شرحی بر آثار موسی خورنی

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 272
  • پاسخ ها 19
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
پس از پادشاهی اردشیر دو تیره پهلوی که آسپاهاپت و پهلو سورن نام داشتند پادشاهی وی را با کمایل میل پذیرفتند ولی خاندان پهلو کارن با حفظ وفاداری خویش نسبت به خویشاوندی برادرانه به مصاف اردشیر رفتند. خسرو پادشاه ارمنستان هم به محض آگاهی از این شورش شتابان به کمک اردوان آمد تا اگر امکان داشت لااقل جان وی را نجات دهد. اما وقتیکه وارد آسورستان شد، خبر غم‌انگیز مرگ اردوان و اتحاد پهلویک‌ها به جز کارنیان با اردشیر را شنید، از این رو با غم و اندوه به ارمنستان بازگشته از فیلیپوس قیصر رومیان کمک خواست.

خسرو با کمک سپاه فیلیپوس توانست در نبردی اردشیر را وادار به فرار کرده و آسورستان را از چنگ وی درآورد. وی سفیرانی برای ملل خویشاوند پارتی فرستاد تا نزد او آمده از اردشیر انتقام بگیرند ولی تنها همان کارنیان به این ندا پاسخ دادند. خسرو منتظر ورود آنان بود که خبر رسید اردشیر با سپاهی متحد کارنیان را تعقیب کرده و تمام افراد ذکور بجز یک بچه که به کشور کوشان بـرده شد را به هلاکت رسانیده است.

خسرو شدیدا در پی انتقامجویی برآمد و به کمک ملل شمالی بر اردشیر پیروز گشته او را تا هندوستان تعقیب کرد. اردشیر دست به دسیسه زده و شخصی به نام آناک که از نژاد سورنیان پهلوی بود را با دادن قولهای فراوان به کشتن خسرو تحـریـ*ک می‌کند. آناک به فرض اینکه از اردشیر گریخته است به پیش خسرو رفته و در سال سوم ورودش به ارمنستان خسرو را که چهل و هشت سال پادشاهی کرد را به قتل رساند. خود آناک و تمام نزدیکانش به جز یکی از فرزندان وی نیز مردند.

پس از این ماجرا اردشیر به ارمنستان تاخته و بخش بزرگی از آن را به ویرانه تبدیل نمود. ناخارهای ارمنی به یونانیان پناهنده شدند، مانداگونی نیز یکی از انان بود که با گرفتن تیرداد پسر خسرو او را به دربار قیصر رساند. پروبوس قیصر روم با اردشیر پیمان صلحی منعقد نمود و ارمنستان را با حفر خندق‌های مرزی تقسیم کرد. پس از آن اردشیر ارمنستان را به زیبایی اصلاح و مرتب کرد و نظام پیشین را احی نمود. وی عبادات پرستشگاه‌ها را نیز گسترش بخشید و دستور داد آذر هرمزدی را بر محراب باگاوان همواره روشن نگه‌دارند. بدین‌سان وی ارمنستان را بیست و شش سال همچون یکی از سرزمین‌های خود بدست کارگزران پارسی اداره کرد و پس از او فرزندش که شاپور نام داشت به پادشاهی رسید.

تیرداد در روم از خود دلاوریهای بسیار نشان داد و در نبردهایی همچون نبرد کاروس با اردشیر سپاهیان رومی را همراهی کرد و به درجات والای نظامی رسید. فرزند آناک به نام گریگور نیز در روم پرورش یافته و مطابق آیین مسیحیت تربیت شد.

در واپسین سالهای زندگانی اردشیر شخصی به نام مامگون که در چین محکوم به مرگ شده بود با اهل خانه نزد اردشیر می‌گریزد. آربوک پادشاه چین نمایندگانی به پارس فرستاده و تقاضای بازگرداندن وی را می‌کند، اردشیر نپذیرفته، بدین‌سان پادشاه چین در تدارک جنگ با وی درآمده که اردشیر بزودی درمی‌گذرد و شاپور به پادشاهی می‌رسد. شاپور مامگون را از پارس رانده و به ارمنستان تبعید کرده و پادشاه چین را از این موضوع مطلع می‌سازد. آربوک قانع گشته و از آنجا که مردم چین اساسا مردمی صلح‌طلب هستند از جنگ با پارس منصرف می‌گردد.
 
