جایگاه امنیت ملی در نظام اسلامی
مقدّمه
فساد مالی نخبگان و مسؤولان جامعه پیامدهای نامطلوبی در زمینه های فرهنگی، اقتصادی، سیـاس*ـی و اجتماعی دارد، که بررسی همه آن ها مجال وسیعی می طلبد.
در این مقال تنها یکی از پیامدهای آن یعنی تأثیر فساد مالی بر امنیت ملی با تکیه بر حوادث صدر اسلام، مورد بررسی قرار می گیرد. پیش از بررسی این موضوع، توضیح مختصری درباره امنیت ملی و فساد مالی از نظر اسلام ارائه می گردد:
«امنیت» اساسی ترین نیاز بشر است و تأمین آن نخستین وظیفه حکومت هاست. واژه «امنیت» همانند بسیاری از واژه های سیـاس*ـی و اجتماعی دیگر، تحوّلات زیادی را از سر گذرانده است؛ به نحوی که نمی توان به یک تعریف خاص از آن بسنده کرد، بلکه باید از عناصر اصلی آن سخن گفت.
عنصر اصلی در مفهوم «امنیت»، فقدان تهدید یا به حداقل رساندن تهدیدهای اجتماعی است، و احساس آرامش در زمینه های سیـاس*ـی، اقتصادی و فرهنگی، ثمره امنیت.(1) هیچ مکتب و نظام سیـاس*ـی نمی تواند فارغ از مسأله امنیت باشد، وگرنه نسبت به فلسفه وجودی خود بی اعتنا بوده و پایدار نمی ماند. اسلام به عنوان یک نظام حقوقی و سیـاس*ـی، که به نیازهای فردی و اجتماعی توجه دارد، از این قاعده مستثنا نیست.
از نظر اسلام، امنیت نخستین شرط یک اجتماع سالم است و به قدری دارای اهمیت می باشد که از سوی خداوند متعال، پاداش های بزرگی برای حافظان آن معیّن گردیده و برای افرادی که امنیت عمومی را به مخاطره بیفکنند مجازات های سختی همانند بریدن دست و پا و اعدام پیش بینی شده است.(2)
فساد مالی
مراد ما از فساد مالی به دست آوردن ثروت از راه هایی است که در شرع مقدّس اسلام ممنوع گردیده، و در صورتی که این مسأله بین مردم و کارگزاران نظام شیوع پیدا کند، به عنوان یک معضل اجتماعی و سیـاس*ـی مطرح خواهد بود.
از نظر اسلام، مال و ثروت همان گونه که عامل استقلال و پیشرفت مادّی است(3) و رشد و ترقّی مادی انسان وابستگی زیادی به آن دارد، تعالی معنوی و روحی انسان نیز در گرو مشروع بودن و حلیّت آن است، به نحوی که در برخی از روایات، شرط بقاء ایمان و جزء مهمّ عبادت و بندگی خدا، بهره مند بودن از مال حلال معرّفی شده است.(4) به همین دلیل، اولیای الهی برای این موضوع اهمیت وافری قایل بودند و به شدت از مال حرام و شبهه ناک پرهیز می کردند.(5)
از نظر اسلام، همان سان که بهره مندی از روزی حلال در عروج انسان نقش اساسی دارد، استفاده از حرام نیز در سقوط و انحطاط انسان، نقش کلیدی دارد.
در عصر نبوی و علوی، شخصیت های فراوانی بودند که به دلیل نداشتن تقوای مالی، تا جایی سقوط کردند که در برابر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ایستادند و بر ولیّ خدا و حجّت حق شمشیر کشیدند و هماهنگ با دشمنان اسلام عمل کردند و این گرفتاری چیزی جز نتیجه فساد مالی آن ها نبود.
فساد مالی افراد علاوه بر این که خود آن ها را از رشد و تعالی باز می دارد، زمینه شیوع فساد در جامعه را نیز فراهم می کند. در صورتی که افراد از اموال عمومی به طور نامشروع بهره مند شوند و به نحوی وابسته به حکومت اسلامی باشند، زیان سیـاس*ـی و اجتماعی آن ها مضاعف خواهد بود؛ چنان که در عصر خلفا، چنین افرادی وجود داشتند. در صدر اسلام، روند شکل گیری شکم بارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده در اواخر حکومت خلیفه سوم به اوج خود رسید.
