فرهنگی و هنری شرح بازغی و ضیا از حال بنیامین بعد از فوت همسر

  • شروع کننده موضوع *فریال*
  • بازدیدها 357
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

*فریال*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
7,020
امتیاز واکنش
7,770
امتیاز
465
محل سکونت
لارستان
Benyamin-Bahadori-01.jpg



پژمان بازغی، یکی از نزدیکترین دوستان خانوادگی بنیامین است. علی ضیا نیز در مراسم ترحیم و تشییع پیکر همسر بنیامین برگزاری برنامه را بر عهده داشتدر ادامه گفت و گو با این دو هنرمند را فوت همسر درباره بنیامین بهادری را می خوانید.



شرح بازغی و ضیا از حال بنیامین بعد از فوت همسر


«پژمان بازغی» و البته همسرش «مسـ*ـتانه مهاجر» از صمیمیترین و نزدیکترین دوستان «بنیامین» و «نسیم» بودند. آنها در بحثهای کاری و غیرکاری همیشه با هم مشورت میکردند و در بسیاری از مواقع نیز همکاریهایی را با هم تجربه کرده بودند. حالا این بازیگر بخشها و زوایای دیده نشدهای از این اتفاق را در یک سال گذشته روایت کرده است. بازغی هنوز هم پس از یک سال باور ندارد که «نسیم حشمتی» فوت کرده و هنوز هم با اندوه از او صحبت میکند.



دختر من کوچکترین طرفدار بنیامین است!


خوانندهها و بازیگرها معمولا با همدیگر برخورد دارند و من با «بنیامین بهادری» در یک برنامه آشنا شدیم. دختر من ریتم موسیقی بنیامین را دوست داشت. یک بار به او گفتم فکر کنم کوچکترین طرفدار تو دختر من است! دوستی ما با او صمیتیتر شد و از خانوادهاش دعوت کردیم و ارتباط خانوادگی ما از طریق همسر من و همسر مرحوم بنیامین شکل گرفت، رفت و آمدهای زیادی با همدیگر داشتیم و خانواده بهادری یکی از نزدیکترین دوستان من و همسرم خانم «مسـ*ـتانه مهاجر» بودند و هستند. در این بین ارتباط دختر من و «بارانا» هم بسیار صمیمی است.

bazegi.jpg


باور کردنی نبود

آن شب در راه برگشت به منزل بودم که همسرم با من تماس گرفت و گفت بنیامین بهادری و همسرش تصادف کردهاند. از من خواست خودم را به بیمارستان برسانم. زمانی که از همسرم در مورد جزییات تصادف پرسیدم او اطلاعات چندانی نداشت. در مسیر بیمارستان با خودم فکر میکردم اما اصلا تصور چنین فاجعهای را نداشتم. فکر میکردم که در حد یک تصادف ساده است و شاید با اندکی جراحت همراه بوده است. زمانی که به بیمارستان رسیدم و قبل از دیدار با بنیامین، پزشک اورژانس مچ دست من را گرفت و به گوشهای برد و به آرامی گفت: «اصلا تصور جابهجایی مصدوم این حادثه را نداشته باش. نمیتوانید او را از این بیمارستان منتقل کنید.»

در ادامه صحبتهای پزشک اورژانس متوجه عمق فاجعه شدم. صبحتهای او اصلا برای من قابل باور و هضم نبود. باز هم به خود تلقین میکردم که صحبتهای آن پزشک عین واقعیت نیست اما زمانی که زندهیاد «نسیم حشمتی» و بنیامین را دیدم دیگر توان ایستادن روی پای خودم را نداشتم، همسرم هم درست شبیه من بود و تا زمان ورود به بیمارستان اصلا باور نداشت که نسیم از بین ما رفته باشد.

به همین سادگی

در آن شب حال هیچکدام از ما خوب نبود و سایر دوستان بنیامین هم که به بیمارستان رسیدند در یک شوک وحشتناک بودند. من تا ساعتها نمیتوانستم باور کنم و به همسرم میگفتم اصلا مگر میشود چنین اتفاقی رخ داده باشد؟ به همین سادگی نسیم از بین ما رفت؟ حتی برادر بزرگ من هم آمد و تا صبح در کنار بنیامین بودیم. نمیتوانستیم او را تنها بگذاریم. هر قدر که الان من بخواهم در مورد آن شب صحبت کنم باز هم نمیتوانم تلخیها و مسائل را توصیف کنم.


نسیم به من میگفت: «داداش»

نسیم حشمتی برادر نداشت و به من میگفت: «داداش» و حتی بارانا هم به من دایی پژمان میگوید. ارتباط خانواده ما و بنیامین فراتر از یک دوستی یا رفت و آمد ساده بود و لحظات و خاطرات بسیار خوبی در کنار هم داشتیم. تلخی آن اتفاق برای من و همسرم آنقدر زیاد است که هنوز هم گاهی نمیتوانیم قبول کنیم که یکی از اعضای خانواده خودمان از دست رفته است. او یکی از بهترین دوستان همسر من بود و به جرات میتوانم بگویم که آنها عین دو خواهر به همدیگر نزدیک بودند.