  • پیشنهادات
  • Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    از طرفی تیرداد سپاهی تدارک دیده و در جنگهای متعددی در ارمنستان و سرزمین پارس پیروز گشته و سرزمین اجدادی خود را بازپس می‌گیرد. شاپور تمام ملل شمالی را برمی‌انگیزد تا به ارمنستان لشکرکشی کنند. بدین‌سان تیرداد مجبور به مقابله با آنان می‌‌شود و با ترفندی که مامگون می‌چیند او بر آنان غالب شده و به خاطر خدمتی که مامگون به وی کرده مقام اشرافی به وی ارزانی داشته و خاندان ناخاری وی را مامگونیان ملقب می‌سازد.

    تیرداد پس از غلبه بر قبایل شمالی با سپاه رومیان که وارد آسورستان شده بود، متحد شده و به جنگ شاپور رفت، در این جنگ شاپور وادار به فرار شد، تیرداد تا اکباتان پیشروی کرد و آن شهر که دارای هفت حصار بود را تصاحب نمود، نایب و کارگزارانش را در آنجا گذارد و به ارمنستان بازگشت. اما شاپور از کستاندیانوس قیصر روم برای انعقاد پیمان صلح و استواری آن التماس کرد. کستاندیانوس نیز پذیرفت و اجرا کرد.

    گریگور قدیس مطابق انجیل در سال هفدهم پادشاهی تیرداد بر کرسی تادئوس نشست. وقتی که او سرتاسر ارمنستان را روشن و منور ساخت و تیرگی شرک را برطرف و تمام نواحی را پر از سکوباها و آموزگاران دینی نمود، دل به کوهها و بیابان بست تا با خیالی آسوده با خداوند راز و نیاز کند. او پسرش آریستاکس را جانشین خویش کرد و او هم هفت سال از سال چهل و هفتم تا پنجاه سوم پادشاهی تیرداد بر جای پدر ایستاد، پس از وفات وی برادر ارشدش ورتانس صاحب کرسی شد.

    تیرداد پس از ایمان آوری به مسیح در هرگونه پارسایی درخشید و برای مسیح چه در عمل و چه در سخن بسیار کوشش کرد ولی ملت ارمنستان با بی‌تفاوتی نسبت به نیکی و خیر با رای پادشاه در رابـ ـطه با آیین مسیحیت مخالفت کرده و سرانجام با دادن یک آشامیدنی زهرآگین به وی جان او را گرفتند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    کتاب سوم

    پس از مرگ تیرداد اوضاع کمی نابسامان گشت و برخی حاکمان محلی ادعای خود مختاری کرده به سوی هرمزد پادشاه پارسیان دست دراز کردند. ورتانس سکوبای بزرگ در نامه‌ای به کستاندوس قیصر روم عهد و پیمان میان پدر وی کستاندیانوس با تیرداد را یادآور شده و از وی خواست تا به پادشاهی رساندن خسرو فرزند تیرداد آنان را یاری دهد.

    قیصر کستاندوس با توجه به آن، رئیس دربار، آنتوکوس را با سپاهی گران فرستاد و به کمک وی خسرو به پادشاهی رسید. ولی خسرو پادشاهی ضعیف جثه و نالایق بود و به هیچ وجه نتوانست جانشین خوبی برای پدر باشد، وی در قبال مناطق تجزیه شده که یکبار توسط سپاهیان یونانی تصرف شده بودند، مخالفتی از خود نشان نداد و نیز پادشاه پارسی را به میل خود گذارده با وی پیمان صلح منعقد کرد. در زمان او ساکنان قفقاز شمال متحد شدند با آگاهی از سستی او و به فرمان پنهانی پادشاه شاپور پارسی در حدود دو بیور لشکرکشی کرده به نواحی مرکزی ارمنستان رسیدند. سرانجام با دلاوریهای شخصی به نام واهان ماتونی سپاه ارمن موفق به متفرقه ساختن دشمن و غلبه بر آنان شدند.

