خانه نحس | ToloAmکاربرانجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ToloAm

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/01/23
ارسالی ها
142
امتیاز واکنش
2,116
امتیاز
378
محل سکونت
از AHW
نام نمایشنامه:خانه نحس
نام نویسنده:ToloAm کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر:عاشقانه،کمی اجتماعی
خلاصه:عشق وقتی بی خبر ومانند مهمان نا خوانده وارد قلبی می شود،پس
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
نتیجه می تواند آیینه وار به دل های دیگر بتابد وخودی نشان دهد،می تواند محبت رابین همه پخش کند ورنگ بگیرد جهان واز بوی محبتی که نا خوانده وبی حواس جوانه می زند دردل ها.
اردلان:پدر آراس وآراد ونا پدری شمیم
آراس:برادر بزرگ
آراد:برادر کوچک
شمیم:همسر آراس
آیلین:همسر آراد
مرضیه خانم:خدمتکار ومادر آیلین
برای رویداد تئاتر
***
لوستر های سفید وفرش های ابریشم با طرح های طلایی ، مبل های سلطنتی وبه رنگ فیلی وآبی پررنگ این خانه درندشت را زیباتر می کرد ومجسمه های برنز با مفهوم های عجیب جلوه خاصی به این خانه نحس می داد وچه فایده وقتی که این خانه ، خانه ظلمت آرزوها بود.شمیم دست های ساده وکوچکش را دورفنجان کارشده چینی پیچید ونگاهی به انگشتان کشیده آیلین که مانند پیچک دور بازوی آراد پیچیده بود نگاه کرد. آراس بوی خطر از دست دادن زندگی اش را شاید احساس کرد که گفت:خوش امدین.
آراد:ممنون خان داداش ، زن داداش خوبی ؟.
شمیم:(دستی به صورتش کشید)آ...آره.
آراد:(اخم کم رنگی کرد)انگار رنگت پریده.
آراس :بخاطرکوچولوی تو راهیه.
اینبار آراد دستانش لرزید. آراد:توراهی؟!
آراس:آره از امدن برادر زادت خوشحال نشدی ؟.
آیلین:آراس جان انگاری تو وشمیم خیلی عجله داشتین.
آر اس:(دستانش رادور شمیم پیچید،شمیم،فقط شمیم خودش بود ، فقط خودش )البته که هیچ کس جای شمیم رو نمی گیره.
آراد:(فنجان قهوه را آرام روی میز کنده کاری شده از چوب بلوط گذاشت)اردلان خان کجاست ؟.
آیلین:می خواستی کجا باشه؟(خنده تمسخرآمیزی کرد)اول ماه بانو ، الانم یکی دیگه حتما.
شمیم:(پلکش پرید و ازجا جست)مهمونی،پس نذار دهنم بازبشه.
آراد:شمیم...
شمیم:اسمم رونگو...
آراس:شمیمم...
شمیم:توکه می دونی!.
آیلین:مگه من چی گفتم ؟ هوووم!؟
شمیم:چیزی نگفتی ولی دلمو آتیش زدی.
آراس:(دلش ضعف رفت برای شمیم شکننده اش)بشین عزیزم آروم باش.
آیلین:مادرت...
آراد:(دندون غروچه ای کرد)دهنتو ببند.
شمیم به سمت باغ قدم برداشت واز بین تمام تجملات وآن خانه نحس گذشت ، ازبین شمشادها گذشت و غمگین وکلافه روی تاب نشست.دستانش رااز دوطرف باز کرد وبه آسمان ابری خیره شد.راز این خانه نحس چه بود؟ آخر قصه این چهار نفر همین است ؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • ToloAm