به دنبال فتوحات، اموال فراوان و زمین های گسترده ای در اختیار حکومت و مسلمانان قرار گرفت و در پی سیاست های تبعیض در سهمیه بندی بیت المال و برتری بخشیدن عرب بر عجم و خواص بر عوام و اختصاص دادن سهم های کلان به خویشان و نزدیکان و حامیان هیأت حاکمه، به ویژه در شش سال دوم حکومت خلیفه سوم، خطرناک ترین انحراف ها رخ نمودند. پارسایی و وارستگی که ثمره اسلام و ایمان بود، رنگ باخت و خودخواهی و آرزوگرایی و خواهش های بی حدّ و مرز دنیایی آنان را فرا گرفت و به سوی نابودی سوقشان داد؛ چنان که رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمودند: «إنَّ صلاحَ اوَّلِ هذهِ الاُمَّةِ بالزُّهدِ و الیقین، و هلاک آخرها بالشّحِ و الامل»(6)؛ «صلاح و درستی این امّت در ابتدا، با زهد (اعراض از دنیا) و یقین (به آخرت) بود و هلاکت و نابودی اش در پایان به بخل و آرزوست.»
فساد مالی و امنیت ملی
فساد مالی نخبگان و مسؤولان از جهات گوناگون، ممکن است نظم عمومی و امنیت ملی را به خطر بیندازد:
··· الف. از بین رفتن
فلسفه وجودی حکومت دینی
با گسترش فساد مالی در جامعه، به طور طبیعی، عدالت اجتماعی رنگ خواهد باخت و جای آن را تبعیض، فساد و فقر خواهد گرفت و در نتیجه، حکومت دینی فلسفه وجودی خود را، که همانا برقراری عدالت اجتماعی در ابعاد گوناگون است، از دست خواهد داد و در مواردی، حتی ممکن است واکنش طبقات محروم و نابودی حکومت را به دنبال داشته باشد.
اساسا هدف کلی ادیان الهی برقراری موازین عدالت اجتماعی و متعادل ساختن سازمان های اجتماعی است تا از این طریق، زمینه تکامل اخلاقی و معنوی افراد فراهم آید.(7). فلسفه اصلی حکومت اسلامی نیز برقراری عدالت اجتماعی و گرفتن حق ستم دیده از ستمگر و پاس داشتن حقوق مادّی و معنوی افراد است؛ چنان که علی علیه السلام درباره علت پذیرش خلافت پس از عثمان، به هم خوردن عدالت اجتماعی و منقسم شدن مردم به دو طبقه سیر سیر و گرسنه گرسنه را ذکر می کنند و می فرمایند:
«اگر نبود عهد و مسؤولیتی که خداوند از علما و دانشمندان (هر جامعه) گرفته که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی ستم دیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می کردم.»(8)
در صورتی که فساد مالی شیوع پیدا کند و اموال عمومی در اختیار عده ای خاص قرار گیرد، فلسفه حکومت زیر سؤال می رود و در این صورت، طغیان مردم و نافرمانی مدنی امری طبیعی خواهد بود. علی علیه السلام به صراحت، استیثار (خود را بر دیگران مقدّم داشتن) و خودکامگی و استبداد را مایه اضمحلال حکومت عثمان و هلاکت او معرّفی می کنند و می فرمایند:
«من پیشامد عثمان را با تعریفی جامع برای شما می گویم: او خودگامگی و خود سری پیش گرفت، تا آن جا که این امر در او قوی شد و از حدّ تجـ*ـاوز کرد، شما هم به هراس آمدید و بی تابی کردید و کارتان از حد گذشت.»(9)
به همین دلیل، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام در حکومتشان با جدیّت، مسأله عدالت را دنبال می کردند و با هر چیزی که شائبه تبعیض و بی عدالتی در آن بود، سخت برخورد می نمودند(10)، به خصوص نسبت به کارگزاران حکومت حسّاس بودند و از آن ها به شدت مراقبت می کردند.
حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر نوشتند:
«بپرهیز از امتیازخواهی و این که چیزی را به خود مخصوص داری که [بهره] همه مردم در آن یکسان است؛ و از تغافل در آنچه به تو مربوط است و برای همه روشن است، برحذر باش.»(11)
همچنین امیرمؤمنان علیه السلام به مالک اشتر یاداور می شوند که مبادا دیگران به سبب وابستگی به تو، انحصارطلبی کنند و امتیازات نابجا کسب نمایند. آن حضرت به مالک اشتر نوشتند: «برای زمامدار، نزدیکان و خویشاوندانی است که اهل استیثار و برتری جستن و امتیازخواهی و دست درازی کردن هستند و در داد و ستد، انصاف را کم تر به کار بستن. پس ریشه ستم را با بریدن اسباب آن از بیخ بر کَن و به هیچ یک از اطرافیان و بستگانت زمینی را به بخشش وامگذار؛ و مبادا در تو طمع کنند که قراردادی به سود ایشان منعقد کنی که مایه زیان سایر مردم باشد.»(12)
علی علیه السلام در دوران حکومتشان در حدّ غیرقابل توصیفی، تقوای مالی را رعایت می کردند و همه طمع ها را از خود قطع کرده بودند، آن بزرگوار آن گاه که وارد عراق شدند، فرمودند:
«با این جامه ها به سرزمین شما آمدم، و بار و بُنه ام همین است که می بینید. اگر از سرزمین شما با چیزی جز آنچه با آن آمده ام بیرون روم، از خــ ـیانـت کاران خواهم بود.»(13)
این ابن الحدید المعتزلی می نویسد:
«هزینه زندگی علی علیه السلام از درامد غلّه او در یَنْبُع(14) مدینه برایش می رسید و از همان درامد به مردم، نان و گوشت می خورانید و حال آن که خود تریدی که با اندکی روغن زیتون فراهم شده بود، می خورد.»(15)
همچنین آن حضرت با کسانی که دست به استیثار می گشودند، براساس حق و عدل و بدون ملاحظه مرسوم و با شدت رفتار می کردند. زمانی که خبر رسید یکی از خویشاوندان آن حضرت، که کارگزار وی بود، دست تعدّی گشوده است، بدو چنین نوشتند:
«از خدا بترس و اموال این مردم را به سویشان بازگردان که اگر نکنی و خدا به من امکان دهد، وظیفه ام را در برابر خدا، درباره تو انجام خواهم داد و با این شمشیرم که هیچ کس را با آن نزدم، مگر این که داخل دوزخ شد بر تو خواهم زد و به خدا سوگند، اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند، هیچ پشتیبان و هواخواهی از جانب من نمی داشتند و در اراده من تأثیر نمی گذاشتند، تا آن که حق را از آنان بستانم و باطلی را که به ستمشان پدید آمده بود، نابود گردانم.»(16)
هنگامی که گزارشی از سوء استفاده مُصْقَلَة بن هُبَیره شیبانی، فرماندار «اردشیر خُرَّه» شهری در فارس به ایشان رسید، در نامه ای تند به او چنین نگاشتند:
«به من درباره تو گزارشی رسیده است که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشی، پروردگارت را به خشم آورده و امامت را عصیان کرده ای؛ [گزارشی رسیده است] که تو غنایم مسلمانان را... میان عرب هایی که خویشاوندان تواند و تو را برگزیده اند، پخش می کنی! سوگند به کسی که دانه را زیر خاک شکافته و جاندار را آفریده است، اگر این گزارش درست باشد، تو نزد من خوار خواهی شد و ارزش و مقدارت کم خواهد شد. پس حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیای خود را با نابودی دینت، آباد مگردان، که از زیانکارترین افراد باشی.»(17)
سیره امیرمؤمنان علیه السلام درباره مسائل مالی و برخورد قاطع آن حضرت علیه السلام با متخلفان، بیانگر اهمیت این موضوع برای حکومت اسلامی است. حضرت علی علیه السلام به خوبی می دانستند که اصلاحات مالی دردسرهایی را بر حکومتشان به وجود می آورد، اما ارزش عدالت اجتماعی را از هر چیز بالاتر می دانستند و اساسا حکومت را برای این منظور پذیرفته بودند.
··· ب. فساد اخلاقی
فساد مالی از جهت دیگری نیز به نحوی تهدید برای امنیت ملی به حساب می آید: وقتی کسانی که از راه های غیرمشروع ثروتی به هم زدند و از راه حرام ارتزاق کردند، از نظر اخلاقی، فاسد می شوند و حکومت اسلامی را، که مجری قوانین اسلام است، برنمی تابند و درصدد براندازی نظام اسلامی برمی آیند و با دشمن همکاری می کنند؛ به خصوص اگر این افراد از کارگزاران حکومت باشند، این خطر جدّی تر خواهد بود.