    خسرو پس از آن با آگاهی بر این امر که شاپور پادشاه پارسیان درگیر جنگ با دشمنان است پیمان صلح منعقد با وی را نقض کرده و مالیاتهای ویژه را به قیصر داده و قصد مقابله با پارسیان را می‌کند ولی پس از نه سال پادشاهی درمی‌گذرد. آرشاویر کامساراکان نایب‌السلطنه شده و ورتانس پسر خسرو را به نزد قیصر می‌فرستد تا جانشین پدر گردد.

    وقتی شاپور پارسی از مرگ خسرو اطلاع یافت سپاه گرانی تحت فرماندهی برادرش نرسی گردآورده به ارمنستان گسیل می‌دارد. در دشتی به نام مروغ جنگ به وقوع می‌پیوندد، گرچه بسیاری از ناخارهای بزرگ در نبرد جان می‌بازند ولی سپاه ارمن پیروز شده و سپاهیان پارسی را به گریز وامی‌دارد.

    آگوستوس قیصر روم در سال هفتم حکومت خود تیران را به اریکه پادشاهی می‌نشاند. تیران با دادن مالیات هم به رومیان و هم به پارسیان مانند پدرش در آرامش زندگی می‌کند. در زمان وی ورتانس بزرگ پس از پانزده سال سکوبایی درمی‌گذرد و پسرش هوسیک جانشین وی می‌گردد.

    شاپور پسر هرمز با تیران رابـ ـطه صمیمی برقرار کرده و حتی یاور او گردیده و وی را ازحملات ملل شمالی آسوده ساخت. شاپور بر بسیاری از پادشاهان دیگر نیز چیره شده و از بسیاری ملل بربر کمک گرفته و بر آسیای صغیر و فلسطین لکشر کشید. رومیان به مقابله با وی رفته و سرانجام جنگ بدون داشتن پیروز خاتمه یافته برای چندین سال بین رومیان و پارسیان قرار داد صلح منعقد گردید.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    ژولیانوس که فردی بی‌ایمان بود و دیوان را می‌پرستید، بر یونانیان حک می‌راند با اینحا تیران به وی خوش خدمتی می‌کند. ژولیانوس از تیران می‌خواهد تصویری از وی به همراه چند دیو را در سمت شرقی کلیسای دربارش نصب کند. تیران می‌پذیرد ولی هوسیک این امر را ناشایست دانسته و تصویر را ربوده و لگدمال می‌کند. تیران از وی آزرده شده و سرانجام در پی سرزنش‌های پیاپی وی به خشم آمده و دستور می‌دهد او را با ترکه‌ای آنقدر کتک بزنند تا بمیرد. پس از هوسیک شخص لایقی از نسل گریگور باقی نماند تا جانشین وی گردد بدین سان فردی به نام پارنرسه بعنوان کشیش بزرگ انتخاب شد.

    شاپور در نامه‌ای به تیران با فریب دادن وی و به بهانه مشاوره وی را به پارس دعوت کرد. تیران فریب خورده و به نزد او رفت. شاپور او را دیده با سخنانش در برابر سپاهیان به او بی‌احترامی کرد و چشمان او را کور نمود. بدین ترتیب تیران پس از یازده سال پادشاهی جان سپرد و شاپور فرزند وی آرشاک را جانشین وی نمود و با گرفتن از تمام خاندان‌های ناخاری آنان را تحت انقیاد درآورد.

