توضیحاتی درمورد موجودات ماورائی

  • شروع کننده موضوع alis_me
  • بازدیدها 689
  • پاسخ ها 11
  • تاریخ شروع

alis_me

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/09/19
ارسالی ها
450
امتیاز واکنش
8,049
امتیاز
531
سن
24
چرا نباید جن احضار کنیم؟

خدمت این دوستان عزیز عرض کنم این طرز فکر که جن غول چراغ جادوست که شما هر آرزویی کردید برآورده کنه کاملا اشتباهه .... اکثر کسانی که من دیدم با اجنه در ارتباط بودن وضع مالی معمولی و حتی فقیرانه ای دارند پس فکر بدست آوردن مادیات از طریق ارتباط با جن رو فراموش کنید ( سخن تمامی اساتید من) . متاسفانه یکی از بدترین اعمال که ضررهای جبران ناپذیری به انسانها وارد می آورد تسخیر جن است و هیچ یک از مجربین این امور چنین کاری را مورد پسند نمیشمارند . فشارهای ابتدایی که برای دیدن عالم جن، انسان متحمل میشوند یعنی همان مراقبت ها ، اذکار ، اوراد و اعمال و وحشت و اضطراب اولین ملاقاتها که به علت استرس و حرکت شدید خود در بدن منجر به سکته مغزی و قلبی شده و یا فشار سنگین به سیستم کنترل مغزی باعث معلولیتهای نخاعی میشود . بسیار اتفاق میافتد افراد حالت روانی پیدا میکنند و بد نیست دوستان سری به تیمارستانها و مراکز روانی بزنند ؛ خیلی از مرض هایی که علم پزشکی چاره ای برای علاج آن ندارد و حتی اسمی به بیماری آنها نتوانسته بگذارد به دلیل همین ارتباط با اجنه بوده است . تحلیل قوای فکری ، روحی و جسمی در استمرار ملاقات با اجنه بوجود میاید که نشانه های آنرا شما در بسیاری از احضار کنندگان مشاهده میکنید : رنگ پریده ، حالت عصبی ، تفکرات پست ، بدن های لاغر و نحیف و ... غیر از کسانی که این امور نسل به نسل به آنها رسیده یا ریاضت های بسیار سنگین کشیده اند که البته آنها نیز راحت نیستند و دچار اختلالاتی میشوند .

وروده به دنیای جن کاره آسونی نیست البته در مواردی که خود اجنه تو این کار پیش قدم میشند که یا به دستور و صلاحدید خداوند و یا به صورت اتفاقی که بیشترش به خاطر نا آگاهی شخص بوده انجام میگیرد . در اینجا مثالی براتون میزنم از اشخاصی که با تدبیر و خواست خداوند منان سرنوشتشون با این عالمه پر اسرار آمیخته شده .... خانواده ای رو میشناسم که از وقتی پسرشون زبون باز کرد همیشه از همبازی و شخصی که همیشه همراهش هست حرف میزد که کسی نمیدیدش . یه روز مادر خونه پسر بچه رو حاضر میکرد که به مهمونی ببره پسر بچه به مادرش میگه : مامان ........ رو نمیبریم ( جای خالی اسم اون جن بوده ) که مادره با تعجب مبگه ...... کیه ؟ و پسر هرچی میگه اونها باور نمیکنند تا اینکه پسر بزرگ و بزرگتر میشه و ثابت میکنه که از بچگی چشم برزخیش باز بوده و موجودات عالم غیب رو میدیده . خدا رو شکر اجنه همخونه اونها شیعه بودند وگرنه معلوم نبود که سرنوشت اون پسر چی میشد . و اما دسته دوم که به صورت اتفاقی و نا آگاهانه وارد دنیای اجنه میشند که در قسمت داستانهای واقعی در باب جن که براتون تو سایت گذاشتم چندین داستان ذکر شده ... بنده حقیر با شخصی ارتباط دارم که با آزار رسوندن به یه گربه ( ارتباط جن با گربه رو بعدا مفصل توضیح میدم ) باعث شد زندگیش رو به تباهی بره و اون جن در ابتدا دوستم رو به همه جا رسوند اما در آخر انتقام سختی ازش گرفت ( هیچکس با جن خوشبخت نمیشه ) .
اما روی صحبتم با کسانی که هنوز یه ماه نیس با این عالم عجیب و خطرناک آشنا شدند میخوان جن احضار کنند . یکی از اساتید من مثال قشنگی زد ایشون فرمودند : فرض کن بدون دعوت وارد مهمونی خصوصی میشی که همه مهمانها همدیگرو میشناسند و فقط تو اونجا غریبه هستی .... مهمونا چه طور بهت خیره میشند؟ آیا صاحبخونه ناراحت نمیشه ؟ آیا باهات برخورد نمی کنند ؟ ورود به دنیای اونها هم شبیه اینه تازه این بهترین حالته ورود به دنیای اونهاست . بنده حقیر که سالیست در این زمینه فعالیت دارم و هنوز به درجه استادی نرسیدم با اینکه چندین روش احضار مجرب رو از اساتید یاد گرفتم اما هنوزنه اجازه دارم و نه به اون درجه رسیدم که احضار انجام بدم . بر عکس تمامی سایت ها که روشهای احضار رو آموزش میدند ( که البته کامل نیس ) من اصلا قصد اینکارو ندارم چون در مواردی دیدم که یا انجام نشده یا اشتباه انجام شده و شخص احضار کننده دچار مشکلات زیادی شده . تا به حال سایتها و کتب خطی فراوانی روشهای زیادی رو آموزش دادن که هیچ کدوم کامل نیس یعنی برای اینکه یه احضار درست انجام بگیره چند شرط اصلی و شرط فرعی داره که چند نمونه رو عرض میکنم :