مقام معظّم رهبری در این باره می فرمایند:
«وقتی پول حرام در میان مردم و نخبگان و مسؤولان رایج شد، فساد اخلاقی نیز جامعه را در برمی گیرد و کشور عملاً به پایگاه دشمن تبدیل می شود.»(18)
در صدر اسلام، نمونه های فراوانی برای این موضوع می توان یافت. در این جا به چند مورد از آن ها اشاره می شود:
1. مترفان؛ مخالفان اصلی انبیا علیهم السلام : مترفان (ثروتمندان عیاش) از دشمنان اصلی پیامبران الهی علیهم السلام بودند. خداوند متعال در آیات متعدّدی از قرآن کریم، از این حقیقت خبر داده است:
«و ما ارسلنا فی قریةٍ من نذیرٍ الاّ قال مترفوها انّا بما ارسلتُم بهِ کافرون»؛(19) ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری انذاردهنده نفرستادیم، مگر این که مترفان آن ها (همان ها که مـسـ*ـت ناز و نعمت بودند) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده اید، کافریم.
علّامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر این آیه شریفه، می فرماید: کلمه «مترف» اسم مفعول از ماده «اتراف» است که کار آدمی را به جایی می کشاند که از پذیرفتن حق استکبار ورزد... خاصیت اتراف و غوطه ور شدن در لـ*ـذت های مادی همین است که قلب آدمی بدان متعلّق شود تا آن ها را عظیم بشمارد و سعادت خود را در داشتن آن ها بداند؛ حالا چه موافق حق باشد، یا مخالف آن. در نتیجه همواره به یاد حیات ظاهری دنیا بوده، ماورای آن را فراموش کند.(20)
مؤلفان تفسیر نمونه درباره علل مخالفت مترفان می نویسند: «این گروه چون تعلیمات انبیا را از یک سو، مزاحم کام جویی و هـ*ـوس رانی خود می دیدند، و از سوی دیگر، مدافع حقوق محرومانی [بودند] که با غصب حقوق آن ها به این زندگی پر زرق و برق رسیده بودند، و از سوی سوم، آن ها همیشه برای پاسداری مال و ثروتشان قدرت حکومت را یدک می کشیدند و پیامبران را در تمام این جهات مقابل خود می دیدند، لذا، به مبارزه برمی خاستند. عجب این که آن ها انگشت روی حکم و تعلیم خاصی نمی گذاشتند، بلکه دربست می گفتند: ما به تمام آنچه شما مبعوث شده اید، کافریم.»(21)
صنادید قریش عمدتا جزو این طبقه بودند و جنگ علیه پیامبر صلی الله علیه و آله توسط این گروه سامان می یافت.
2. مفسدان اقتصادی؛ اولین جنگ افروزان در حکومت علوی: اولین جنگ بر ضد علی علیه السلام را مفسدان اقتصادی و ریاست طلبان به راه انداختند. جنگ جمل، که پیامدهای سنگینی برای حکومت علی علیه السلام داشت و زمینه جنگ های صفین و نهروان را پدید آورد، از ناحیه طلحه و زبیر و کسانی که از عدالت علوی رنجیده بودند، به راه افتاد. بدون تردید، فساد مالی سردمداران جنگ جمل نقش اساسی در خروج آن ها بر ضد ولیّ خدا، حضرت علی علیه السلام ، داشت. در زمان عمر و عثمان، پول های فراوانی به طلحه و زبیر داده شد و آنان کاخ هایی در بصره و کوفه ساختند. وقتی حضرت علی علیه السلام به حکومت رسیدند، این ها منتظر بودند نه تنها حضرت کاری به گذشته آن ها نداشته باشد، فرمانروایی مناطقی را نیز به آن ها بدهد.(22) وقتی با سیاست علوی مواجه شدند و سخن حضرت را که فرمودند: «حق با گذشت زمان کهنه نمی شود و هر مالی را که به ستم از بیت المال برداشته شده، به جای خودش بر می گردانم.»(23)، اینان موقعیت های خود را در خطر دیدند و به بهانه عمره به مکّه رفتند و به بهانه خون خواهی عثمان، جنگ خونینی بر ضد علی علیه السلام به راه انداختند.