    والنتیانوس در نامه‌ای به آرشاک از وی خواست تا از پارسیان دوری جسته و به رومیان نزدیک شود ولی آرشاک حتی جواب نامه را نداد و با این عمل به وی بی‌احترامی نمود. والنتیانوس بسیار خشمگین گشته و برادر آرشاک به نام تیرداد را که نزد وی بود کشته و سپاهی گران به سوی ارمنستان فرستاد. آرشاک به هراس افتاد و به کمک نرسس، نوه هرسیک، سکوبای بزرگ ارمن تقاضای صلح نمود و قول داد مالیات عقب مانده را کاملا بپردازد. قیصر از کرده خود پشیمان شده و به گنل به خاطر قتل پدر او تیرداد نیکی بسیار کرده و لقب کنسول داد و به ارمنستان فرستاد. ولی با دسیسه‌هایی که صورت گرفت اینطور وانمود شد که گنل قتل پدر خود را از چشم عمویش می‌بیند و می‌خواهد انتقام بگیرد. بدین سان سرانجام گنل بدست خود آرشاک در شکارگاهی کشته شد. آرشاک زن گنل را به ازدواج خویش درآورد و از او کودکی صاحب شد که پاپ نام گرفت.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    شاپور که می‌خواست از یونانیان بخ خاطر جنگهای پیشین انتقام بگیرد از آرشاک تقاضا کرد با تمامی سپاه ارمن نزد وی برود ولی آرشاک عللی را بیان کردع نخواست شخصا عازم گردد بلکه هنگی کوچک از پس شاپور فرستاد. شاپور با سپاه خود راه افتاد تا به شهر تیگرناگرت رسید ولی ساکنان شهر و سپاه محافظ شهر با وی مقابله کردند، جنگ سختی درگرفت و در طول آن پارسیان بسیاری کشته شدند. سپاه شاپور با تحمل شکست به نصبین بازگشت و قصد حمله مجدد و تصرف شهر را داشت که شاپور پشیمان گشته و در نامه‌ای به مردم شهر با عنوان اینکه فقط قصد گذر از این شهر را داشته وعده داد که در بازگشت زیانی شدید به آنان برساند.

    شاپور به وعده خود عمل کرد و در بازگشت از یونان به کمک اسرای یونانی دیوار و باروهای تیرگرانگرت را ویران ساخت و شهر را به تصرف خود درآورد و تاجائیکه توانست مردمان آن را کشت و به اسارت گرفته و راهی پارس شد.

    از طرفی جنگی بین آرشاک و ناخارهایی که از رفتار وی به تنگ آمده بودند درگرفت و در بینابین این جنگ سپاهیان قیصر نیز فرا می‌رسند و آرشاک که در تنگنا قرار گرفته بود مردانی نزد نرسس بزرگ می‌فرستد و به وی قول می‌دهد از تمام اعمال خلاف دوری کند و به رای او عمل نموده و توبه کند تنها مشروط بر اینکه او بیاید و آرامش را برقرا سازد. نرسس برای جلوگیری از نابودی کشورش دست به اقدام زده ابتدا ناخارها که گوش به فرمان او بودند را به آرامش فرامی‌خواند و سپس نزد سپاهیان یونان رفته مالیاتها را پرداخت نموده و پاپ فرزند آرشاک را به گروگان داد. سپس همراه نامه آرشاک به پیش والس قیصر روم رفت ولی والس نه تنها نامه را نخواند بلکه دستور به تبعید نرسس بزرگ هم داد. در زمانی که نرسس در تبعید بود، آرشاک از تمام پیمانهایی که با ناخارها بسته بود سرباز زد و بسیاری از آنان را به قتل رساند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    پس از والس تئودوس بزرگ قیصر روم شد، وی اعمال نیک پیش گرفته، بتکده‌ها را ویران نمود و نرسس بزرگ را از تبعیدگاه به نزد خود در بیزانس آورد. شاپور شخصی پهلویک به نام آلاناوزان را که با آرشاک خویشاوند بود با هنگی نیرومند به سوی آرشاک گسیل داشت. ناخارهای باقی‌مانده که از آرشاک دل خوشی نداشتند به وی گرویدند، آرشاک از آلاناوزان امان خواست ولی وی نپذیرفت. سرانجام آرشاک در تنگنای شدید قرار گرفت و برخلاف میلش نزد شاپور رفت و زندانی شد و پس از مدتی مرد.

    شاپور پس از مرگ آرشاک ارمنستان را به فردی به نام مهروژان سپرد و قول پادشاهی آن کشور را به شرط آنکه شاهزادگان و اشراف را به اطاعت خود و کشور را به آیین مزدیستی درآورد، به وی داد. نرسس از تئودوس درخواست می‌کند که آنان را برای بازپس گیری کشور یاری کند. تئودوس هم پاپ پسر آرشاک را به عنوان پادشاه ارمنستان شناخته، سپاهی گران در اختیار یکی از سرداران خود گذاشته و کشور را از دست مهروژان بازپس می‌گیرد.

