- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
![2c46e6938d8a63d7d581ae55512e8fd9_M.jpg](http://www.caffecinema.com/new/media/k2/items/cache/2c46e6938d8a63d7d581ae55512e8fd9_M.jpg)
کافه سینما-امیر قادری: پارسال-پیرارسال بود که نشستم وستورلد مایکل کرایچتون را تماشا کردم. محصولی از دهه 1970. با بازی یول براینر در نقش یک روبوت هفتتیر کش. و موقع تماشایاش، کلی ایده و سوال برایم پیش آمد. به خاک حاصلخیز با محصولات مشوشکنندهای میمانست و از درون آن سوالهای فراوانی به ذهن میرسید: قصه یک شهر بازی، که ساکناناش روبوتهایی هستند؛ در دستان خالقانی که آنها را برای بازیهای مختلف طراحی کردهاند، و بعد برایشان فیلمنامههای مختلفی مینویسند. ناظرانی هم وجود دارند که برای تفریح، به شهر این روباتها میروند، و با آگاهی از ماهیت این شخصیتهای ظاهرا انسانی، از حضور در این سناریوها، در کنار این شخصیتها صفا میکنند. و خالقان هم مواظب هستند که ماجرا همین طور پیش برود و مشکلی پیش نیاید. فیلم را دیدم و ایدهها به ذهنام هجوم آورد: رابـ ـطه خالق و مخلوق. ایمان به ماهیت "واقعی" خود، از سوی روبوتهای درگیر "زندگی"، که لازمه اجرای "بازی" بود. هر کس باید نقشاش را به خوبی ایفا میکرد. اما اگر به اطلاعات لازم برای درک درست از شخصیت خودش میرسید؛ این که سازهای طراحی شده است از سوی یک قدرت برتر برای حضور در مراحل مختلف یک بازی، آن وقت اعمالاش چه تفاوتی پیدا میکرد؟ چه ارتباطی با این خالق برقرار میکرد؟ طبعا عوض این که بخواهد به زندگی روبوتوارش ادامه دهد، دلاش میخواست خالقاناش را ببیند و از آنها بپرسد. در صورت درک این بازی، و به دست آوردن این خودآگاهی، آن وقت زجرش کمتر میشد یا بیشتر؟ این جبری که حاصل طراحی او توسط قدرت برتر و همچنین نوشته شدن فیلمنامه زندگیاش به وسیله نویسندگان متصل به این قدرت به نظر میرسید، تا چه حد جایاش را به اختیار میداد؟ و در شرایط ناآگاهی از این شرایط، دامنه اختیار چه قدر بود؟ چطور این انساننماهای طراحی شده، میتوانند بر این خودآگاهی مخرب کاذب غلبه کنند و دری از این درک محدود به هستی، به جهانی ماورای آن بگشایند؟ و تازه بعد از این که این اتفاق افتاد و فرض کنید شخصیتهای این بازی کامپیوتری، عوض شرکت کردن در آن دور باطل، کل مدار و ذهن خالق را دیدند، چه واکنشی نشان خواهند داد؟ آن وقت میرسیم به مفهوم "آزادی"؛ سعی خواهند کرد که آزاد شوند؟ و در صورت رسیدن به این آزادی، مدار زندگیشان چه تغییری خواهد کرد؟ آیا حاصل این آگاهی، شورش خواهد بود؟!
کارگردان فیلم وستورلد، که با دیدناش همه این پرسشها و افکار به ذهنام هجوم آورد، مایکل کریچتون بود که نویسنده فیلمنامه و خالق ایده اصلی هم به حساب میآید. با این وجود هنگام تماشای فیلم، و هنگام عبور از این زمین حاصلخیز (با محصولات مشوشکنندهاش) همه پرسشهایی که مطرح کردم، به ذهن تک میزد، اما رشد نمیکرد و گسترش نمییافت. شاید به خاطر این که ایدههای کریچتون، برای زمان خودش زیادی سنگین بود، شاید از بسط هسته اولیه ناتوان مانده بود، شاید ایدهای که خلق کرده بود، از خود خالق بزرگتر بود، و شاید به این خاطر که کریچتون به هر حال برای بیان ایدهاش، محدود به زمان معمول یک فیلم سینمایی بود. پس باید صبر میکردیم به امروز برسیم. که شبکههایی مثل اچبیاو، نتفلیکس، ایامسی و این اواخر آمازون، از راه برسند و بخواهند این ایدههای پیچیده را، در قالب مفصل سریالهای چند فصلی، در کمال تعجب، نه برای یک گروه خاص، که با عامه مردم در میان بگذارند.
سریال وستورلد جاناتان نولان برای اچبیاو، در همین نقطه طلایی شکل گرفته و پدید آمده. به خصوص که تکنولوژی لازم برای تصویر کردن این داستان آیندهنگرانه، در گذر این سالها، فراهم شده. حالا میشود به همه پرسشها و ایدهها و ابهامهایی که در بخش اول این مطلب به آن اشاره کردیم، و همه آن سوالها درباره رابـ ـطه خالق و مخلوق، اثر و صاحب اثر، جبر و اختیار، و مفهوم آزادی و زندگی، به تمامی پرداخت. تا به حال تنها قسمت اول مجموعه را دیدهایم، (که 48 ساعت قبل برای نخستین بار از شبکه کابلی اچبیاو پخش شده و حالا به دست ما رسیده.) و در این میان، نخستین نکتهای که [در کنار مسیر استادانه روایت قصه (در برابر ورژن کم شاخ و برگ و عـریـ*ـان فیلم اصلی) و موسیقی موثر و شنیدنی رامین جوادی، و یک انتخاب خوب برای بازی در نقش شخصیت زن اصلی داستان: ایوان ریچلوود، و همچنین دیالوگهای جذابی که از همین حالا، امکان تبدیل شدن به جملات قصار را یافتهاند]؛ توجهمان را جلب کرده است، پا پس نکشیدن خالقان این مجموعه پرتماشاگر، از برابر ایده مهیب و زاینده و چند شاخه، و البته در این مرحله از زندگی بشر، هراسناکی است که کریچتون فقید، رو کرده است. از قرار معلوم، موضوع نه ساده شده، نه از پیچ و تاب افتاده، و نه بعضی جنبههای ویرانگر، و برآشوبنده ایده اصلی، سانسور شدهاند. نکته مهم اما رویکرد سریال و سازندگاناش، در مسیر شکلگیری باقی داستان است. وقتی نوبت پاسخها، و نه فقط طرح پرسشها برسد. عیار واقعی مجموعه آن وقت مشخص خواهد شد.
تا آن موقع و پس از دیدن تنها یک قسمت از سریال، فقط میتوانم بگویم که ساخته شدن مجموعه وستورلد، گام مهمی در مسیر آگاهی بشر از طریق دنبال کردن آثار داستانپردازهای اصیل هنر نمایش خواهد بود. قلابها انداخته شده، و به درون این چاله هولناک پرتاب شدهایم. حالا تنها، منتظر قسمت بعدی این مجموعه هستیم. خالق/ هنرمند، چه خوابی برایمان دیده است؟ چه فیلمنامهای برایمان نوشته است؟
امیر قادری
کافه سینما