اعتمادبهنفس بنیامین

یک هنرمند فقط به خودش تعلق ندارد و عده زیادی پیگیر و منتظر کارهای او هستند. بنیامین هم از این قاعده مستثنی نبود و مردم زیادی چشم انتظار آلبوم و کنسرت او بودند. پس از آن حادثه و در موقعیتهای مختلف بارها با او صحبت کردم و گفتم؛ اگر فعالیت خود را مجددا آغاز نکنی این افسردگی باعث اتفاقات بسیار بدتری خواهد شد. تمام تلاش خودم را کردم که در آن روزهای سخت کنارش باشم زیرا دوستی صرفا مختص روزهای خوشی و خوبی نیست. یکی از دغدغههای اصلی ما و سایرین، بارانا بود. همسر من هم سعی کرد که در زمینه مشکلات و مسائل او به بنیامین کمک کند.

خواهر بنیامین و مادر نسیم هم در طول آن روزها یک لحظه هم از او و بارانا دور نشدند. به نوعی میتوانم بگویم که همه تلاش کردند تا بنیامین به زندگی برگدد. بارانا و یک بنیامین زخم دیده در این دنیا تنها مانده بودند و نباید با افسردگی و ناامیدی زندگی میکردند. مهمترین ویژگی بنیامین اعتمادبهنفس و سختکوشی اوست که باعث شد بتواند باز هم به اوج برگردد.

بعد از نیمادومین اتفاق تلخ هم درگذشت «نیما وارسته» بود که درست زمانی رخ داد که هنوز در شوک و اندوه فوت نسیم بودیم. من سر فیلمبرداری بودم که همسرم حدود ساعت ۶ صبح تماس گرفت و از شدت گریه نمیتوانست صحبت کند به او گفتم چه اتفاقی رخ داده است؟ دیگر تحمل یک غم دیگر را نداریم.

زمانی که خبر فوت نیما وارسته را از او شنیدم گفتم که شایعه است هفته گذشته آنها در رشت کنسرت داشتند و من در یک استیج برنامه نیما را دیدم که با وجود خستگی بسیار پرانرژی و فعال بود. هیچکس نمیتوانست آن اتفاق را بپذیرد چون میدانستم که نیما یکی از دوستان نزدیک بنیامین و تکیهگاه محکمی برای او بود.

این موزیسن جوان و خوب یکی از کسانی بود که در زمان درگذشت نسیم حشمتی در کنار بنیامین حضور داشت. او هم نقش بسزایی در بازگشت بنیامین به عرصه موسیقی داشت و در آن چند کنسرتی هم که پیش از درگذشتش با همدیگر داشتند بسیار پرانرژی ظاهر شد.


او در اوج است


خدا را شکر میکنم که او کارهای خود را دنبال میکند و در اوج است. این نشان میدهد که مردم دوستدار خودش، کارها، صدا و آثارش هستند. با ویژگیهای مثبتی که از بنیامین سراغ دارم مطمئن هستم که حتی یکی لحظه هم عقب نمینشیند و همینطور پیش خواهد رفت و باز هم برای مردم خاطرهسازی میکند، او با عشق و امید مجددا به زندگی برگشت و این عشق بیپایان درون خود را به مردم هم منتقل خواهد کرد..

ziya.jpg


علی ضیا، در مراسم ترحیم و تشییع پیکر همسر بنیامین برگزاری برنامه را بر عهده داشت و همانطور که در این گفتوگو میگوید. در روزهای سخت بنیامین توانست به خوبی در کنار این خواننده باشد.



از زمان تصادف و اتفاقاتی که افتاد، بگویید.

تا آنجایی که به یاد دارم این اتفاق روز جمعه افتاد و آن روز مدام از دلم میگذشت که خبری از بنیامین بگیرم به دلیل اینکه چند روزی بود با او صحبت نکرده بودم و نمیدانم چه اتفاقی افتاد که تماس نگرفتم و بعدازظهر انگار تمام انرژیام گرفته شد و خواستم یک استراحت کوتاهی داشته باشم که کلا خوابم برد. خیلیها با من تماس گرفته بودند و صبح روز شنبه به عادت روزهایی که ویتامین سه داشتم «البته آن روز صبح ویتامین سه نداشتیم و برنامه ویژه شب یلدا داشتیم و در کل صبح شنبه برنامه نداشتم)، ساعت ۶ صبح بیدار شدم، دیدم خیلی از دوستانم با من تماس گرفتهاند، سریع پیامکهایم را چک کردم تا ببینم چه اتفاقی افتاده! که دیدم در پیامکها به فوت همسر بنیامین اشاره شده است. همان لحظه با یکی از دوستان مشترک خودم و بنیامین بهادری، آقای «مجید بنیفاطمه» تماس گرفتم و گفتم: آقا سید چی شده؟! او گفت: من هم نمیدانم، انشاءالله که شایعه است. بعد از آن سریع با بنیامین تماس گرفتم و از وی پرسیدم که آیا این موضوع صحت دارد که بنیامین گفت این اتفاق افتاده. همان لحظه آماده شدم و به بیمارستان رفتم و بقیه ماجرا هم که دوستان اطلاع دارند.