مقدّمه
فساد مالی نخبگان و مسؤولان جامعه پیامدهای نامطلوبی در زمینه های فرهنگی، اقتصادی، سیـاس*ـی و اجتماعی دارد، که بررسی همه آن ها مجال وسیعی می طلبد.
در این مقال تنها یکی از پیامدهای آن یعنی تأثیر فساد مالی بر امنیت ملی با تکیه بر حوادث صدر اسلام، مورد بررسی قرار می گیرد. پیش از بررسی این موضوع، توضیح مختصری درباره امنیت ملی و فساد مالی از نظر اسلام ارائه می گردد:
«امنیت» اساسی ترین نیاز بشر است و تأمین آن نخستین وظیفه حکومت هاست. واژه «امنیت» همانند بسیاری از واژه های سیـاس*ـی و اجتماعی دیگر، تحوّلات زیادی را از سر گذرانده است؛ به نحوی که نمی توان به یک تعریف خاص از آن بسنده کرد، بلکه باید از عناصر اصلی آن سخن گفت.
عنصر اصلی در مفهوم «امنیت»، فقدان تهدید یا به حداقل رساندن تهدیدهای اجتماعی است، و احساس آرامش در زمینه های سیـاس*ـی، اقتصادی و فرهنگی، ثمره امنیت.(1) هیچ مکتب و نظام سیـاس*ـی نمی تواند فارغ از مسأله امنیت باشد، وگرنه نسبت به فلسفه وجودی خود بی اعتنا بوده و پایدار نمی ماند. اسلام به عنوان یک نظام حقوقی و سیـاس*ـی، که به نیازهای فردی و اجتماعی توجه دارد، از این قاعده مستثنا نیست.
از نظر اسلام، امنیت نخستین شرط یک اجتماع سالم است و به قدری دارای اهمیت می باشد که از سوی خداوند متعال، پاداش های بزرگی برای حافظان آن معیّن گردیده و برای افرادی که امنیت عمومی را به مخاطره بیفکنند مجازات های سختی همانند بریدن دست و پا و اعدام پیش بینی شده است.(2)
فساد مالی
مراد ما از فساد مالی به دست آوردن ثروت از راه هایی است که در شرع مقدّس اسلام ممنوع گردیده، و در صورتی که این مسأله بین مردم و کارگزاران نظام شیوع پیدا کند، به عنوان یک معضل اجتماعی و سیـاس*ـی مطرح خواهد بود.
از نظر اسلام، مال و ثروت همان گونه که عامل استقلال و پیشرفت مادّی است(3) و رشد و ترقّی مادی انسان وابستگی زیادی به آن دارد، تعالی معنوی و روحی انسان نیز در گرو مشروع بودن و حلیّت آن است، به نحوی که در برخی از روایات، شرط بقاء ایمان و جزء مهمّ عبادت و بندگی خدا، بهره مند بودن از مال حلال معرّفی شده است.(4) به همین دلیل، اولیای الهی برای این موضوع اهمیت وافری قایل بودند و به شدت از مال حرام و شبهه ناک پرهیز می کردند.(5)
از نظر اسلام، همان سان که بهره مندی از روزی حلال در عروج انسان نقش اساسی دارد، استفاده از حرام نیز در سقوط و انحطاط انسان، نقش کلیدی دارد.
در عصر نبوی و علوی، شخصیت های فراوانی بودند که به دلیل نداشتن تقوای مالی، تا جایی سقوط کردند که در برابر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ایستادند و بر ولیّ خدا و حجّت حق شمشیر کشیدند و هماهنگ با دشمنان اسلام عمل کردند و این گرفتاری چیزی جز نتیجه فساد مالی آن ها نبود.
فساد مالی افراد علاوه بر این که خود آن ها را از رشد و تعالی باز می دارد، زمینه شیوع فساد در جامعه را نیز فراهم می کند. در صورتی که افراد از اموال عمومی به طور نامشروع بهره مند شوند و به نحوی وابسته به حکومت اسلامی باشند، زیان سیـاس*ـی و اجتماعی آن ها مضاعف خواهد بود؛ چنان که در عصر خلفا، چنین افرادی وجود داشتند. در صدر اسلام، روند شکل گیری شکم بارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده در اواخر حکومت خلیفه سوم به اوج خود رسید.
