دلنوشته #دستنویس#

Morningstar_Tina

.
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/10/30
ارسالی ها
4,471
امتیاز واکنش
17,947
امتیاز
979
سلام به هر کسی که داره این متنو میخونه:biggfgrin: من اینجا نمیخوام دلنوشه بزارم و حتی نمیخوام از خودمم چیزی بزارم اینجا در واقع میخوام متن یا شعر یا انشا و ... از دوستا و همکلاسیهام بزارم :campe45on2:امیدوارم خوشتون بیاد:aiwan_light_heart:
راستی ارسال ازاده هرکسی میتونه پست بزاره ولی به شرط اینکه متن یا انشا کار خودش دوستاش یا اشناهاش باشهHapydancsmil
و اینکه لطفا اسپم ندید و قوانین این تالار رو هم رعایت کنید ممنونم :campe45on2:


ارامش سرما:

هوا مه الود است ؛ درختان قندیل بسته را مینگرم و جیب لباسم را میشکافم . در خلسه زمستان فرو میروم و به این فصل بیباک


می اندیشم . فصلی که به تسخیر طبیعت در امده ، سرد تر از ان سوی بالشتم ، عـریـان از هرچه هست ولی بازهم دوستش دارم !

با هر بازدم غرق در ابهام زمستان میشوم . اندک توجی به لرزش دستانم نمیکنم زیرا شکر گذاری در این کلیسای یخ زده واجب


است.

اثر : فاطمه آروین
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Morningstar_Tina

    .
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/30
    ارسالی ها
    4,471
    امتیاز واکنش
    17,947
    امتیاز
    979
    پاییز:

    پاییز رقـ*ـص بی همتای برگ و باد.

    گویی هر از سه ماه درختان اعزام به خدمت میشوند ؛ چون سرشان را عـریـان میکنند.

    شاید هم به قول معروف برگ از درخت خسته شده و پاییز بهونست ، شال و کلاه ها هم دیگر از کمد بیرون می ایند .

    فصل میوه های ابدار ،فصل بارش فلبداهه باران .

    بوم نقاشی عایق از رنگ زرد.

    نقاشی ماهر که در کشیدن 4 نوع نقاشی استعداد غیر قابل توصیفی داردبین بهار ، تابستان ، پاییز و زمستان تبعیض قائل شده

    قبال زیبایی پاییز حرفی برای گفتن نمیگذارد .

    اثر: فاطمه آروین
     

    Morningstar_Tina

    .
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/30
    ارسالی ها
    4,471
    امتیاز واکنش
    17,947
    امتیاز
    979
    پرواز:

    این دفعه رو نمیخوام تکست هایی داشه باشم که برگرفته از کلمات سنگینه . الان میخوام با خودتون حرف بزنم ؛ یه زنگ تفریح

    کوچیک میون درس زندگیتون . بحثمونو از همین الان شروع میکنیم؛ همون چیزی که داری بهش فکر میکنی ،

    واقعا چه اهمیتی داره؟چقدر مهمه؟

    اگه دقت کنیم هممون یه لحظه هایی داریم که ساعت ها زل میزنیم به درو دیوار و به یه چیز واقعا مسخره فکر میکنیم .

    یه بار شده از خودمون بپرسیم خب تهش که چی؟

    تو دوران بچگی همیشه یه عده بودن که میپرسیدن بزرگ که شدی میخوای چیکار بشی؟ اگه بخوام این سوال رو بازش کنم

    این میشه که بزرگ که شدی میخوان چیکاره بشی؟

    یه سری ارزوهامونم هستن که تو گلومون گیر میکنن که اکثرش به خاطر محدودیته ،محدودیتی که خانواده هامون ایجاد میکنن

    یا جامعمون.

    داریم افرادی که میگن استعداد هاتونو شکوفا کنید ! ولی خودشون به غلط فکر هایی رو تو ذهنمون میگنجونن.

    شنیدین که میگن ادما تو محدودیت ستاره میشن؟ ولی خود ستاره ها برای درخشیدن محدودیتی ندارن.

