داستانک توضیح الواضحات فی التحریف الحکایات | captain zizi کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع CaptAIN Zizi
  • بازدیدها 705
  • پاسخ ها 4
  • تاریخ شروع

CaptAIN Zizi

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/04/23
ارسالی ها
120
امتیاز واکنش
3,585
امتیاز
416
محل سکونت
یه نقطه گردالی تو دریای کارائیب
درود بر قوم نگاهیان...
من در این تاپیک قصد در امدن از خجالت حکایات نوشته شده به دست علما و حکما کرده و به گونه ای انان را مخلوط با طنز کرده ام که در معنا و مفهومباتشان تفاوت حاصل گردد...
تعداد حکایات : نامعلوم
امید میرود همان گونه که در رمان کابوس های شب امتحان نوشته مادرم و دوستانش به جز "برنو" از حکایت بو علی و بهمنیار خوشتان امد از بقیه حکایات نیز استقبال کنید
طاعاتتون قبول پاینده باشید
 
  • پیشنهادات
  • CaptAIN Zizi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/23
    ارسالی ها
    120
    امتیاز واکنش
    3,585
    امتیاز
    416
    محل سکونت
    یه نقطه گردالی تو دریای کارائیب
    حکایت مریده نفهم و شیخ ناشیخ

    روزی مریدی را مشکلی پیش آمدید که چگونه ممکن است از پدر پیرم سر سفره طعام برای بار هزارم گول بخورم و غذای بسی خوشطعم را پدرم هاپولی بفرمایند؟

    پس سوال با شیخ بنت متمم خواهر بن کامل در حالی که شیرینی بسی خوش طعم در دست داشت مطرح گردانید.

    شیخ فرماد که بچه محل هایم خبر مینومام تو به سوی شیخ صحیح برو.

    مرید انچنان که فکر میکرد قرار است به دعوا بروند شیرینی بسی خوش طعم به دست شیخ نا شیخ دادید و استین درید و سراسیمه به بیت شیخ صحیح رفت.

    زمانی که رسیدن فرماد شیاخیخ العظمی عبارتند از: شیخ ناشیخ، شیخ سامان ابن ساسان ابن فرهاد بن کوروش کبیر را آنچنان در پای ممبر شیخِ صحیح ملاقات نمود که شیاخیخ دهانشان مملو از شیرینی بسی خوشطعم گردیده بودندی و پای ممبر لش نوموده بودندی...

    پس مرید نفهم را تا امدن کرد چیزی بگوید شیخ صحیح فرماد : اِ اون شیخرو اونجا" و تامرید سرش برگردانید شیاخیخ جیم فنگیدن نمودندی.

    از ان روز به بعد به ان مرید مریده نفهمه میگویند و لقب بنت متمم از زاویهء نیم صفحه، به شیخ ناشیخ تغییر فرمایید...
     

    CaptAIN Zizi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/23
    ارسالی ها
    120
    امتیاز واکنش
    3,585
    امتیاز
    416
    محل سکونت
    یه نقطه گردالی تو دریای کارائیب
    مقدمه حکایت امروز:
    از آنجا که حکایت اصلی در کتاب فارسی دبستان آمدندی تصمیم بگرفتم که حکایت را به طرز ناجوانمردانه ای دستکاری بونومام پس مادرم با حکایتم حال نومود و ان را در رمان کابوس های شب امتحان پست 14 جلد اول با اندکی تغییر اورد.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    حال نیز من در تاپیک خویشتن حکایت اصلی را میاورمش
    حکایت درمورد بو علی سینا و بهمنیار و پیامبر نشدن بوعلی مِی باشَد:

    روزی شیخ و بوعلی بنشستن بودندی و بوعلی به بهمنیار جاهل درس پیامبران اموخنتدی که بهمنیار نالید:

    "یاشیخ! با این همه علم چرا خویش را پیامبر معرفی نمی نومای؟"

    بوعلی اندکی درنگ فرمودندی آنگاه محاسن مبارک را به دوانگشت لمس کردندی و سری تکان دادندی:

    ـ"تا نیمه شب درنگ بونوما تا تو را مجاب سازم."