به دنبال فتوحات، اموال فراوان و زمین های گسترده ای در اختیار حکومت و مسلمانان قرار گرفت و در پی سیاست های تبعیض در سهمیه بندی بیت المال و برتری بخشیدن عرب بر عجم و خواص بر عوام و اختصاص دادن سهم های کلان به خویشان و نزدیکان و حامیان هیأت حاکمه، به ویژه در شش سال دوم حکومت خلیفه سوم، خطرناک ترین انحراف ها رخ نمودند. پارسایی و وارستگی که ثمره اسلام و ایمان بود، رنگ باخت و خودخواهی و آرزوگرایی و خواهش های بی حدّ و مرز دنیایی آنان را فرا گرفت و به سوی نابودی سوقشان داد؛ چنان که رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمودند: «إنَّ صلاحَ اوَّلِ هذهِ الاُمَّةِ بالزُّهدِ و الیقین، و هلاک آخرها بالشّحِ و الامل»(6)؛ «صلاح و درستی این امّت در ابتدا، با زهد (اعراض از دنیا) و یقین (به آخرت) بود و هلاکت و نابودی اش در پایان به بخل و آرزوست.»
فساد مالی و امنیت ملی
فساد مالی نخبگان و مسؤولان از جهات گوناگون، ممکن است نظم عمومی و امنیت ملی را به خطر بیندازد:
··· الف. از بین رفتن
فلسفه وجودی حکومت دینی
با گسترش فساد مالی در جامعه، به طور طبیعی، عدالت اجتماعی رنگ خواهد باخت و جای آن را تبعیض، فساد و فقر خواهد گرفت و در نتیجه، حکومت دینی فلسفه وجودی خود را، که همانا برقراری عدالت اجتماعی در ابعاد گوناگون است، از دست خواهد داد و در مواردی، حتی ممکن است واکنش طبقات محروم و نابودی حکومت را به دنبال داشته باشد.
اساسا هدف کلی ادیان الهی برقراری موازین عدالت اجتماعی و متعادل ساختن سازمان های اجتماعی است تا از این طریق، زمینه تکامل اخلاقی و معنوی افراد فراهم آید.(7). فلسفه اصلی حکومت اسلامی نیز برقراری عدالت اجتماعی و گرفتن حق ستم دیده از ستمگر و پاس داشتن حقوق مادّی و معنوی افراد است؛ چنان که علی علیه السلام درباره علت پذیرش خلافت پس از عثمان، به هم خوردن عدالت اجتماعی و منقسم شدن مردم به دو طبقه سیر سیر و گرسنه گرسنه را ذکر می کنند و می فرمایند:
«اگر نبود عهد و مسؤولیتی که خداوند از علما و دانشمندان (هر جامعه) گرفته که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی ستم دیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می کردم.»(8)
در صورتی که فساد مالی شیوع پیدا کند و اموال عمومی در اختیار عده ای خاص قرار گیرد، فلسفه حکومت زیر سؤال می رود و در این صورت، طغیان مردم و نافرمانی مدنی امری طبیعی خواهد بود. علی علیه السلام به صراحت، استیثار (خود را بر دیگران مقدّم داشتن) و خودکامگی و استبداد را مایه اضمحلال حکومت عثمان و هلاکت او معرّفی می کنند و می فرمایند:
«من پیشامد عثمان را با تعریفی جامع برای شما می گویم: او خودگامگی و خود سری پیش گرفت، تا آن جا که این امر در او قوی شد و از حدّ تجـ*ـاوز کرد، شما هم به هراس آمدید و بی تابی کردید و کارتان از حد گذشت.»(9)
به همین دلیل، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام در حکومتشان با جدیّت، مسأله عدالت را دنبال می کردند و با هر چیزی که شائبه تبعیض و بی عدالتی در آن بود، سخت برخورد می نمودند(10)، به خصوص نسبت به کارگزاران حکومت حسّاس بودند و از آن ها به شدت مراقبت می کردند.
حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر نوشتند:
«بپرهیز از امتیازخواهی و این که چیزی را به خود مخصوص داری که [بهره] همه مردم در آن یکسان است؛ و از تغافل در آنچه به تو مربوط است و برای همه روشن است، برحذر باش.»(11)
همچنین امیرمؤمنان علیه السلام به مالک اشتر یاداور می شوند که مبادا دیگران به سبب وابستگی به تو، انحصارطلبی کنند و امتیازات نابجا کسب نمایند. آن حضرت به مالک اشتر نوشتند: «برای زمامدار، نزدیکان و خویشاوندانی است که اهل استیثار و برتری جستن و امتیازخواهی و دست درازی کردن هستند و در داد و ستد، انصاف را کم تر به کار بستن. پس ریشه ستم را با بریدن اسباب آن از بیخ بر کَن و به هیچ یک از اطرافیان و بستگانت زمینی را به بخشش وامگذار؛ و مبادا در تو طمع کنند که قراردادی به سود ایشان منعقد کنی که مایه زیان سایر مردم باشد.»(12)
علی علیه السلام در دوران حکومتشان در حدّ غیرقابل توصیفی، تقوای مالی را رعایت می کردند و همه طمع ها را از خود قطع کرده بودند، آن بزرگوار آن گاه که وارد عراق شدند، فرمودند:
«با این جامه ها به سرزمین شما آمدم، و بار و بُنه ام همین است که می بینید. اگر از سرزمین شما با چیزی جز آنچه با آن آمده ام بیرون روم، از خــ ـیانـت کاران خواهم بود.»(13)
این ابن الحدید المعتزلی می نویسد:
«هزینه زندگی علی علیه السلام از درامد غلّه او در یَنْبُع(14) مدینه برایش می رسید و از همان درامد به مردم، نان و گوشت می خورانید و حال آن که خود تریدی که با اندکی روغن زیتون فراهم شده بود، می خورد.»(15)
همچنین آن حضرت با کسانی که دست به استیثار می گشودند، براساس حق و عدل و بدون ملاحظه مرسوم و با شدت رفتار می کردند. زمانی که خبر رسید یکی از خویشاوندان آن حضرت، که کارگزار وی بود، دست تعدّی گشوده است، بدو چنین نوشتند:
«از خدا بترس و اموال این مردم را به سویشان بازگردان که اگر نکنی و خدا به من امکان دهد، وظیفه ام را در برابر خدا، درباره تو انجام خواهم داد و با این شمشیرم که هیچ کس را با آن نزدم، مگر این که داخل دوزخ شد بر تو خواهم زد و به خدا سوگند، اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند، هیچ پشتیبان و هواخواهی از جانب من نمی داشتند و در اراده من تأثیر نمی گذاشتند، تا آن که حق را از آنان بستانم و باطلی را که به ستمشان پدید آمده بود، نابود گردانم.»(16)
هنگامی که گزارشی از سوء استفاده مُصْقَلَة بن هُبَیره شیبانی، فرماندار «اردشیر خُرَّه» شهری در فارس به ایشان رسید، در نامه ای تند به او چنین نگاشتند:
«به من درباره تو گزارشی رسیده است که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشی، پروردگارت را به خشم آورده و امامت را عصیان کرده ای؛ [گزارشی رسیده است] که تو غنایم مسلمانان را... میان عرب هایی که خویشاوندان تواند و تو را برگزیده اند، پخش می کنی! سوگند به کسی که دانه را زیر خاک شکافته و جاندار را آفریده است، اگر این گزارش درست باشد، تو نزد من خوار خواهی شد و ارزش و مقدارت کم خواهد شد. پس حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیای خود را با نابودی دینت، آباد مگردان، که از زیانکارترین افراد باشی.»(17)
سیره امیرمؤمنان علیه السلام درباره مسائل مالی و برخورد قاطع آن حضرت علیه السلام با متخلفان، بیانگر اهمیت این موضوع برای حکومت اسلامی است. حضرت علی علیه السلام به خوبی می دانستند که اصلاحات مالی دردسرهایی را بر حکومتشان به وجود می آورد، اما ارزش عدالت اجتماعی را از هر چیز بالاتر می دانستند و اساسا حکومت را برای این منظور پذیرفته بودند.
··· ب. فساد اخلاقی
فساد مالی از جهت دیگری نیز به نحوی تهدید برای امنیت ملی به حساب می آید: وقتی کسانی که از راه های غیرمشروع ثروتی به هم زدند و از راه حرام ارتزاق کردند، از نظر اخلاقی، فاسد می شوند و حکومت اسلامی را، که مجری قوانین اسلام است، برنمی تابند و درصدد براندازی نظام اسلامی برمی آیند و با دشمن همکاری می کنند؛ به خصوص اگر این افراد از کارگزاران حکومت باشند، این خطر جدّی تر خواهد بود.