    برای دنیای ارزوهاتون هیچ وقت سقف نزارید.

    یه لحظه به این فکر کن که چی خوشحالت میکنه، یه دنیا سرشار از حس خوب بساز بدون ترس!

    اخرین نقطه زمین همینجاست که وایسادی

    فردارو بریز دور اگه امروز روز اخره!

    لبخند یادتون نره ^_^

    اثر : فاطمه آروین
     

    Morningstar_Tina

    .
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/30
    ارسالی ها
    4,471
    امتیاز واکنش
    17,947
    امتیاز
    979
    کالبد:

    لب بالکن نور افتاب رو به رومه چشمامو میبندم؛ یه قهوه تلخ منو از این برزخ بیرون میکشه ، موزیک الان خیلی میچسبه

    منتها نمیدونم هندزفری لعنتیم کجا تو خودش مچالس!

    درباز میشه بوی ادکلن همیشگیش مشاممو غارت میکنه. شالشو اویز میکنه و اون چند تا شاخه گل رز رو روی میز میذاره .

    کنارم حسش میکنم، دستاشو توی موهام فرو میبره و آروم آروم اسممو صدا میزنه . دقیقا همون لحظه ای که میخوام برگردم و با

    تمام وجود بگم جانم؟

    سیاهی شب چشامو وادار به باز شدن میکنه !

    نه قهوه ای هست نه بوی ادکلنی نه مادری .

    بغضم میشکنه و زل میزنم به قاب عکسش

    کدوم سانسوری میتونه ربان مشکی بغـ*ـل عکسشو مخفی کنه؟

    به دنبال مسکنی برای سردردم

    کاش میدونستم قدرتو ، کاش ثانیه ها داشت عقب گرد.

    چشم بهم بزنی خیلیا مردن قدرشونو بدون نمیان عمرا.

    اثر: فاطمه آروین
     

    Morningstar_Tina

    .
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/30
    ارسالی ها
    4,471
    امتیاز واکنش
    17,947
    امتیاز
    979
    مدرسه:

    در این محل کشتار افکار منفی صورت میگیرد ؛ قتل عام ذهن های متفاوت و نو اندیشی!

    پوسته رفاقت در باطن رقابت ، غرق در اشعارهایی فرمالیته و در نهایت تنها چاشنی تلخ برای شیرین کردن قهوه زندگی .

    قبل از شروع مدرسه :

    ذهنی عایق ازخرواری فکر و اندیشه ، گویی گسترده نویسی این افکار سبب هزاران طلوع و غروب خواهد شد .

    برهه ای که به طور نا خود اگاه غرق افعال رویا هایی شیرین تر از سیب در اولین گاز یا کلافه از هیاهوی مغز به دنبال مورفینی

    برای تسکین روح.

    به چه می اندیشی؟ به چه می اندیشم؟

    به تزریق ارامشی ماندگار تا ابد و یک روز.

    اولین روز مدرسه :

    همانند چشم بهم زدن گذشت. خیال پردازی های رنگارنگتان برای تابستان در هاوایی گرم و نرم رختخواب یا سفر های پی در پی تان

    از واتساپ به تلگرام چگونه بود؟

    توقعمان از تابستان بدون شک مثل بستنی های عروسکیمان بود! بگذریم نمیخواهم از پاراگراف اول تلخی متن را به رختان بکشم

    ولیکن موضوع انقدر شیرین است که هراس دارم شیرینی اش دلمان را بزند خلاصه دهانتان را شیرین میکنم با آغاز ماه مهر

    ماهی برگ ریزان از شروع سال تحصیلی جدید البته برای اکثریت فرش قرمز هالیوود!

    یک پایه بزرگتر شدیم ، چه شد؟ بر فهم و منطقمان افزود یا پاشنه کفش اسپورت هایمان ؟ چشمنمان برق میزند از شور و اشتیاق

    یا هولوگرام کنار کیفمان ؟ مباحث تامل برانگیزی است هرچند که معقول نیست !

    ارزوهایتان خاطره با امید موفقیت!