1 – روش صحیح و مجرب که توسط اساتید انجام گرفته باشه

2 – ساعات و زمان مناسب

3 – دلیل محکم برای احضار

4 – بخور مخصوص ساعت و زمان مناسب

5 – اذن استاد ( که معمولا استاد بعد از چند ماه آموزش واسطه این ارتباط میشه )

6 – و مهمتر از همه اینکه چه کسی رو احضار کنید ..... و.... و..و

تسخیر جن به این معناست که کسی جن را اسیر کند تا مقصد خود را بوسیله او برآورده سازد و این مانند آن است که غل و زنجیر به گردن کسی بیاندازد و از او بهره برداری نمایند . روشهای متعددی برای احضار و تسخیر جن ذکر شده است : خواندن ادعیه و اوراد مخصوص و تحمل ریاضت های عجیب و غریب از جمله نکات مهم برای تسخیر جن است ولی همه آنها مقدمه و به منظور تسلط بر نفس است . اجنه ای که مورد تسخیر انسانی قرار میگیرند در جامعه جنیان مورد تحقیر واقع میشوند . جن در ابتدا از اینکه به خدمت انسان که اشرف مخلوقات بوده و دارای رتبه وجودی خاص در بین همه مخلوقات است در آمده افتخار میکند اما به مرور زمان ازینکه در بند کشیده شده خسته و معذب میشود و به همین دلیل هر عملی برای رهایی از این ارتباط انجام میدهد . تسخیر جن اغلب اوقات یک عمل دو طرفه است و ضمن اینکه تسخیر کننده بهره میبرد جن نیز سود میبرد به این معنا شخصی که تسخیر کننده است هدفی را دنبال میکند و برای رسیدن به آن از قدرت ، سرعت و نامرئی بودن جن استفاده مینماید اما مسئله به اینجا ختم نمیشود حال در قبال این اعمال و گرفتار بودن در دست انسان جن نیز خواسته هایی دارد که باید توسط تسخیر کننده انجام شود و در غیر اینصورت مورد اذیت و آزار قرار خواهد گرفت دقیقا عین یک معامله دوطرفه . تفاوت تسخیر جن با یک حیوان وحشی همین است که چون جن نیز دارای شعور و اراده است در قبال خدمت رسانی چیزی میطلبد. البته ارتباط با انسان خود باعث قدرت جن و نیرو گرفتن از انرژی ها و عقل انسان است و حتی اگر علنا چیزی را نخواهد که حتما میخواهد بهره خود را بـرده است و تسخیر کننده بدون اینکه بداند هر روز در حال از دست دادن نیروهای درونی و جسمی خود میباشد.

