جالب و دانستنی شام اخر

  • شروع کننده موضوع mahi 78
  • بازدیدها 217
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

mahi 78

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2013/12/18
ارسالی ها
282
امتیاز واکنش
145
امتیاز
0
محل سکونت
همه جا و هیچ جا
[FONT=Tahoma, sans-serif]لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلو شام آخر دچار مشکل بزرگی شد[FONT=Times New negah, serif]: [/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]میبایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا، از یاران مسیح که هنگام شام تصمیم گرفت به او خــ ـیانـت کند، تصویر می کرد[/FONT][FONT=Times New negah, serif]. [/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانیش را پیدا کند[/FONT][FONT=Times New negah, serif]. [/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]روزی در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا یافت[/FONT][FONT=Times New negah, serif]. [/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهرهاش اتودها و طرحهایی برداشت[/FONT][FONT=Times New negah, serif].[/FONT][/FONT]
[FONT=Tahoma, sans-serif]سه سال گذشت[FONT=Times New negah, serif]. [/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود[/FONT][FONT=Times New negah, serif]. [/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]کاردینال مسئول کلیسا کمکم به او فشار میآورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند[/FONT][FONT=Times New negah, serif]. [/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]نقاش پس از روزها جستجو، جوان شکسته و ژندهپوش و مـسـ*ـتی را در جوی آبی یافت[/FONT][FONT=Times New negah, serif]. [/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت[/FONT][FONT=Times New negah, serif]. [/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]گدا را که درست نمیفهمید چه خبر است، به کلیسا آوردند[/FONT][FONT=Times New negah, serif]. [/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]دستیاران سرپا نگهاش داشتند و در همان وضع، داوینچی از خطوط بیتقوایی، گـ ـناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بود، نسخهبرداری کرد[/FONT][FONT=Times New negah, serif]. [/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]وقتی کارش تمام شد، گدا، که دیگر مـسـ*ـتی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزهای از شگفتی و اندوه گفت[/FONT][FONT=Times New negah, serif]: «[/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]من این تابلو را قبلاً دیدهام[/FONT][FONT=Times New negah, serif][/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]داوینچی با تعجب پرسید[/FONT][FONT=Times New negah, serif]: «[/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]کی؟[/FONT][FONT=Times New negah, serif]» «[/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم[/FONT][FONT=Times New negah, serif]. [/FONT][FONT=Tahoma, sans-serif]موقعی که در یک گروه همسرایی آواز میخواندم، زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم[/FONT][FONT=Times New negah, serif][/FONT][/FONT][FONT=Times New negah, serif]
[/FONT]
 
بالا