    شاپور به کمک مهروژان آمده و جنگی سخت میان پارسیان و رومیان برای تصاحب ارمنستان درمی‌گیرد، ارمنیان به کمک رومیان آمده و سرانجام مهروژان اسیر گشته و کشور با به تصرف درآمدن توسط پاپ آرامش می‌یابد.

    پاپ ابتدا اعمال پسندیده انجام داد ولی بعدها بواسطه با روی آوردن به اعمال شهوانی مورد سرزنش نرسس بزرگ قرار گرفت. پاپ که از ترس تئودوس جرات نداشت آشکارا به نرسس آسیبی برساند، سرانجام مخفیانه داروی مرگباری به وی داد و او را از زندگی محروم ساخت. بعدها پاپ بر علیه تئودوس هم شورید و جنگی میان آنان درگرفت و در این جنگ پاپ دستگیر شده و پس از هفت سال پادشاهی توسط تبر سر از تنش جدا شد.

    تئودوس در بیستمین سال پادشاهیش شخصی وارازدات نام از همان نسل اشکانی را به جای پاپ به تخت پادشاهی نشاند. وارازدات پس از رسیدن به پادشاهی به توصیه‌های سپاهیان ناظر یونانی پیروی نکرد، بلکه سفیرانی نزد شاپور فرستاد تا یکی از دخترانش را به ازدواج وی درآورد و خود ارمنستان را به او بازگرداند. سرداران یونانی این امر را به قیصر خبر دادند. تئودس هم فرمان داد در صورتی که وارازدات به میل خویش نزد قیصر نرود وی را دستگیر کنند، لذا بناچار با میل خود نزد قیصر رفت و قصد تکذیب همه چیز را داشت ولی قیصر سخنان وی را باور نکرده فرمان داد او را با بندهای آهنین به جزیره تولیس اقیانوس ببرند.

    تئودوس به جای وارازدات دو فرزند پاپ یعنی آرشاک و واغارشاک را بر ارمنستان پادشاه گردانید با این فکر که دو نفر برای شورش متحد نمی‌شوند. واغارشاک اندکی بعد مرد و پادشاهی به تنها آرشاک رسید. مدتی بعد تئودوس هم دار فانی را وداع گفت. پس از تئودوس فرزندش آرکاد به پادشاهی روم رسید. شاپور با آرکاد قرداد صلحی برقرار کرد و سرداران هم که از مشقات جنگ دائمی خسته و بیزار شدند موافقت کرده و قرار بر این شد که ارمنستان به دو نیم تقسیم شود. آرشاک پادشاه قسمت غربی شد و از طرف شاپور شخصی به نام خسرو از همان خاندان اشکانی را در قسمت شرقی به پادشاهی رسید.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    شاهزادگان ارمنی که نمی‌خواستند زیر یوغ شاپور مشرک باشند مایملک خود را رها کرده به نواحی غربی به رهبری آرشاک رفتند ولی وقتی دیدند شاپور پادشاه اشکانی مومنی را بر نواحی شرقی حاکم کرده، به نواحی واقع در بخش پارسی ارمنستان بازگشتند. این روند بازگشت گسترش یافت و عده‌ای که در غرب ساکن بودند هم به شرق آمدند، حتی افرادی گنجهای آرشاک را از دژ هانی بیرون آورده به سوفن منتقل کردند. این خود سببی شد که میان خسرو و آرشاک جنگی در بگیرد. اگرچه شاپور و آرکاد از خسرو و آرشاک حمایتی نکردند ولی مانع این جنگ نیز نشدند. به هر حال جنگ سختی بین این دو درگرفت و در این جنگ سپاه آرشاک متلاشی شده و وی ناچار به گریز می‌شود و مدتی بعد در اثر بیماری سل درمی‌گذرد. از آن پس یونانیان در بخش خود پادشاهی تعیین نکردند و کنت‌هایی برای اداره حکومت کشور بخش خویش گماردند. ناخارهای ارمنی با مشاهده این که یونانیان بر ایشان پادشاهی تعیین نکردند، فقدان رهبری را دشوار یافتند و داوطلبانه حاضر به فرمانبرداری از خسرو شدند.