در آخر به دوستانی که به این علم علاقه دارند پیشنهاد میکنم که هیچ وقت و هیچ وقت دعا و یا طلسمی رو بدون استاد انجام ندهند ... اسامی اجنه و موکلین رو صدا نزنند و یا مورد تمسخر قرار ندهند .... و تا اطلاعاتشون در این علم بالا نرفته از کارهای عملی خودداری کنند .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • alis_me

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/19
    ارسالی ها
    450
    امتیاز واکنش
    8,049
    امتیاز
    531
    سن
    24
    داستان واقعی ارتباط با جنیان

    زن جوان وقتی پس از ماهها آزار و اذیت توسط جن ها ناچارشد تن به خواسته های آنها بدهد، با چشمانی اشکبار در دادگاه کرج حاضر شد. این زن و شوهر جوان پس از چند سال زندگی برای اینکه زن جوان از شکنجه ها و آزار و اذیت جن ها نجات یابد طلاق گرفت . 21 تیر ماه سال 1383 زن و شوهر جوانی در شعبه 17 دادگاه خانواده کرج حاضر شدند و درخواست شان را برای طلاق توافقی به قاضی اکبر طالبی اعلام کردند . شوهر 33 ساله این زن به قاضی گفت : من وهمسرم از اول زندگی مان تا حالا با هم هیچ مشکلی نداشتیم ولی حالا با وجود داشتن دو دختر 10 و 2 ساله به خاطر مشکلاتی که همسرم به آن مبتلا شده است ناچار شده ایم که از هم جدا شویم. مرد در ادامه حرفهایش گفت : هر شب جن ها به سراغ زنم می آیند واو را به شدت آزار واذیت می کنند من دیگر نمی توانم زنم را در این شرایط ببینم . زن جوان به قاضی گفت : 13 ساله بودم که در یک محضر در کرج مرا به عقد همسرم که 9 سال از من بزرگتر بود در اوردند . درست یک هفته بعد از عقدمان بود که خواب های عجیبی را دیدم .در عالم کودکی بودم و معنای خواب ها را نمی فهمیدم ولی اولین خوابم را هرگز فراموش نمی کنم . آن شب در عالم رویا دیدم که چهار گربه سیاه و یک گربه سفید در خانه مان آمده اند. گربه های سیاه مرا به شدت کتک می زدند ولی گربه سفید طرفداری مرا می کرد و از آنان خواست که کاری به من نداشته باشند از خواب که بیدار شدم متوجه خراش ها و زخمهایی روی بدنم شدم که به آرامی از ان خون بیرون می زد .

    دیگر ترس مرا برداشته بود حتی روزها وقتی جلوی آینه می رفتم گربه ها را درچشمانم می دیدم . از آن شب به بعد جنگ وجدال های من با چند گربه ادامه پیدا کرد . ( جنها در عالم انسانها و در کوچه و بازار ، معمولا به شکل گربه سانان ظاهر میشوند . البته به هر شکل دیگری هم که بخواهند،متوانند ظاهر بشوند ) در این مورد ابتدا با هیچ کس حرفی نزدم وتنها خانواده من و خانواده او جای زخمها را می دیدند دوران عقد 9 ماه طول کشید چون این شکنجه ها ادامه داشت خانواده ام مرا نزد یک دعانویس در ماهدشت کرج بردند او در کاسه آبی دعا خواند و بعد کاسه را کنار گذاشت به آینه نگاه کردم گربه ها را دیدم آن مرد دعانویس دست وپای گربه ها را با زنجیر بسته بود بعد از آن به من گفت باید چله نشینی کنی وتا چهل روز از چیزهایی که از حیوانات تولید شده استفاده نکنی تا چند روز غذا رشته پلو و عدس پلو می خوردم و این مساله و دستوراتی را که او داده بود رعایت کردم اما روزهای بعد پدر شوهرم که خسته شده بود اجازه نداد که این کار را ادامه بدهم . بعد از جشن عروسی ما، آن گربه ها رفتند .جای دیگر یک گربه سیاه با دوغول بیابانی که پشت سر او حالت بادی گارد داشتند سراغم آمدند .