    ناگهان حرکت زمین و زمان بسیار تند گردیدندی و سرمایی گداکش و زمستانی ناگاه همه جا را در بر گرفتندی طوری که دیگر سگ هم در آسمان پر نزدیدندی. پس انگاه که شیخ و مرید خسبیدندی بوعلی ناز نومود و فرماد:


    ـ"ای بهمنیار، برخیز و برایم از کنار آن چشمه ی کوهستانی که بسیار دوراست آب بیاور، همی تشنه ام."

    بهمنیار جیغ کشان و جامه دران از کلبه بیرون زده و با پای برهنه تا خود چشمه ساران دویدندی....


    همی بوعلی خیار شد، به ثانیه نکشیده بهمنیار بازگشت درحالی که آب از لب کوزه شرّه کردندی و در آن سرمای طاقتسوز پیراهنش را خیس نمودندی و باد سوزناک زمستانی نیز از کنارش گذر کردندی و خلاصه... یخ زدندی.

    بوعلی او را ملامت نمود:

    ـ"هان، چرا نگذاشتی طبق روایت معروف نصیحتت کنم؟ تو اکنون می باس از ترس سرما زیرپتو خسبیده بودندی تا من نتیجه ی مطلوب از این ماجرا اخذ بونومام."

    صدای بهمنیار سگ های پرنده را در ان سوز پدرسوز به گریه انداخت:


    ـ" هلا ای استاد بزرگوار! صرفا جهت ضایع سازی شما در شبکات مجازی اجتماعی تا قله ی آلپ را نیز فتح خواهم کرد!"


    کاتب فرمادند که بوعلی کاری با مرید بیشعور کردندی که سگ های اسمان به حال بهمنیار گریه مینمودند و حکایت بدون نتیجه مطلوب به پایان میرسد...
     

    CaptAIN Zizi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/23
    ارسالی ها
    120
    امتیاز واکنش
    3,585
    امتیاز
    416
    محل سکونت
    یه نقطه گردالی تو دریای کارائیب
    حکایت ادم امروزی و شیخ دیروزی


    روزی روزگاری به روایت دقیق 18 آگوست سال 2017 میلادی مریدی... ببخشید ادمی نفم را مشکل پیش امد که چگونه میتوانم شاخ باشم؟

    پس سوال با رفیق ناباب درمیان گذاشتید، رفیق ناباب نیز از نابابی کم مگذاشت و به او گفت تغییر کن! و سعی کن موتوفاوت باشی

    پس ادم نفهم به سوی ماشین زمان رفتن کردید و به دوهزار سال قبل از میلاد چه گوارا کوچ نمود و صاف وسط بیت شیخ صحیح و ایالش فرود امدید. کاتبان این صحنه را سانسور کرده اند!!

    پس از آنکه شیخ صحیح اورا با اردنگی بیرون نمود شیخ نا شیخ یا همان شیخ متمم اورا دریافت کردندی و به بیت خویش بردندی( با رعایت

    اصول دینی) و اورا پناه دادید. اما همانگونه که در حکایت قبل گفته شد او انگلی بیش نبود و ادم... ببخشید مریده نفهم با اغوش باز به یقما میشتافید.

    پس از صرف چای شیخ ناشیخ گفت که اگر میخواهی شیخ صحیح به تو اهمیت دهد باید شاخ باشیدندی .

    پس مرید به همان مشکل ابتدایی برخورد نمود و گفت: من از فردایتان امده ام!

    شیخ کمی فکر نمود و گف: من نیز از دیروز امده ام خوش چتم!!!

    ومرید دریافت که شیخ نیز شاخ است پس روش اورا پیش بگرفت و امامه گل گلی به سر کرد و ردایش را زرد فسفری نمود و تسبیح با

    نوشته های : "خاکی باش" در دست میچرخانید که ناگه شیخ صحیح را بدید که با ارازل میروند و در پلی لیستشان افرادی چو:

    حاجی جی جی ، شیخ رحیم و الدین سورنا ، قاسم لیتو و خزالله تتلو گوش فرا میدهند. مرید تا امد بگوید : اره ماهم داریم شیخ دریافت

    که این همان مرید است و امد که اورا پهن زمین بنماد که مرید به زمان خویشتن رفتن کرد و از مستراح سر در اوردو از ترس انکه اورا با ابای