    آنگاه که خسرو بر همه ناخارهای ارمنی مسلط شد خطاب به آرکاد از او تقاضا نمود تا بخش یونانی ارمنستان را نیز به وی بسپارد و او با آباد نگه داشتن آن همچون گماشتگان وی خراجها را با صداقت خواهد داد. آرکاد هم با سوءظن از یکپارچگی ناخارها به ناچار این تقاضای خسرو را پذیرفت. شاپور از این پیمان پنهانی بین خسرو و آرکاد خشمگین شد و سفیرانی را به پیش وی فرستاد ولی خسرو مغرور شده با تکبر و جسارت پاسخ داد و سفیران را با بی‌احترامی پس فرستاد و بی‌درنگ با آرکاد به مذاکره نشست تا پیمانی که با شاپور بسته بود نقض کرده با سپاه به او یاری دهد و اما خود تمام ارمنستان را به او بسپارد. شاپور فورا پسرش اردشیر با سپاهی گران به ارمنستان فرستاد ولی آرکاد از یاری به خسرو امتناع ورزید و خسرو نه از عهده مقابله با شاپور و نه گریز از او برآمده و به ناچار نزد وی رفت. اردشیر هم او را از پادشاهی عزل کرده و برادرش وارمشاپوه را به جای او تعیین نمود.

    شاپور پس از هفتاد سال پادشاهی درگذشت و اردشیر هم پس از وی چهار سال پادشاهی کرد. سپس بهرام که کرمان نیز نامیده می‌شد به سلطنت رسید. او دوستی خود را با وارمشاپوه پادشاه ارمنستان و ساهاک سکوبای بزرگ حفظ کرد و میان وی و آرکاد نیز آرامش برقرار بود.

    آرکاد هم بیمار شد و درگذشت و پسرش تئودوس کهتر جانشین وی گردید، او نیز پیوند مودت و دوستی خود را با وارمشاپوه حفظ کرد ولی بخش مربوط به خویش را به او نسپرد، وی با یزدگرد پادشاه پارس نیز پیمان صلح بست.

    وارمشاپوه پس از بیست و یک سال پادشاهای درگذشت و پسری یازده ساله به نام آرتاشس را از خود بجای گذارد. در آن زمان ساهاک بزرگ به دربار یزدگرد پادشاه پارس رفت و تقاضای استرداد خسرو را کرد. یزدگرد با خواهش او موافقت کرده حکومت را به خسرو داد و به ارمنستان گسیل داشت ولی خسرو تنها یکسال مجددا پادشاهی کرد و درگذشت.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    پس از او یزدگرد پسر خود شاپور را به پادشاهی ارمنیان گمارد با این نیت که ناخارها به او تقرب جسته و نیز با خویشانودی سببی به او خو گرفته و شاید به آیین مزدیسنی گرویده بدین وسیله به کلی از یونانیان جدا شوند. ولی ارمنیان حکومت یک مشرک را نمی‌پسندیدند و ناخارها بارها شاپور را مورد تمسخر خود قرار دادند. به هر حال شاپور پس از چهار سال پادشاهی خفت‌بار از بیماری پدرش آگاهی یافت و شتابان رفت ولی قبل از رسیدنش یزدگرد پس از یازده سال پادشاهی درگذشت. در همان خود او نیز توسط توطئه افراد دربار کشته شد. پس از یزدگرد بهرام دوم بر پارسیان پادشاه گردید. به مدت سه سال کسی بر ارمنستان حاکم نبود و این سرزمین دائم در جنگ و شورش بود.

    ساهاک بزرگ که این بلایا را در بخش پارسی ارمنستان مشاهده می‌نمود به نواحی غربی رفته و در نامه‌ای از آگوستوس تئودوس قیصر روم تقضای کمک کرد و تئودوس به او و یارانش پناه داد.

    بهرام پارسی با ارمنیان از در صلح وارد شده، نافرمانیهایی که آنان در این مدت مرتکب شده بودند را بخشیده و به خواهش ناخارها آرتاشس پسر ورامشاپوه را به عنوان پادشاه، اردشیر نامیده و ارمنستان را بدون قیم پارسی به او می‌سپارد. اردشیر شش سال حکومت کرد.

