توضیح واژگان فارسی سازی شده زیست شناسی پایه دهم
همایستایی = هومئوستازی
این واژه از هومئو به معنی هم یا همان و ستازی به معنی وضعیت ثابت و ایستا ساخته شده. به معنی تمایل به حفظ تعادل و ثبات و پایداری وضعیت طبیعی بدن است.
راکیزه = میتوکندری
این واژه از دو جزء راک به معنی رشته و نخ (در برابر «میتو» یونانی) و ایزه، پسوند تصغیر و شباهت ساخته شده است.
بَنداره = اسفنکتر
بندار صفت فاعلی از بند آوردن است که با پسوند ه اسمساز ترکیب شده است، در معنی بندآورنده.
لیزابه = موکوز ، تنابه = لنف
در این دو واژه جزء ترکیبی آبه به مایع بودن دلالت میکند. لیزابه به معنی مایع لزج و تنابه به معنی مایع منتشر در سراسر بدن (تَن) است.
سپار = پلیمر، تکپار = مونومر
مِر به معنی پاره و قطعه،پلی به معنی تعدادزیاد و مونو به معنی تکاست. در برابر پلی، بس به معنی بسیار انتخاب شده و با پار صورت کوتاهشده پاره، بسپار و تکپار ساخته شده است. این شیوه در مورد تمامی ترکیباتی که با خوشهواژه بسپار مرتبط هستند به کار گرفته شده و تعداد زیادی واژه با همین الگو ساخته شده است که در مهندسیِ بسپار کاربرد فراوان دارند. خوشبختانه لفظ بسپار در این حوزه علمی جا افتاده و نشریاتی نیز با همین عنوان منتشر شده و در صنعت نیز به کار رفته است.
آبکافت = هیدرولیز، برقکاف = الکترولیت، کافندهتن = لیزوزوم
در این سه اصطلاح لیز و لیت به عنوان جزئی از واژه آمده که در برابر آنها کافت یا کاف به کار رفته و با کلمات آب،برق و تن ترکیب شده است. کاف یا کافت از کافتن به معنی شکافتن است و با تسامح به معنی تجزیه به کار رفته است.
پادزیست = آنتیبیوتک، زیستیار = پروبیوتیک
در هر دو اصطلاح خارجی،بیو به معنی زیست است، در یکی با پاد به معنی ضد (در برابر آنتی) و در دیگری با یار به معنی همراه و کمککننده (در برابر پرو) ساخته شده است.
کُریچه = واکوئول
کُریچه ترکیبی از کُره و ایچه به معنی کرهکوچک است. ایچه گونه دیگر چه و ایزه است.
بَرچاکنای = اپیگلوت
چاکنای از گذشته به معنی شکاف میان تارهای صوتی حنجره در زبان فارسی به کار رفته است. اپیگلوت دریچهای است که ورودی حنجره را میپوشاند. به همین دلیل، در برابر جزء اپی از بَر به معنی بالا و رو استفاده شده و بَرچاکنای ساخته شده است.
لَپ = لوب
لوب یعنی بخش یا قطعه و لَپ یا لَپه نیز به همین معنی در زبان فارسی به کار میرود.
نایدیس = تراشه (تراکئید)، سپردیس = تیروئید
دیس پسوند شباهت است و بر همشکلی دو چیز دلالت میکند. در این دو لفظ، یکی به شکل نای و دیگری به شکل سپر در نظر گرفته شده است.
اکلیلی = کرونر
اکلیل به معنی تاج است و اکلیلی یعنی تاجی شکل که ترجمه تحتاللفظی کرونر است.
الکتروقلبنگاری = الکتروکاردیوگرافی (و واژههای وابسته به آن)
در اصطلاحات علمی، در برابر برخی وندهای زبانهای لاتین به دلیل کاربرد وسیع و معانی مختلفی که پیدا کردهاند، معادلی در نظر گرفته نشده و همان وند در واژههای علمی فارسی قرض گرفته شده است. در اینجا پیشوند الکترو با قلبنگاری، قلبنگاره، قلبنگار ترکیب شده است.