    اثر: فاطمه اروین
     

    Morningstar_Tina

    .
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/30
    ارسالی ها
    4,471
    امتیاز واکنش
    17,947
    امتیاز
    979
    اگر ابر بودم:
    هر روز که از خواب بر میخیزم برای شستن دستهایم به حیاط خانه میروم . مبهوت اسمان ابی میشوم. برای من اسمان با تمام ستاره هایش با ماه و خورشیدش و با ابر های زیبایش ، شگفت آور ترین جلوه های قدرت خدا است . کوچکتر که بودم، گاهی در وزش ملایم نسیم ، قالیچه ای را در حیاط خانه پهن میکردم و چشم به آسمان روی آن دراز میکشیدم ابرها را بادقت نگاه میکردم و با خود میگفتم : این ابر شبیه پرنده است ، این یکی ماشین ، این یکی که خیلی شبیه بابا است شایدم خودش باشد و وقتی که ابر ها حرکت میکردند شگفت زده میشدم و از آن ها میخواستم که مرا سوار خود کنند و ببرند .این روز ها که کمی دلم گرفته است و هر از گاهی غم های عالم به دلم سنگینی میکنند با خود میگویم چقدر خوب میشد اگر من ابر بودم.

    اگر من ابر بودم ، دست به دست خواهر و برادر هایم میدادم و با شادی وجب به وجب اسمان را قدم میزدم یا شایدم هر از گاهی با خورشید و ماه قایم باشک بازی میکردم . راستش را بخواهی اگر ابر بودم، به زمین نگاه نمیکردم.زمین حالا که آدم هستم هم قلبم را میازارد چه رسد به وقتی که ابر باشم . اما نه ! من هرگز آنقدر بیرحم نیسم که به زمین نگاه نکنم . نگاه میکردم اما ترجیح میدادم که به آدم های بد و ظالم نگاه نکنم چون اگر نگاه کنم ، رعد و برقی را درست میکنم و به سمتشان میفرستم که در جا خشک شوند و اثری ازشان باقی نماند ،آن موقع مردم هم یادشان میرفت که روزی حتی چنین آدمی وجود داشته وبا خیال راحت تری زندگی میکردنند.

    ابر که باشم از دریا به کویر سفر میکنم و حتی روی سر بوته های خای هم می بارم و سیرابشان میکنم . ابر که باشم ، خوبی و برکت و خوشحالی باران من خواهد بود . اگر ابر باشم و ببینم که کودکی به من نگاه میکند خودم را به شکل ان چه ارزویش را دارد در می اورم تا بتوانم حتی لحظه ای برق گذرای شادی را در عمق چشمانش ببینم و یا اگر کودکی به طمع قطره ای باران رو به اسمان دهان وا کرده بود شیرین ترین و زلال ترین قطره ام را به کامش میریزم .اگر ابر بودم شاید به خدا نزدیک تر بودم ان موقع برای زمینیان دعا میکردم و از خدا میخواستم که ان هارا دوست بدارد ، بیش از همیشه.

    ابر بودن احساس خیلی خوبی دارد اما چه کنم که ابر نیستم و از خدا هم دورم اما انسان بودن احساس بدی دارد . خیلی سخت است که انسان باشی و با وجود تازیانه های روزگار همچنان انسان بمانی خیلی تلخ است که وقتی غم با لشکرش به دلت هجوم می اورد تنها کاری که میتوانی بکنی این است که به چشمانت اجازه دهی که ابر باشند و ببارند . اما با همه ی این اوصاف من هنوز هم انسانم و میخواهم که انسان بمانم گاهی وقت ها که از نامردی زمانه خسته میشوم به یاد شعر دکتر شریعتی می افتم و باز به خودم قوت قلب میدهم که انسان بودن سخت است اما انسان ماندن سخت تر پس سخت تلاش کن و انسان خوبی باش و بمان تا خدا به تو افتخار کند ان وقت با خودم زمزمه میکنم : خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی میکشد ان کس که انسان است و از احساس سرشار است .

    اثر: خواهرم:)
     
    بالا