جالب و دانستنی خواندن عمو سبزی فروش به جای سرود ملی

  • شروع کننده موضوع *همتا*
  • بازدیدها 537
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

*همتا*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/23
ارسالی ها
1,787
امتیاز واکنش
6,491
امتیاز
649
محل سکونت
بام ایران
داستانی که نقل میشود،مربوط به دانشجویان ایرانی است که در دوران سلطنت احمد شاه قاجار برای تحصیل به آلمان رفته بودند و وقتی به آنها گفته میشود سرود ملی ایران را اجرا کنند،دچار مشکلاتی میشوند که در این خاطره بیان شده است
دکتر جلال گنجی فرزند سالار معتمد گنجی آن را نقل کرده است. در این خاطره واقعی آمده است:

ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در عهد احمد شاه در آلمان تحصیل میکردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام کرد همه دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراتور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشور خود را بخوانند. ما بهانه اوردیم که عده ما کم است گفت اهمیت ندارد. از برخی از کشور ها فقط یک دانشجو در اینجا تحصیل میکند و همان یک نفر، پرچم ملی خود را حمل خواهد کرد و سرود ملی خود را خواهد خواند.

چاره ای نداشتیم. همه ایرانی ها دور هم جمع شدیم و گفتیم ما که سرود ملی نداریم و یا اگر داریم به یاد نداریم. پس چه باید کرد؟ وقت هم نداریم که از نیشابور و از پدرمان بپرسیم. به راستی عزا گرفته بودیم که مشکل را چگونه حل کنیم. یکی از دوستان گفت: اینها که فارسی نمیدانند. چطور است شعر و آهنگی سر هم کنیم و بخوانیم و بگوییم این سرود ملی ماست؟ کسی نسیت که سرود ملی ما را بداند و اعتراض کند.

اشعار مختلفی را که از حافظ و سعدی میدانستیم، با هم تبادل کردیم، اما این شعر ها آهنگین نبود و نمیشد به جای شعر خواند. بالاخره من گفتم بچه ها عمو سبزی فروش را بلدید؟ گفتند:آری. گفتم هم آهنگین است و هم ساده و کوتاه. بچه ها گفتند آخر عمو سبزی فروش که سرود نمیشود. گفتم بچه ها گوش کنید و خودم با صدای بلند و خیلی جدی شروع به خواندن کردم {عمو سبزی فروش..بله. سبزی کم فروش...بله. سبزی خوب داری...بله} فریاد شادی از بچه ها برخاست . شروع به تمرین کردیم. بیشتر تکیه شعر روی بله بود که همه با صدای بم و زیر میخواندیم. همه شعر را نمیدانستیم. با توافق همدیگر،سرود ملی به این صورت تدوین شد:

عمو سبزی فروش..بله/سبزی کم فروش...بله/سبزی خوب داری؟...بله/خیلی خوب داری؟...بله/عمو سبزی فروش...بله/ سیب کالک داری...بله/ زال زالک داری...بله/سبزیت باریکه...بله/شبهات تاریکه...بله/عمو سبزی فروش...بله!

این را چند بار تمرین کردیم. روز رژه با یونیفرم یک شکل و یک رنگ از مقابل امپراطور آلمان،عمو سبزی فروش خوان رژه رفتیم. پشت سر ما دانشجویان ایرلندی در حرکت بودند. از بله گفتن ما به هیجان آمدند و بله را با ما همصدا شدند، به طوری که صدای بله در استادیوم طنین انداز شد امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان به خیر گذشت.
 

برخی موضوعات مشابه

بالا