*زندگی و تلاش بنیامین برای سرپا ماندن در این سال را چطور دیدید؟


حقیقتا بنیامین از نگاه من، انسان بزرگی است. عموما در غمها و مشکلات از او گریز بیرونی نمیبینید مگر اینکه چه اتفاقی رخ بدهد. زمانی که بیمارستان رفتم و بنیامین را دیدم، ناآرام بود که این ناآرامی هم طبیعی بود اما فکر میکنم یک مقدار که زمان گذشت، یعنی حدود هفت، هشت ساعت بعد از این اتفاق، احساس کرد که همه غمها، مشکلات و غصهها را خودش باید به دوش بکشد و غمهای اطرافیان و افراد دیگر را هم آرام کند و تسکین بدهد: «نسیم» مادر جوانی دارد که دخترش را از دست داده و خواهران او هم هستند و «بارانا»یی که مادرش را از دست داده بود. به نظر من هم این اتفاقها طلب میکرد که یک مرد قوی تمام این غصهها را یک تنه به دوش بکشد و دیگران آن را هم تسکین بدهد تا اینکه خود، چالشی برای دیگران باشد.


*شده بود که در مورد روز تصادف و اتفاق با هم صحبت کنید؟


ما همان روز صحبت کردیم. در مورد آن حادثه و اتفاق، تقریبا چندین بار در روزهای مختلف صحبت کردیم.


*بنیامین فضای اطرافش را طوری مدیریت کرده بود که کسی از او سوالی نمیکرد؟


ما از لحظههای اول ماجرا متوجه این اتفاق نشدیم. به هر حال بعد از ظهر جمعه این اتفاق افتاد و من صبح شنبه متوجه شدم. میخواهم بگویم که فاصله بین بعدازظهر جمعه تا صبح شنبه را متاسفانه ما در کنار بنیامین نبودیم اما از صبح شنبه که یکدیگر را دیدیم. چندین بار در مورد روز حادثه صحبت کردیم که اصلا چطور این اتفاق افتاد و چه صحبتی میکردند و جاهایی هم که یادش نبود. به هر حال تمام بدنش کوفته شده و جای کبودی روی بدنش بود و خودش هم میگفت اینجا را به یاد ندارم که چه اتفاقی افتاده و این موضوع طبیعی بود که به یاد نمیآورد اما درد و رنج این تصادف روی بدنش کاملا مشهود بود.


*فکر میکنید بنیامین چطور توانست با تراژدی نبودن نسیم کنار بیاید؟


گمان میکنم دلیلش صبر و مهربانی زیادی است که همیشه در قلب بنیامین بوده که به لطف خدا، یکباره چند برابر شد. در کل بنیامین خیلی مهربان و صبور است و استایلش این گونه است و این مهربانی را با همه دارد. اما تمام این اتفاقات بعد از فوت نسیم، ضربدر هزار شد و این اتفاق فقط میتواند لطف خدا باشد. خدا به بنیامین صبری داد که بتواند تحمل و مدیریت کند و آرام باشد چون اطرافیان او هم عزیزشان را از دست داده بودند و باید یک نفر، غمها را متحمل میشد و آنها را آرام میکرد و در این بین بنیامین کسی بود که دیگران را تسکین میداد. او حتی افرادی که رابـ ـطه دورتری هم داشتند را آرام میکرد. لحظههایی بود که آنها کنار بنیامین گریه میکردند و بنیامین آنها را آرام میکرد. فکر میکنم شرایط باعث شد که بنیامین این تصمیم بزرگ را بگیرد و برخلاف انتظار به جای اینکه دچار چالش شود، آرامش داشت و همه ما وقتی بنیامین را میدیدیم، آرام میشدیم.


*چه صحبتهایی را بیشتر از بنیامین میشنیدید؟

من و بنیامین دوستان صمیمی هستیم (حداقل من این طور فکر میکنم). اینکه در مورد چه چیزی صحبتی میکردیم، به نظرم امانتی بین من و بنیامین است که اگر خودش بخواهد آن را بازگو میکند. شاید هم نخواهد و من هم نمیخواهم این حرفها را مطرح کنم. حرفهایمان نباید یک جاهایی فاش شود اما حرفهایمان همیشه به سمتی بود که یکدیگر را در آن شرایط آرام کنیم. به هر شکل شرایط و روزهای بسیار سختی بود و واقعا دم همه افرادی که به پای بنیامین ماندند، گرم. همه آنها همراه بودند، کمک میکردند و سنگ تمام گذاشتند، ایستادن و لحظه به لحظه و ثانیهبهثانیه برایش ماندند. به نظرم شوکی بود که آن روزها به بنیامین وارد شد. در همه جا حرف این تصادف بود. آدم باید قدر خود، زندگی و رفاقتهایش را بداند. باید از مردمی هم که در مراسم شرکت میکردند و برای فوت همسر بنیامین دغدغه داشتند، یک تشکر ویژه داشته باشم​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

برخی موضوعات مشابه

بالا