    فسفری و امامه گلگلی دیدن کنند در همانجا ماند و تا زمان مرگ زمزمه نمود:

    هر تغییری هم خوب نیس! ایرانسلی شو دنیاتو تغییر بده:campe45on2:
     

    CaptAIN Zizi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/23
    ارسالی ها
    120
    امتیاز واکنش
    3,585
    امتیاز
    416
    محل سکونت
    یه نقطه گردالی تو دریای کارائیب

    مقدمه حکایت امروز:


    در این بخش از کتب ، وارد بخش مفصله و محترمه: عرضیــــات مُفتــــیات میشویم . این بخش بگونه ای با چرندیات در آمیخته است که اگر عرصه برای شیاخیخ دوران باز می بود و حق انان خورده نمیشد!! حتی کشف نیروی جاذبه نیز به نام شیخ صحیح و اکیپشان در می امد . این حکایت را شیخ رحمان رحیم بخشنده بخشایشگر ملقب به رحمان و برادران بجز رحیم نقل مونوماید:



    روزی شیخ صحیح و ایالشان بنشسته بودند پای ممبر و آنچنان که ایال سیب پوس میگرفتندی شیخ صحیح پورتوقال های بسی خوش طعم را با یک گاز نهنگ وار می بلعیدندی و محاسن مبارکه را نوچ میکردندی. کاتب نیز نمیدانم در کمد بودندی یا زیر ممبر قایم گشته بودند بهر حال دستش بسی درد نکند که مارا از صحنه های مثبت مرید اگاه ساختندی !!!

    در این میان ناگه در خانه با شتاب بصورت پشم ریزانی باز گشت و انبوهی از مریدان مانند مورچه های کَچَلو کَچَلو به خانه ریختندی و شیخ صحیح سرش را تا گردن در تشت اب بغـ*ـل دستشان فرو نمودندی و عیال جیغ کشان اندرونی سفره شدندی. شیخ از اعماق لوزالمعده فریاد زد: چه میکنید روان شادان؟؟


    مریدی روان شاد از میان جمع گفت: یا شیخا ما چیزی از اعماق لوزالمعده و جزایر لانگرهاوس مان استخراج و اختراع نومودندیم که درون درش توده ای زغال است نامی برایش بزار ای بزرگ:




    پس شیخ فرماد: صحیح! و سپس با لحجه ی سلیس عربی فرماد: هذه پنسیلٌ اور پن فی اسچول فی المکتبة العظیم!!!


    پس مریدان هر گاه که میخاستند صدایش بونومان میگفتند پنسیل!




    اما ناگه شیخ صحیح قیام خونین کردندی و به شیوه ای وحشتناک مریدان را به علت صحنه های مثبت مریدی تنبیه نومودند انچنان که پنسیل را در لای انگوشتان دست قرار نوموده و انچنان که مرید جیغ میزند شیخ انگوشتان را میفشرد پس ابتدایی ترین شکنجه هارا نیز شیخ نخبه مان اختراع نوموده !


    پس از مدتی شیخ پودری را از پنسیل گرفتندی که خاصیت آنتی باکتریال با قدرت صد لیمو داشته و بسیار خوب بودندی پس نامش پرسیل گذارید


    پس از مدتی دیگر شیخان دریافتند از فسیل ها نیز میتوان پرسیل ساختندی پس نامش فسیل شدندی...


    پس از مدتی دگر تر مدرسه ها باز شودندی و انبوهی از فسیل ها بر سر مدارس ریختندی پس شیخ کلمه سیل و مَد را مخلوط نموده ( از همان ابتدا کلمه مد را که همان کلمه شاخ شده مدرسه بود اختراع نومودهK) و مدسیل اختراع شدندی...


    زان پس در طی زمان و زبان های مختلف به مدید مدادید و مداد برسید که ما نسل جدید و شاخ شده ان را مداد میخانیم، شجره نامه پن و فرار مغز های شیخ صحیح و شیخ رحمان و برادران بجز رحیم نیز در پارت بعدی تقدیمتان موشوود بدروود.
     
    آخرین ویرایش:
    بالا