى دقّت بيشترى مىكنيم درمىيابيم او به مفهوم دقيق كلمه مشغولِ «دل سپردن» به نواي موسيقى است. آن هم آهنگى با ريتم هيجانآفرين و تحريكزا. هر آن گاه كه نواي ترانه و موسيقىاش، تندتر مىگردد او بر تندى سرعتش مىافزايد، امّا در اين موقيعت او در رانندگى اش مطابقِ استانداردهاى رانندگى و ضوابط عقلى نمىراند. او را مىبينى كه تابعِ همان احساسِ موقعِ شنيدن آهنگ است. و اين احساس، باعث شده تا از تشخيص انسان در حالِ تعادل فاصله بگيرد. او ديگر فقط يك چيز را خوب تشخيص مىدهد: «همگام با تند شدنِ آهنگ به تند شدنِ سرعت» بپردازد. و اينك شما در اطراف همين مثال تفكّر و توجّه بيشترى بنمائيد تا ابعادى ديگر برايتان روشن شود.
«وقتى عقل ملاكِ تشخيص (تصوّر و عمل) باشد، كردار نيز بسيار متين و حساب شده خواهد بود. مگر نه اينكه سبُكى و سستى در عقل، موجب سبكى و سستى در عمل نيز مىگردد؟ پس وقتى مىبينيد كه شخصى با شنيدن آهنگ به رفتارهاى سبك دست مىزند، معلوم مىشود كه عقلش دچارِ خفّت و سبكى گرديده و اين احساس است كه بر وى حكم مىراند.( صديقين اصفهانى، محمدتقى، غنا، موضوعاً و حكماً، ص 18)
بر اساسِ نظريه كارشناسى «فارابى»؛ کاملترين نوع موسيقى، آن است که نشاط آور، خيالآفرين و هيجانساز باشد(حقيقت موسيقى غنايى، به نقل از انديشههاى علمى فارابى درباره موسيقى، مهدىبركشلى، ص205).
در هنگام تحليل و استدلال، آن چه بيشتر محور گفت و گوها قرار مي گيرد نشاط آوري موسيقي است اما درباره خيالپردازي و هيجان سازي موسيقي سخني به ميان آورده نمي شود در حالي که اين دو پيامد نابهنجار موجب تضعيف عقل انسان است و آثار زيانبار دارد.
در قرآن كريم، توصيه شده كه «واجْتَنِبُوا قُولَ الزّور(حج (22)، آيه 30)»؛ «اى مردم از گفتارِ باطل ظاهرپسند بپرهيزيد»
حضرت امام صادقعليه السلام پس از آنكه اين آيه را تلاوت فرمودند، بيان داشتند: يكى از مصاديقِ «گفتارِ بىواقعيت ولى حقنما»، همين «غنا»ست.( وسائل الشيعه، ج 12، ص 227)
در اين روايت و آيه خوب دقت كنيد. چه اينكه نه «خيال» را ماندگارى است؛ نه «احساساتِ برانگيخته از موسيقى»؛ و نه «لذّتهاى زودفرجامش» فرصتِ پائيدن و ماندن دارد