    غولها مرا می گرفتند و گربه سیاه مرا می زد . من با این گربه 5 سال جنگیدم تا اینکه یکی از بستگانم ما را راهنمایی کرد تا مشهد نزد دعانویسی برویم. دعانویس مشهدی از ما زعفران - نبات -پارچه و کوزه آب ندیده خواست. او به کوزه چاقو می زد زمانیکه ما از خانه او خارج می شدیم ناگهان کوزه را پشت سرم شکاند و من ترسیدم .او گفت جن ها را از بین بـرده است . همان شب گربه بزرگ سیاه در حالیکه چوبی در دست داشت به همراه 13 گربه کوچک سراغم آمدند و مرا به شدت کتک زدند حال یک گربه تبدیل به 14 گربه شده بود .باز بستگان مرا راهنمایی کردند سراغ دعانویس های دیگری برویم. در قزوین پیر مردی با ریش های بلند. در چالوس پیر مردی .در روستای خاتون لر. در تهران و.... حتی 40 هزارتومن پول دادیم و دعا نویسی از اطراف اراک به منزلمان آوردیم و 250 هزار تومن از ما دستمزد خواست اما او که رفت همان شب باز من کتک خوردم.

    در این 12 سال 10-15 میلیون تومن خرج کردیم اما فایده ای نداشت. حتی در بیمارستان نزد چند روانپزشک رفتیم ولی کاری از دستشان بر نیامد. چاقو قیچی سنجاق هرچه بالا سرم گذاشتم نتیجه نداشت. حتی دعا گرفتم. جن ها کیف دعا را برداشتند و چند روز بعد کیف خالی را در گردن دخترم انداختند . گربه سیاه به اندازه یک میز تلویزیون بود او روی دو پا راه می رفت بینی بزرگ قرمز و گوشهای تیز و چشمان براقی داشت و مثل آدم حرف می زد اما گربه های کوچک چهار پا بودند و جیغ می کشیدند.از زندگی با شوهرم راضی بودم و همدیگر را بسیار دوست داشتیم . اما جن ها از من می خواستند که از همسرم جداشوم .اوایل فقط شب ها آنها را می دیدم اما کم کم روزها هم وارد زندگی ام می شدند . گربه بزرگ مرا بسیار دوست داشت وبا من حرف می زد به من می گفت از شوهرت طلاق بگیر او شیطان وبد دهن است به تو خــ ـیانـت می کند . شبها که شوهرم می خوابید آنها مرا بالای سر شوهرم می بردند به من می گفتند اگر با ما باشی و از همسرت جدا شوی اربـاب ما میشوی اما اگر جدا نشوی کتک خوردنها ادامه دارد . آنها دو راه پیش پایم گذاشتند به من گفتند نزد دعانویس نرو فایده ای ندارد فقط یا از همسرت جدا شو و یا با ما بیا . آنها شب ها مرا بیرون می بردند وقتی با آنها بودم پشتم قرص بود و از تاریکی نمی ترسیدم چون از من حمایت می کردند . آنها مرا به عروسی هایشان می بردند فضای عروسی هایشان سالنی تمیز شفاف و مرتب بود در عروسی هایشان همه نوع میوه بود در عروسی ها گربه بزرگ یک سر میز می نشست ومن سر دیگر میز و پذیرایی آنچنانی از میهمانان می شد آنها به من طلا و جواهرات می دادند .