    اردشیر چنان در امیال نفسانی غرق شد که همه شاهزادگان و اشراف از او متنفر شدند و از ساهاک بزرگ خواستند که از اردشیر نزد پادشاه پارس بدگویی کند تا بدین ترتیب وی معزول شده و یک پارسی برای اداره ارمنستان گمارده شود. ساهاک چنین چیزی را نپذیرفت ولی آنان بر گفته خود پافشاری کردند و سرانجام توسط کشیش دیگری به نام سورماک این خواسته خود را برآورده کردند.

    بهرام پادشاه پارس، اردشیر شاه ارمن و ساهاک بزرگ را به دربار خویش خواند و از ساهاک خواست تا با دیگران هم داستان شود ولی وی نپذیرفت. بهرام اردشیر را محبوس کرده و ساهاک را از منسب خود خلع کرده و سورماک را جانشین وی کرد و وی را همراه مرزبان پارسی که نامش وه میهرشاپوه بود برای شاهزادگان فرستاد. اما سورماک بیشتر از یک سال در مقامش باقی نماند و بدست همان شاهزادگان خلع شد. در این زمان شاهزادگان ارمنی به دو دسته تقسیم شدند، عده‌ای خواستار تعیین جانشین دیگری توسط پادشاه پارس بودند و عده‌ای دیگر خواهان بازگشت ساهاک بزرگ بودند. بهرام درخواست آن عده را پذیرفت و یک آوشری به نام شامول را به عنوان دارنده مقام سکوبایی بزرگ برگزید. شامول هم پنج سال در ارمنستان زندگی کرد و درگذشت. در این هنگام همه شاهزادگان و ناخارها گرد هم آمدند و نزد ساهاک بزرگ رفتند و التماس کردند تا دوباره به مقر خود بازگردد ولی وی نپذیرفت.

    بهرام بیست و یک سال بر پارسیان پادشاهی کرده درگذشت و حکومت را برای فرزندش یزدگرد باقی گذارد. وی پیمان صلح را فراموش کرده به محض رسیدن به پادشاهی به سپاهیان یونانی مستقر در نصبین حمله کرد. وی به سپاه نیز فرمان داد وارد ارمنستان شوند. اینان آمدند و بطور منظم در نزدیکی شهر قربانگاه‌ها اردو زدند. در این زمان بیماری مرگباری بر ساهاک بزرگ نازل شد و پس از پنجاه یک سال تکیه زدن بر مسند سکوبایی بزرگ درگذشت.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    نتیجه

    کتاب «تاربخ ارمنیان» موسی خورنی را از نظر محتوایی می‌توان به دو بخش تقسیم کرد، در بخش اول این کتاب که تاریخ دور را بیان می‌کند، گذشته از اینکه بعضا با افسانه آمیخته است، بسیار اغراق آمیز و دور از تاریخ واقعی است. به گونه‌ای موسی خورنی در این بخش سعی داشته است هر آنچه که در گذشته دور اتفاق افتاده و به گونه‌ای با سرزمین ارمنستان مرتبط بوده را به خود ارمنیان نسبت داده و یک بزرگنمایی افراطی و بسیار ملی‌گرایانه را ارائه دهد.

    در این بخش اسامی که برای پادشاهان و بزرگان ارمنی آمده است ظاهرا تنها برگرفته از نام اماکن و قومهای معاصر وی می‌باشد و به طریقی خورنی خواسته برای هر یک از آن اماکن و قومها تاریخسازی کند.

    بخش دوم این کتاب به واقعیت تاریخی نزدیکتر است چرا که از لحاظ زمانی نیز چندان از موسی خورنی دور نیست. آغاز این بخش را شاید بتوان از همان دوره شکل‌گیری دولت ساسانی در ایران دانست که کتاب «تاریخ ارمنیان» آگاتانگغوس نیز از همان دوران آغاز می‌شود. موسی خورنی خود اذعان داشته است که از کتاب آگاتانگغوس بهره بـرده، هرچند سعی نموده مطالبی که در آن کتاب آمده را به تفصیل در کتاب خود نیاورد.