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/23
    ارسالی ها
    142
    امتیاز واکنش
    2,116
    امتیاز
    378
    محل سکونت
    از AHW
    میز دوازده نفره غذاخوری،لوازم خانگی لوکسی که با سلیقه چیده شده بود،همه وهمه به کدبانویی شمیم برمی گشت که مرضیه خانم همیشه همراهش بود.
    مرضیه:چرااینجا نشستی مادر؟
    شمیم:پس کجا بشینم مرضیه جونم؟
    مرضیه:این همه جا عزیزم،تو که خانم خونه ای.
    شمیم:بعضی وقت اونقدر اذیت میشی واذیتت می کنن که همه دنیا هم به چشمت کوچیک میشه،چه برسه به این خونه ای که ذره ذره آب شدن مادرم وبقیه رو دیدم.
    قبل از اینکه مرضیه خانم چیزی بگوید صدای داد وبیداد اردلان خان آمد وشمیم به سرعت نور از جا برخاست ومرضیه خانم نیز بانگرانی به دنبالش رفت وآیلین راانگار این مادر مهربان نه ماه حمل نکرده بود.شمیم نگاهی به آراد وآیلین وبعد بعد به آراس که شلوار جین آبی وپیراهنی سفید به تن داشت با عصبانیت روبروی اردلان ویلچر نشین ایستاده بود.
    شمیم:اینجا چه خبره؟
    اردلان:به تو ربطی نداره.
    آراس:با خونمم درست صحبت کن اردلان خان.
    اردلان:من پدرتم!
    آراس:اونم زندگیمه،وقتی تو مشغول خوش گذرونیت بودی ووقت وبی وقت خونه روروی سرمون خراب می کردی شمیم بود که کنارم می موند.
    آراد:بذار زندگیمون رو بکنیم،مامستحق آرامشیم.
    اردلان:ولی من همه چیز براتون فراهم کردم.
    آراد:دروووغ نگو،پدرمی درست اما فقط به اسم وگرنه هیچ وقت کنارت احساس آرامش نداشتم،فقط آراس برای من پدری کرد.
    آیلین:آروم باش.
    آراد:پدری که سر بچه هاش منت بذاره بدرد نمی خوره
    شمیم:بس کنید.
    آراس:نه آراد بهتره بگی مردی که حتی محبت رو،چیزی که وظیفشه رو انجام بده وهی منت بذاره که مردنیست نامرده!
    شمیم:(دست آراس رونوازش کرد)کافیه آراس اون پدرته عزیزم.
    اردلان:مادرت هم اینجوری بود مهربون،دلسوز ودقیقا عاشق.
    آراد:اهااان پس برای همین کشتیش درست مثل مادرم.
    شمیم:گاهی عاشق از عشق زیادی بی اونکه بدونه،معشوق رو می کشه.
    آراد :شایدم شایدم آرزوهاش رومی کشه وخودش اینطوری می میره.
    آراس:اما من بامردن مادرم مردم وباامدن شمیم زنده شدم.
     

    ToloAm

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/23
    ارسالی ها
    142
    امتیاز واکنش
    2,116
    امتیاز
    378
    محل سکونت
    از AHW
    سرسبزی درختان وگل هایی که با غنچه های خندان تماشاگر جمع چهرنفره آنها بودند که سعی می کردند به اتفاق روز پیش فکرنکنند.
    شمیم:آراس تندتر.
    آراس:(دلش نیامد کنارش روی تاب نشیند ولپ های گرما زده اش را بـ..وسـ..ـه نزند)نه دیگه اینبار من باید کنارتو واون فسقلی باشم.
    شمیم:(خنده ای کرد وبا شیطنت به چشمانش خیره شد)زود دلت برام تنگ شد؟
    آراس:اوهووم شیطونکم.
    آراد:اهم اهم خان داداش ماهم اینجاییم ها.
    آراس:(هنوز خیره شمیمش بود)مشکلی نیست من که راحتم.
    آراد:(صدایش راپایین آورد)خوشبختی؟
    آراس:نه!
    آراد:چی؟؟؟
    آراس:من با شمیم خوشبخت ترینم.
    آیلین:هواخیلی گرمه ،بریم داخل.
    شمیم:آرااااس.
    آراد بانفرت وآراس شوک زده به اردلان که از پله ها با ویلچر افتاده بود وخون بود که از سرورویش سرازیر می چکید.
    آراد:بلاخره حق به حق داررسید.
    شمیم:اون پدرته.
    آیلین:حقشه!
    شمیم:ولی مادرم حقش نبود.
    آراس:یعنی حقش آرامش ابدی وراحت شدن نبود؟!
    ***تا چشم می دید تپه ها وگودال های خاکی بود که هزاران آدم زیرش خفته بودند.
    شمیم به آراسی خیره بود که که گفت چنددقیقه ای می خواهم برای آخرین بار بااویی که مثلا پدربود تنها باشم.
    آراد :نوجوون بودم اما می فهمیدم ومی دیدم که تو تکی.
    شمیم:درباره چی حرف می زنی؟
    آراد:ازیه عشق قدیمی که بخاطر پدری کردن برادرم که بهش مدیون بودم،توی قلبم سوزوندمش.
    شمیم:اما اردلان خان ماروبه اجبار باهم نامزد کرده بود .
    آراد:اون برام یک فرصت طلایی بود.
    شمیم:پس چرانامزدی روبهم زدی،تودلم روشکستی.
    آراد:(چشمانش لبالب اشک شد)آراس برام پدربود،رفیق بود وبیشتر ازهمه داداشی بود که بخاطرم از همه چی گذشت،می دونستم تو هم دوسش داری.
    شمیم:پس...
    آراد:فکرمی کردم می تونم تورو عاشق خودم کنم.
    شمیم:به آراسی که به سمتشان می آمد خیره شد وبغضش رافرو خورد)خیلی مردی.
    آراد:چرا!؟
    شمیم :نامرد نشدی!برای اینکه مردونگی کردی.
    آراد:من دوست ندارم فقط نفس بکشی،توبه جای همه نداشته هام زندگی کن وجای نداشته ها وحسرت های آراس روپر کن.
    زندگی همین است،قدم زدن ثانیه هاست،نفس کشیدن خنده هاست ودور انداختن گریه هست.
    «پایان»
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.
    بالا