    در حالیکه ساز ودهل نمی زدند اما صدای آن به گوش می رسید در میهمانی ها همه چیز می خوردم و خوش می گذشت اما وقتی پای حرف می رسید آنها مرا به شدت کتک می زدند فضایی که مرا در آن کتک می زدند با فضای عروسی شان زمین تا اسمان فرق داشت . محله ای قدیمی مثل ارگ بم با اتاق های کوچک در فضایی مه آلود و کثیف که معلوم نبود کجاست در آن فضا فقط گربه بزرگ روی صندلی می نشست و گربه های کوچک همه روی زمین روی کول هم سوار بودند بیشتر ساعاتی که مرا کتک می زدند 3 صبح بودحدود 2 ساعت مرا می زدند اما این دو ساعت برای شوهرم شاید 20 ثانیه می گذشت او با صدای ناله های من بیدار می شد و می دید از زخم ها خون بیرون می زند . زخمها رابا بتادین ضد عفونی می کردم وقتی گربه بزرگ مرا می زدجای زخمها عمیق بود اما تعداد زخمها کمتر بود . گاهی که او نمی زد وبه گربه های کوچک دستور می داد آنها خراشهای زیادی به شکل 7 را روی تنم وارد می کردند حتی صورت مرا با این خراشها شطرنجی می کردند حتی گاهی شبها مرا تا صبح می زدند . شبهایی که قرار بود کتک بخورم کسل می شدم و می فهمیدم می خواهند مرا بزنند. آن ها سه سال مدام به من می گفتند باید از شوهرت طلاق بگیری . در حالیکه دختر بزرگم 7 ساله بود من دوباره باردار شدم . آن ها بقدری عصبانی بودن که مرا تا حد بیهوشی کتک زدند.در 9 ماه بارداری بارها آنها به من حمله می کردند تا بچه را از شکمم بیرون بکشند واو را از بین ببرند شبها همسرم بالای سرم می نشست تا آنها مرا کتک نزنند اما او فقط پنجه هایی که به بدنم کشیده می شد را می دید وکاری نمی توانست بکند .

    زمانی که منزل مادرم می آمدم جن ها با من کاری نداشتند و سراغم نمی آمدند اما به محض آنکه پا در خانه شوهرم میگذاشتم آنها اذیت وآزار را شروع می کردند . یک شب پدر شوهرم گفت تا صبح با قمه بالای سرت می نشینم و هر چند وقت قمه را از بالای سرت رد میکنم تا آنها کشته شوند. نزدیکیهای صبح پدر شوهرم چند لحظه چرت زد که با صدای فریاد من بیدار شد ودید بدن من به شدت زخمی و خون آلود است . پدر شوهرم سر این قضیه 4 ماه مارا به همراه اثاثیه مان به منزل خودش برد اما شب که خوابیده بود آنها سراغش آمده و گفته بودند عروست کجاست و او گفته بود در ان اتاق با دخترم خوابیده است. صبح که از خواب بیدار شدم دیدیم صورتم خون آلود است . دیگر کمتر کسی به منزل ما رفت وآمد داشت . یکبار برادرم آمد به منزلمان و دید دخترم مشقهایش را می نویسد ومن حمام هستم اما صدایی از حمام نمی آید بعد از 20 دقیقه که در را باز کرد می بیند من در حمام زیر دوش غرق در خونم .یکبار به دستشوئی رفته بودم و تا 3 ساعت بیرون نیامدم. خواهرانم که نگران بودند در را بازکرده و دیدند تمام بدنم چنگ خورده و جای خراش است .

    گربه بزرگ دوپا علاقه زیادی به من داشت او فقط فردای من را به من می گفت او در مورد من بسیار تعصب داشت و اگر کسی به من توهین می کرد او می گفت تو چیزی نگو تلافی اش را سرش در می آورم . همیشه همه می گفتند آه و نفرین تو می گیرد . من کاره ای نبودم فقط حمایت و تعصب جن ها بود بیشتر اوقات می فهمیدم بیرون چه اتفاقی می افتد حتی خیلی وقتها که قرار بود جایی دعوایی شود من خودم را قبل از آن میرساندم تا جلوی دعوا را بگیرم . همه به من میگفتند اگر از آنها جواهرات بخواهی برایت می آورند .یکبار از آنها خواستم آنها یک انگشتر بزرگ مروارید که حدود 30 نگین اطراف آن بود برایم اوردند اما گفتند تا یک هفته به کسی نگو و بعد آشکارا دستت کن اما شوهرم آنرا در جیبش گذاشت وبه همه نشان داد .جن ها آمدند آنرا بردندوبه من گفتند لیاقت نداری .

