حوادث ایرانی راز کابوس هاي شبانه پسر 10 ساله فاش شد

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 250
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
IMG10131956.jpg

ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي؛


کابوس هاي وحشتناک پسر10 ساله ام به شدت مرا نگران کرده بود او نيمه هاي شب وحشت زده از خواب مي پريد و گريه مي کرد...


[-]اندازه متن[+]








به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از خراسان، کابوس هاي وحشتناک پسر10 ساله ام به شدت مرا نگران کرده بود او نيمه هاي شب وحشت زده از خواب مي پريد و گريه مي کرد، اما در پاسخ به اظهارنگراني هاي من فقط اين جمله را مي گفت که «خواب ترسناک ديدم» با تکرار اين وضعيت او را نزد روانپزشک بردم و تازه فهميدم که چه بلايي به سرم آمده است.
اين ها بخشي از اظهارات زن جواني است که به خاطر ايراد ضرب و جرح از جاري خود شکايت کرده بود. اين زن در حالي که عنوان مي کرد به خاطر حفظ آبروي خانوادگي و رهايي فرزندم از اين وضعيت هولناک بايد محل زندگي ام را تغيير دهم، درباره ماجراي «کابوس هاي وحشتناک» به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري الهيه مشهد گفت: به لرزش دست هاي پسر 10 ساله ام نگاه کنيد او طوري دچار استرس و ناراحتي هاي روحي شده است که هم اکنون تحت نظر مشاور خانواده قرار دارد، البته مقصر اصلي اين ماجراي تلخ خودم هستم چرا که نتوانستم به درستي از فرزندم مراقبت کنم و او را با پسر عموهايش که چندين سال بزرگ تر از او بودند تنها مي گذاشتم تا با يکديگر بازي کنند واز سوي ديگر نيز خيلي دير به حرکات و رفتارها، نگراني ها و افسردگي و گوشه گيري او پي بردم و زماني به حالات روحي فرزندم دقت کردم که ديگر دير شده بود. زن جوان در حالي که فرزندش را از اتاق مشاور بيرون مي برد اشک ريزان ادامه داد: برادر شوهرم در نزديکي منزل ما سکونت دارد و به همين خاطر 2 فرزند نوجوانش مدام به خانه ما رفت و آمد داشتند.آنها به بهانه بازي هاي رايانه اي به خانه ما مي آمدند و پسر 10 ساله ام را به اتاق خودش مي کشاندند من هم به تصور اين که آن ها سرگرم بازي رايانه اي هستند به اتاق پسرم نمي رفتم تا مبادا حواس آنها هنگام بازي پرت شود. اما وقتي به کابوس هاي شبانه او مشکوک شدم، او نزد مشاور خانواده راز کابوس هايش را فاش کرد و گفت: پسرعموهايم در تنهايي مرا مورد آزار قرار مي دادند و تهديد مي کردند به کسي چيزي نگويم!! آن روز من با شنيدن اين ماجراي تاسف بار از آنها شکايت کردم و پسر عموهايش زنداني شدند، اما مدتي بعد و با وساطت مادرشوهرم از گـ ـناه آنها گذشتم و اعلام رضايت کردم اما همين که 2 برادر دوباره وارد محله شدند به بدگويي از فرزندم نزد همسن و سالانش پرداختند و او را با چاقو تهديد کردند که «اگر زبانت را نگه مي داشتي ما به زندان نمي رفتيم» وقتي من براي گلايه نزد مادرشان رفتم مرا نيز مورد ضرب و جرح قرار دادند. حالا هم وقتي به ريشه اين ماجرا مي انديشم احساس مي کنم در نظارت بر رفتار فرزندم کوتاهي کرده ام و نبايد شرايطي فراهم مي شد که پسرم با افراد بزرگ تر از خودش همبازي شود.
 

برخی موضوعات مشابه

بالا