حوادث ایرانی آتوسا را مخفیانه تعقیب کردم وقتی دیدم وارد یک خانه شد پی به راز شومش بردم!

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 183
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
رکنا: از لحظه ای که فهمیدم چگونه بازیچه یک زن شده ام، همانند اسپند روی آتش بالا و پایین می پرم و خودم را سرزنش می کنم که چرا با عشقی دروغین در فضای مجازی این گونه اعتقادات خودم را به بازی گرفتم و در پی دیدارهای گـ ـناه آلود نه تنها به راحتی فریب خوردم و مقدار زیادی از سرمایه ام را از دست دادم بلکه به سوی گناهی بزرگ رفتم و حالا...


جوان 32 ساله در حالی که عنوان می کرد آشنایی با یک زن در فضای مجازی زندگی اش را به ورطه نابودی کشانده است، به کارشناس اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: بعد از گرفتن دیپلم و پایان خدمت سربازی وارد بازار Store کار شدم و خیلی زود پیشرفت کردم به طوری که در بازار به فردی معتمد تبدیل شدم و کارم رونق گرفت. در همین سال ها خانواده ام اصرار می کردند هرچه زودتر لباس دامادی بر تن کنم تا از این بلاتکلیفی نجات یابم. خانواده ام معتقد بودند حالا که در شغل آزاد سرمایه خوبی دارم با دختری ازدواج کنم که از نظر فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در سطح خودمان باشد اما من با آن ها مخالفت می کردم و معتقد بودم باید با دختری ازدواج کنم که عاشقش باشم. مدت ها از این ماجرا گذشت تا این که حدود یک سال قبل هنگامی که در یکی از شبکه های اجتماعی تلفن همراه مشغول جست و جو بودم به طور کاملا اتفاقی با دختر جوانی آشنا شدم و پیامکی برایش ارسال کردم. ابتدا به خاطر سرگرمی با او چت می کردم اما روزی با دیدن یکی از عکس هایش، گویی قلبم لرزید به طوری که احساس کردم می توانم با او خوشبخت شوم. این بود که از او خواستم حضوری با یکدیگر ملاقات کنیم. در همان دیدار نخستین، دلباخته «آتوسا» شدم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم اما موضوع را با پدر ومادرم درمیان نگذاشتم تا ابتدا شرایط خواستگاری فراهم شود. چند ماه از اولین دیدارمان می گذشت و من به مناسبت ها و بهانه های مختلف هدایای گران قیمتی برای وی می خریدم. بارها چند میلیون تومان پول نقد به او دادم چرا که آتوسا عنوان می کرد مبالغی را بدهکار است و خجالت می کشد از پدرش پول بگیرد من هم که قصد ازدواج با او را داشتم تلاش می کردم تا همه خواسته هایش را برآورده کنم. در این میان هر بار که موضوع خواستگاری را مطرح می کردم با مخالفت آتوسا روبه رو می شدم. او می گفت پدرم دوست دارد من با پسر یکی از بستگان پدری ام ازدواج کنم و اکنون شرایط مناسبی برای خواستگاری نیست. او می گفت اگر شرایط مهیا شد از تو می خواهم که به خواستگاری ام بیایی! ولی آرام آرام رفتارهای او تغییر کرد به طوری که دیگر با بی میلی به تماس هایم پاسخ می داد. با خودم فکر کردم نکند کس دیگری وارد زندگی اش شده یا به خواستگاری فامیلش پاسخ مثبت داده است. این بود که چند روز قبل و پس از یک دیدار حضوری او را در مسیر همیشگی اش از خودرو پیاده کردم و سپس مخفیانه به تعقیبش پرداختم. بر خلاف تصورم او تغییر مسیر داد و به آدرس دیگری رفت. وقتی در آن محل پرس و جو کردم تازه فهمیدم که آتوسا متاهل است و به خاطر اختلاف خانوادگی با همسرش قصد انتقام از او را دارد. خشم و عصبانیت تمام وجودم را فراگرفته بود و از این که مورد سوءاستفاده قرار گرفته بودم، نفرت در وجودم زبانه می کشید. حالا هم اگرچه قصد دارم به خاطر فریب و کلاهبرداری، از آن زن شکایت کنم اما می ترسم زندگی او متلاشی شود و اکنون در دو راهی تردید مانده ام.
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
62
پاسخ ها
0
بازدیدها
93
بالا