    دیگر کم کم نیرویی مرا به خارج از خانه هدایت می کرد و بی هوا بیرون از منزل می رفتم اما نمی دانستم کجا بروم . این اواخر به مدت سه ماه زنی جوان و بسیار زیبا با موهای بلند و طلایی رنگ در حالیکه چکمه ای تا روی زانوهایش می پوشید از اوپن آشپزخانه وارد منزلمان می شد .دختر کوچکم او را دیده و ترسیده بود. روی چکمه هایش از پونز پوشیده شده بود او روزها به خانه ما می امد و بسیار کم حرف می زد و زیبایی و قدرت این زن حیرت اور بود او بدون انکه چیزی بگویم ذهن مرا می خواند و کارها را انجام می داد حتی دکور منزل را تغییر می داد و لباسهای او مانند لباسهای من بود اگر من در منزل روسری به سر داشتم اوهم روسری به سر داشت. او در منزل همه کارها را می کرد اما وارد آشپزخانه نمی شد و چیزی نمی خورد .یکبار برای من گوشت قربانی آورد . تا اینکه همسرم به خانه برگشت و از تغییر دکوراسیون اتاق خواب ناراحت شد و آن را مانند اولش کرد.

    زن چکمه پوش دیگر سراغم نیامد ولی گربه بزرگ گفت همسرت تاوان کارش را می دهد و همسرم به زندان افتاد. این روزهای آخر سه زن ویک مرد به سراغم آمدند و در اتاق پرستاری مرا اذیت می کردند یکی از زن ها شبیه من بود آزار آنها که تمام می شد گربه ها می آمدند . از شوهرم خواستم که از هم جدا شویم دیگر توان مبارزه با آنها را نداشتم روز ها در حین جمع وجور کردن خانه ناگهان بویی حس کردم بویی عجیب بود می فهمیدم الان سراغم می آیند و مرا به قلعه می برند و کتک می زنند. ناگهان بیهوش می شدم گاهی تا 48 ساعت منگ بودم راه میرفتم و غذای زیادی می خوردم اما خودم چیزی نمی فهمیدم. صبح روز بعد زوجین در دادگاه حضور یافتند روی صورت زن جوان زخم عمیق سه چنگال با فاصله ای بیشتر از دست انسان وجود داشت و صورت و دست های زن خون آلود بود .

    در 10 مرداد حکم طلاق صادر شد. زن جوان گفت جن ها دیشب آمدند ولی دیگر مرا نمی زدند آنها خوشحال بودند و گفتند اقدام خوبی کردی آن را ادامه بده این زن جوان گفت : رای طلاق را دوماه بالای کمد گذاشتم و اجرا نکردیم آن ها شب سراغ من آمدند ومرا وحشتناک کتک زدند طوریکه روی بدنم خط ونشان کشیدند. با همسرم قرار گذاشتیم ساعت 19 عصر روز بعد برای اجرای حکم طلاق به دفترخانه برویم و حضانت دو دختر م به همسرم سپرده شد . ساعت 17 آنروز قبل از مراجعه به محضر همسرم مرا نزد دعانویسی برد. مرد دعانویس به همسرم گفت : اگر زنت را طلاق بدهی جن ها او را می برند و از ما 10 روز مهلت خواست تا جن ها را مهار کند. خانواده ام گفتند تو که 12 سال صبر کردی این 10 روز را هم صبر کن اما در این ده روز کتک ها شدیدتر بود طوری که جای زخمها گوشت اضافه می آورد حتی سقف دهانم را زخم کرده بودند و موهای سرم را کنده بودند . چند بار مرا که کتک می زدند دختر کوچکم برای طرفداری به سمت من دوید اما آنها دخترم را زدند.پس از اجرای حکم طلاق جن ها خوشحال بودند بعد از آن چند بار به منزل همسرم رفتم تا کارهایش را انجام دهم و خانه اش را مرتب کنم اما جن ها با عصبانیت سراغم آمدند و دندان قروچه می کردند . بعد از طلاق که به خانه پدرم به همراه دو دخترم برگشتم دیگر آنها سراغم نمی آیند ومرا نمی زنند. تا چند وقت احساس دلتنگی به آنها دارم اگر بخواهم می توانم آنها را ببینم .
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:
    بالا