    در این بخش دیدگاه ملی‌گرایانه موسی خورنی به یک دیدگاه مذهبی تغییر حالت داده و به جای ستایش قدرت و دلاوری شاهان ارمنی از پاکدلی و رهبانیت کشیشها و اسقفهای ارمنی سخن به میان آمده است. وی در این بخش به وابستگی ارمنستان به دو امپراتوری روم و پارس اذعان دارد و سعی می‌کند روحانیت را عامل بسیاری از تحولات در ارمنستان بیان کند.

    به طور کلی کتاب موسی خورنی از لحاظ تاریخی بسیار با اهمیت است و هرچند با گزافه‌گویی بیش ازحد در باب ارمنیان تا حدودی سعی در تحریف تاریخ واقعی داشته است ولی بعضا به واقعیتهای تاریخی در این کتاب اشاره شده که شاید به ندرت بتوان آنها را در کتاب دیگری یافت.

    در مورد تاریخ ایران نیز این کتاب از ارزش بسیاری زیادی برخوردار است. خصوصا در باب تاریخ پیش از دوره ساسانیان که منابع ما اکثر از مورخان یونانیانی هستند که از ما بسیار دور بوده‌اند و آنچه را که شنیده‌اند را باب میل خود نگاشته‌اند. تاریخ دوره اشکانی را موسی خورنی با توجه به اینکه یکی از بزرگترین سلسله‌های ارمنیان به دودمان اشکانیان مرتبط می‌باشد، تا حدودی بدون غرض‌ورزی نگاشته و به‌گونه‌ای حتی سعی در بزرگنمایی آنان نیز داشته است.

    اما در باب تاریخ دوره هخامنشیان چیزی که نمود دارد این است که موسی خورنی تاریخ ابتدایی این دوره را در کتابهای یونانیان خوانده و سعی کرده به گونه‌ای ارمنیان را نیز در آن دخیل کند. به جز نام کوروش از پادشاهان دیگر هخامنشی نامی بـرده نشده است، شاید به دلیل اینکه به جز تیگران پادشاه ارمنی دیگری از ارمنستان باستان نمی‌شناخته تا هم‌دوره پادشاهان ایرانی ذکر کند.

    در مورد تاریخ پیش از دوره هخامنشی، موسی خورنی تنها به یک پادشاه مادی یعنی آژداهاک اشاره دارد که همدوره همان کوروش و تیگرا ن است. به جز وی خورنی سخن دیگری از مادها به میان نمی‌آورد و همانطور که در بخش آخر کتاب نخست خود به افسانه‌های پارسی اشاره دارد واضح است که این افسانه‌ها به گونه‌ای بر وی تاثیر گذاشته و برخی از شخصیتهای اسطوره‌ای ارمنیان را مشابه با اسطوره‌های ایرانی آورده است. به طور مثال شخصیت هایک با آرش کمانگی۰۶۳۱ شیاهتهای زیادی دارد.

    در کل این کتاب برای خصوصا کسانی که می‌خواهند تاریخ شمال غربی ایران را مطالعه کنند از ارزش زیادی برخوردار است چراکه موسی خورنی به طور قطع هر آنچه که در مورد تاریخ این محدوده جغرافیایی می‌دانسته بیان کرده است.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    1. بر پایه «وقایع نامه ساموئل آنتسی» (Samvel Anetsi)
    2. شورای افسس (ephesus) در سال ۴۳۱ میلادی برای حل مسائل مذهبی مسیحیت تشکیل گردید.
    3. احتمالا منظور همان اشک اول (Arsaces I) پادشاه اشکانی بین سالهای ۲۵۰ تا ۲۱۱ قبل از میلاد می‌باشد
    منبع :

    • این نگاره توسط اسیروس شهمیری در سال ۱۳۸۸ شمسی (۲۰۰۹ میلادی) نوشته و اِرسال گردید، اِنی کاظمی در سال ۱۳۸۹ شمسی (۲۰۱۱ ژانویه) آنرا مورد تصحیح قرار داد، عکس ها نیز سپس توسط اِنی به نگاره افزوده شده اَند
     
    بالا