مقام معظّم رهبری در این باره می فرمایند:
«وقتی پول حرام در میان مردم و نخبگان و مسؤولان رایج شد، فساد اخلاقی نیز جامعه را در برمی گیرد و کشور عملاً به پایگاه دشمن تبدیل می شود.»(18)
در صدر اسلام، نمونه های فراوانی برای این موضوع می توان یافت. در این جا به چند مورد از آن ها اشاره می شود:
1. مترفان؛ مخالفان اصلی انبیا علیهم السلام : مترفان (ثروتمندان عیاش) از دشمنان اصلی پیامبران الهی علیهم السلام بودند. خداوند متعال در آیات متعدّدی از قرآن کریم، از این حقیقت خبر داده است:
«و ما ارسلنا فی قریةٍ من نذیرٍ الاّ قال مترفوها انّا بما ارسلتُم بهِ کافرون»؛(19) ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری انذاردهنده نفرستادیم، مگر این که مترفان آن ها (همان ها که مـسـ*ـت ناز و نعمت بودند) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده اید، کافریم.
علّامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر این آیه شریفه، می فرماید: کلمه «مترف» اسم مفعول از ماده «اتراف» است که کار آدمی را به جایی می کشاند که از پذیرفتن حق استکبار ورزد... خاصیت اتراف و غوطه ور شدن در لـ*ـذت های مادی همین است که قلب آدمی بدان متعلّق شود تا آن ها را عظیم بشمارد و سعادت خود را در داشتن آن ها بداند؛ حالا چه موافق حق باشد، یا مخالف آن. در نتیجه همواره به یاد حیات ظاهری دنیا بوده، ماورای آن را فراموش کند.(20)
مؤلفان تفسیر نمونه درباره علل مخالفت مترفان می نویسند: «این گروه چون تعلیمات انبیا را از یک سو، مزاحم کام جویی و هـ*ـوس رانی خود می دیدند، و از سوی دیگر، مدافع حقوق محرومانی [بودند] که با غصب حقوق آن ها به این زندگی پر زرق و برق رسیده بودند، و از سوی سوم، آن ها همیشه برای پاسداری مال و ثروتشان قدرت حکومت را یدک می کشیدند و پیامبران را در تمام این جهات مقابل خود می دیدند، لذا، به مبارزه برمی خاستند. عجب این که آن ها انگشت روی حکم و تعلیم خاصی نمی گذاشتند، بلکه دربست می گفتند: ما به تمام آنچه شما مبعوث شده اید، کافریم.»(21)
صنادید قریش عمدتا جزو این طبقه بودند و جنگ علیه پیامبر صلی الله علیه و آله توسط این گروه سامان می یافت.
2. مفسدان اقتصادی؛ اولین جنگ افروزان در حکومت علوی: اولین جنگ بر ضد علی علیه السلام را مفسدان اقتصادی و ریاست طلبان به راه انداختند. جنگ جمل، که پیامدهای سنگینی برای حکومت علی علیه السلام داشت و زمینه جنگ های صفین و نهروان را پدید آورد، از ناحیه طلحه و زبیر و کسانی که از عدالت علوی رنجیده بودند، به راه افتاد. بدون تردید، فساد مالی سردمداران جنگ جمل نقش اساسی در خروج آن ها بر ضد ولیّ خدا، حضرت علی علیه السلام ، داشت. در زمان عمر و عثمان، پول های فراوانی به طلحه و زبیر داده شد و آنان کاخ هایی در بصره و کوفه ساختند. وقتی حضرت علی علیه السلام به حکومت رسیدند، این ها منتظر بودند نه تنها حضرت کاری به گذشته آن ها نداشته باشد، فرمانروایی مناطقی را نیز به آن ها بدهد.(22) وقتی با سیاست علوی مواجه شدند و سخن حضرت را که فرمودند: «حق با گذشت زمان کهنه نمی شود و هر مالی را که به ستم از بیت المال برداشته شده، به جای خودش بر می گردانم.»(23)، اینان موقعیت های خود را در خطر دیدند و به بهانه عمره به مکّه رفتند و به بهانه خون خواهی عثمان، جنگ خونینی بر ضد علی علیه السلام به راه انداختند.