عصب همحس، همحس = عصب سمپاتیک؛ عصب پادهمحس، پادهمحس = عصب پاراسمپاتیک
این معادل ترجمه لفظ به لفظ از اصطلاح بیگانه است. سمپاتیک از دو جزء sym- و patic ساخته شده که جزء اول به معنی هم و جزء دوم به معنی احساس است. عصب پاراسمپاتیک نیز چون معمولا” برعکس عصب همحس عمل میکند عصب پادهمحس نامگذاری شده است.
خونبهر = هماتوکریت
در این ترکیب بهر به معنی بهره و نسبت است و به نسبت حجم گویچههای قرمز به کل حجم خون دلالت دارد.
گُردیزه = نفرون
این واژه ترکیبی از گُرده (کلیه) و پسوند تصغیر ایزه، و به معنی کوچکترین واحد ساختاری کلیه است.
دگرگشت، سوخت و ساز = متابولیسم
دگرگشت به معنی دگرگون شدن و تغییر است و براساس تعریف علمی به مجموعه تغییرات ترکیبی (فراگشت = آنابولیسم) و تخریبی (فروگشت = کاتابولیسم) موجودات زنده اطلاق میشود.
زیرنَهَنج = هیپوتالاموس
در گیاهشناسی نهنج در برابر تالاموس (مترادف با receptacle) متداول شده است. از ترکیب این واژه (با توسعه معنایی و انتقال آن به حوزه جانوری) با هیپو به معنی زیر، زیرنهنج ساخته شده است.
پاداُکسنده = آنتیاکسیدان
در برابر اکسیداسیون از مصدر برساخته اُکسیدن، اُکسایش ساخته شده و در برابر مشتقات آن اُکسنده ، اُکسیده و مانند آنها در نظر گرفته شده است. در برابر آنتی نیز پاد به معنی ضد به کار رفته و پاداُکسنده ساخته شده است.
دیسه = پلاست
دیسه از مصدر دیسیدن به معنی شکلدادن و ساختن به قیاس با ریشه یونانی واژه پلاست ساخته شده است و بر سازه یا اندامک دلالت میکند. با این واژه ترکیباتی مانند رنگدیسه، سبزدیسه. نشادیسه (نشا = نشاسته) ساخته شده است.
نرمآکَنه = پارانشیم ؛ چسبآکَنه = کلانشیم؛ سختآکَنه = اسکرانشیم
همایستایی = هومئوستازی
این واژه از هومئو به معنی هم یا همان و ستازی به معنی وضعیت ثابت و ایستا ساخته شده. به معنی تمایل به حفظ تعادل و ثبات و پایداری وضعیت طبیعی بدن است.
راکیزه = میتوکندری
این واژه از دو جزء راک به معنی رشته و نخ (در برابر «میتو» یونانی) و ایزه، پسوند تصغیر و شباهت ساخته شده است.
بَنداره = اسفنکتر
بندار صفت فاعلی از بند آوردن است که با پسوند ه اسمساز ترکیب شده است، در معنی بندآورنده.
لیزابه = موکوز ، تنابه = لنف
در این دو واژه جزء ترکیبی آبه به مایع بودن دلالت میکند. لیزابه به معنی مایع لزج و تنابه به معنی مایع منتشر در سراسر بدن (تَن) است.
سپار = پلیمر، تکپار = مونومر
مِر به معنی پاره و قطعه،پلی به معنی تعدادزیاد و مونو به معنی تکاست. در برابر پلی، بس به معنی بسیار انتخاب شده و با پار صورت کوتاهشده پاره، بسپار و تکپار ساخته شده است. این شیوه در مورد تمامی ترکیباتی که با خوشهواژه بسپار مرتبط هستند به کار گرفته شده و تعداد زیادی واژه با همین الگو ساخته شده است که در مهندسیِ بسپار کاربرد فراوان دارند. خوشبختانه لفظ بسپار در این حوزه علمی جا افتاده و نشریاتی نیز با همین عنوان منتشر شده و در صنعت نیز به کار رفته است.
آبکافت = هیدرولیز، برقکاف = الکترولیت، کافندهتن = لیزوزوم
در این سه اصطلاح لیز و لیت به عنوان جزئی از واژه آمده که در برابر آنها کافت یا کاف به کار رفته و با کلمات آب،برق و تن ترکیب شده است. کاف یا کافت از کافتن به معنی شکافتن است و با تسامح به معنی تجزیه به کار رفته است.
