نام نمایشنامه:خانه نحس
نام نویسنده:ToloAm کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر:عاشقانه،کمی اجتماعی
خلاصه:عشق وقتی بی خبر ومانند مهمان نا خوانده وارد قلبی می شود،پس نتیجه می تواند آیینه وار به دل های دیگر بتابد وخودی نشان دهد،می تواند محبت رابین همه پخش کند ورنگ بگیرد جهان واز بوی محبتی که نا خوانده وبی حواس جوانه می زند دردل ها.
اردلان:پدر آراس وآراد ونا پدری شمیم
آراس:برادر بزرگ
آراد:برادر کوچک
شمیم:همسر آراس
آیلین:همسر آراد
مرضیه خانم:خدمتکار ومادر آیلین
برای رویداد تئاتر
***
لوستر های سفید وفرش های ابریشم با طرح های طلایی ، مبل های سلطنتی وبه رنگ فیلی وآبی پررنگ این خانه درندشت را زیباتر می کرد ومجسمه های برنز با مفهوم های عجیب جلوه خاصی به این خانه نحس می داد وچه فایده وقتی که این خانه ، خانه ظلمت آرزوها بود.شمیم دست های ساده وکوچکش را دورفنجان کارشده چینی پیچید ونگاهی به انگشتان کشیده آیلین که مانند پیچک دور بازوی آراد پیچیده بود نگاه کرد. آراس بوی خطر از دست دادن زندگی اش را شاید احساس کرد که گفت:خوش امدین.
آراد:ممنون خان داداش ، زن داداش خوبی ؟.
شمیم:(دستی به صورتش کشید)آ...آره.
آراد:(اخم کم رنگی کرد)انگار رنگت پریده.
آراس :بخاطرکوچولوی تو راهیه.
اینبار آراد دستانش لرزید. آراد:توراهی؟!
آراس:آره از امدن برادر زادت خوشحال نشدی ؟.
آیلین:آراس جان انگاری تو وشمیم خیلی عجله داشتین.
آر اس:(دستانش رادور شمیم پیچید،شمیم،فقط شمیم خودش بود ، فقط خودش )البته که هیچ کس جای شمیم رو نمی گیره.
آراد:(فنجان قهوه را آرام روی میز کنده کاری شده از چوب بلوط گذاشت)اردلان خان کجاست ؟.
آیلین:می خواستی کجا باشه؟(خنده تمسخرآمیزی کرد)اول ماه بانو ، الانم یکی دیگه حتما.
شمیم:(پلکش پرید و ازجا جست)مهمونی،پس نذار دهنم بازبشه.
آراد:شمیم...
شمیم:اسمم رونگو...
آراس:شمیمم...
شمیم:توکه می دونی!.
آیلین:مگه من چی گفتم ؟ هوووم!؟
شمیم:چیزی نگفتی ولی دلمو آتیش زدی.
آراس:(دلش ضعف رفت برای شمیم شکننده اش)بشین عزیزم آروم باش.
آیلین:مادرت...
آراد:(دندون غروچه ای کرد)دهنتو ببند.
شمیم به سمت باغ قدم برداشت واز بین تمام تجملات وآن خانه نحس گذشت ، ازبین شمشادها گذشت و غمگین وکلافه روی تاب نشست.دستانش رااز دوطرف باز کرد وبه آسمان ابری خیره شد.راز این خانه نحس چه بود؟ آخر قصه این چهار نفر همین است ؟!
نام نویسنده:ToloAm کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر:عاشقانه،کمی اجتماعی
خلاصه:عشق وقتی بی خبر ومانند مهمان نا خوانده وارد قلبی می شود،پس نتیجه می تواند آیینه وار به دل های دیگر بتابد وخودی نشان دهد،می تواند محبت رابین همه پخش کند ورنگ بگیرد جهان واز بوی محبتی که نا خوانده وبی حواس جوانه می زند دردل ها.
اردلان:پدر آراس وآراد ونا پدری شمیم
آراس:برادر بزرگ
آراد:برادر کوچک
شمیم:همسر آراس
آیلین:همسر آراد
مرضیه خانم:خدمتکار ومادر آیلین
برای رویداد تئاتر
***
لوستر های سفید وفرش های ابریشم با طرح های طلایی ، مبل های سلطنتی وبه رنگ فیلی وآبی پررنگ این خانه درندشت را زیباتر می کرد ومجسمه های برنز با مفهوم های عجیب جلوه خاصی به این خانه نحس می داد وچه فایده وقتی که این خانه ، خانه ظلمت آرزوها بود.شمیم دست های ساده وکوچکش را دورفنجان کارشده چینی پیچید ونگاهی به انگشتان کشیده آیلین که مانند پیچک دور بازوی آراد پیچیده بود نگاه کرد. آراس بوی خطر از دست دادن زندگی اش را شاید احساس کرد که گفت:خوش امدین.
آراد:ممنون خان داداش ، زن داداش خوبی ؟.
شمیم:(دستی به صورتش کشید)آ...آره.
آراد:(اخم کم رنگی کرد)انگار رنگت پریده.
آراس :بخاطرکوچولوی تو راهیه.
اینبار آراد دستانش لرزید. آراد:توراهی؟!
آراس:آره از امدن برادر زادت خوشحال نشدی ؟.
آیلین:آراس جان انگاری تو وشمیم خیلی عجله داشتین.
آر اس:(دستانش رادور شمیم پیچید،شمیم،فقط شمیم خودش بود ، فقط خودش )البته که هیچ کس جای شمیم رو نمی گیره.
آراد:(فنجان قهوه را آرام روی میز کنده کاری شده از چوب بلوط گذاشت)اردلان خان کجاست ؟.
آیلین:می خواستی کجا باشه؟(خنده تمسخرآمیزی کرد)اول ماه بانو ، الانم یکی دیگه حتما.
شمیم:(پلکش پرید و ازجا جست)مهمونی،پس نذار دهنم بازبشه.
آراد:شمیم...
شمیم:اسمم رونگو...
آراس:شمیمم...
شمیم:توکه می دونی!.
آیلین:مگه من چی گفتم ؟ هوووم!؟
شمیم:چیزی نگفتی ولی دلمو آتیش زدی.
آراس:(دلش ضعف رفت برای شمیم شکننده اش)بشین عزیزم آروم باش.
آیلین:مادرت...
آراد:(دندون غروچه ای کرد)دهنتو ببند.
شمیم به سمت باغ قدم برداشت واز بین تمام تجملات وآن خانه نحس گذشت ، ازبین شمشادها گذشت و غمگین وکلافه روی تاب نشست.دستانش رااز دوطرف باز کرد وبه آسمان ابری خیره شد.راز این خانه نحس چه بود؟ آخر قصه این چهار نفر همین است ؟!
انجمن کتاب و رمان نویسی نگاه دانلود
دانلود رمان های عاشقانه
آخرین ویرایش توسط مدیر: