خدایا حواست هست؟؟
شناسنامه ما رو دیدی؟؟
بابا دمت گرم...مگه ما چند سالمونه که داری پیرمون میکنی؟؟
آدمهات دارن خسته میشن....دارن جا میزنن....
یه وقتایی آدم دلش میخواد تا نفس داره فریاد بکشه
یا به قول یکی که نمیدونم کیه خدا رو گیر بیاره،زل بزنه توی چشماش و بگه خب که چی الان؟
ینی همون وقتایی که کم میاره.....
همون وقتایی ک دیگه خسته میشه....
از دویدن و زمین خوردن...
از خم شدن و شکستن...
حتی از نفس کشیدن!
دلش میخواد یه جای آروم و ساکت پیدا کنه،جایی که هیچ کس و هیچ چیز نباشه....
یه جایی که تنها بودن همیشگیش معلوم باشه.....تا حداقل منت الکی روی سرش نباشه!
یه وقتا آدم انقدر خسته میشه که حتی دلش نمیخواد صداهایی رو که دوس داره بشنوه!
حتی یه آهنگ تکراری ...یا یه عطر آشنا...
حتی صدای قدم هایی که بهش عادت داره...
حتی حوصله ی سوسوی ضعیف یه چراغ هم نداره!
فقط دلش میخواد توی یه سکوت سنگین و تاریک تنها باشه!
برای اینکه به اینجا برسه لازم نیس حتما دنیا روی سرش خراب بشه
گاهی فقط شنیدن یه جمله...
یا دیدن یه صحنه....
یه نگاه...
یا حتی یه خاطره یا یه آشنایی غریب....
یا....
گاهی فقط یه چیز ساده و کوچیک میتونه کافی باشه برای جا زدن!
وای به روزی که همه چیز بریزه به هم....
اون وقته که ذهنش درگیر میشه.....قاطی میکنه و حاصلش میشه یه نوشته ی بی سر و ته مثل مال من!!!!
قبول دارید؟؟
شناسنامه ما رو دیدی؟؟
بابا دمت گرم...مگه ما چند سالمونه که داری پیرمون میکنی؟؟
آدمهات دارن خسته میشن....دارن جا میزنن....
یه وقتایی آدم دلش میخواد تا نفس داره فریاد بکشه
یا به قول یکی که نمیدونم کیه خدا رو گیر بیاره،زل بزنه توی چشماش و بگه خب که چی الان؟
ینی همون وقتایی که کم میاره.....
همون وقتایی ک دیگه خسته میشه....
از دویدن و زمین خوردن...
از خم شدن و شکستن...
حتی از نفس کشیدن!
دلش میخواد یه جای آروم و ساکت پیدا کنه،جایی که هیچ کس و هیچ چیز نباشه....
یه جایی که تنها بودن همیشگیش معلوم باشه.....تا حداقل منت الکی روی سرش نباشه!
یه وقتا آدم انقدر خسته میشه که حتی دلش نمیخواد صداهایی رو که دوس داره بشنوه!
حتی یه آهنگ تکراری ...یا یه عطر آشنا...
حتی صدای قدم هایی که بهش عادت داره...
حتی حوصله ی سوسوی ضعیف یه چراغ هم نداره!
فقط دلش میخواد توی یه سکوت سنگین و تاریک تنها باشه!
برای اینکه به اینجا برسه لازم نیس حتما دنیا روی سرش خراب بشه
گاهی فقط شنیدن یه جمله...
یا دیدن یه صحنه....
یه نگاه...
یا حتی یه خاطره یا یه آشنایی غریب....
یا....
گاهی فقط یه چیز ساده و کوچیک میتونه کافی باشه برای جا زدن!
وای به روزی که همه چیز بریزه به هم....
اون وقته که ذهنش درگیر میشه.....قاطی میکنه و حاصلش میشه یه نوشته ی بی سر و ته مثل مال من!!!!
قبول دارید؟؟
![-2-15-.gif](http://www.forum.98ia.com/images/smilies/2/-2-15-.gif)