پادزیست = آنتیبیوتک، زیستیار = پروبیوتیک
در هر دو اصطلاح خارجی،بیو به معنی زیست است، در یکی با پاد به معنی ضد (در برابر آنتی) و در دیگری با یار به معنی همراه و کمککننده (در برابر پرو) ساخته شده است.
کُریچه = واکوئول
کُریچه ترکیبی از کُره و ایچه به معنی کرهکوچک است. ایچه گونه دیگر چه و ایزه است.
بَرچاکنای = اپیگلوت
چاکنای از گذشته به معنی شکاف میان تارهای صوتی حنجره در زبان فارسی به کار رفته است. اپیگلوت دریچهای است که ورودی حنجره را میپوشاند. به همین دلیل، در برابر جزء اپی از بَر به معنی بالا و رو استفاده شده و بَرچاکنای ساخته شده است.
لَپ = لوب
لوب یعنی بخش یا قطعه و لَپ یا لَپه نیز به همین معنی در زبان فارسی به کار میرود.
نایدیس = تراشه (تراکئید)، سپردیس = تیروئید
دیس پسوند شباهت است و بر همشکلی دو چیز دلالت میکند. در این دو لفظ، یکی به شکل نای و دیگری به شکل سپر در نظر گرفته شده است.
اکلیلی = کرونر
اکلیل به معنی تاج است و اکلیلی یعنی تاجی شکل که ترجمه تحتاللفظی کرونر است.
الکتروقلبنگاری = الکتروکاردیوگرافی (و واژههای وابسته به آن)
در اصطلاحات علمی، در برابر برخی وندهای زبانهای لاتین به دلیل کاربرد وسیع و معانی مختلفی که پیدا کردهاند، معادلی در نظر گرفته نشده و همان وند در واژههای علمی فارسی قرض گرفته شده است. در اینجا پیشوند الکترو با قلبنگاری، قلبنگاره، قلبنگار ترکیب شده است.
عصب همحس، همحس = عصب سمپاتیک؛ عصب پادهمحس، پادهمحس = عصب پاراسمپاتیک
این معادل ترجمه لفظ به لفظ از اصطلاح بیگانه است. سمپاتیک از دو جزء sym- و patic ساخته شده که جزء اول به معنی هم و جزء دوم به معنی احساس است. عصب پاراسمپاتیک نیز چون معمولا” برعکس عصب همحس عمل میکند عصب پادهمحس نامگذاری شده است.
خونبهر = هماتوکریت
در این ترکیب بهر به معنی بهره و نسبت است و به نسبت حجم گویچههای قرمز به کل حجم خون دلالت دارد.
گُردیزه = نفرون
این واژه ترکیبی از گُرده (کلیه) و پسوند تصغیر ایزه، و به معنی کوچکترین واحد ساختاری کلیه است.
دگرگشت، سوخت و ساز = متابولیسم
دگرگشت به معنی دگرگون شدن و تغییر است و براساس تعریف علمی به مجموعه تغییرات ترکیبی (فراگشت = آنابولیسم) و تخریبی (فروگشت = کاتابولیسم) موجودات زنده اطلاق میشود.
زیرنَهَنج = هیپوتالاموس
در گیاهشناسی نهنج در برابر تالاموس (مترادف با receptacle) متداول شده است. از ترکیب این واژه (با توسعه معنایی و انتقال آن به حوزه جانوری) با هیپو به معنی زیر، زیرنهنج ساخته شده است.
پاداُکسنده = آنتیاکسیدان
در برابر اکسیداسیون از مصدر برساخته اُکسیدن، اُکسایش ساخته شده و در برابر مشتقات آن اُکسنده ، اُکسیده و مانند آنها در نظر گرفته شده است. در برابر آنتی نیز پاد به معنی ضد به کار رفته و پاداُکسنده ساخته شده است.
دیسه = پلاست
دیسه از مصدر دیسیدن به معنی شکلدادن و ساختن به قیاس با ریشه یونانی واژه پلاست ساخته شده است و بر سازه یا اندامک دلالت میکند. با این واژه ترکیباتی مانند رنگدیسه، سبزدیسه. نشادیسه (نشا = نشاسته) ساخته شده است.
نرمآکَنه = پارانشیم ؛ چسبآکَنه = کلانشیم؛ سختآکَنه = اسکرانشیم