شعر شیرکو بیکس| امپراطور شعر دنیا

.SARISA.

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/08/25
ارسالی ها
444
امتیاز واکنش
23,307
امتیاز
631
(دوستان عزیز، اگه تاپیک رو دوست داشتید گزینه پیگیری موضوع رو بزنید تا از بروزرسانی تاپیک مطلع بشید.با تشکر:aiwan_lggight_blum:)
شیرکو بیکس (به کردی: Şêrko Bêkes یا شێرکۆ بێکه‌س) (زادهٔ دوم ماه مهِ ۱۹۴۰ در سلیمانیه کردستان عراق- درگذشته در چهارم اوت ۲۰۱۳ در سوئد) شاعر معاصر کرد بود که در سال ۱۹۸۸ ازسوی انجمن قلم سوئد، برندهٔ جایزه کورت توخولسکی (Kurt Tucholsky) شد. سال ۲۰۰۱ جایزه پیره‌مێرد (پیرمرد)، شاعر بزرگ کُرد به وی اعطا شد. شیرکو از شاعران پرکار جهان است، از وی بالغ بر ۳۸ دیوان شعر با تجربه‌های مختلف چاپ شده‌است. از او با عنوان امپراتور شعر یاد می‌شود. سروده‌های او به زبانکردی هستند. وی فرزند فایق بیکس از شاعران مبارز و شناخته شده کرد است.
زندگی‌نامه
شیرکو بیکس در سال ۱۹۴۰ در شهر سلیمانیه کردستان عراق به دنیا آمد. پدرِ وی شاعر ملی کُرد «فایق بیکس» بود. تحصیلات ابتدایی را در سلیمانیه و هنرستان فنّی را در بغداد به پایان رساند. در هفده سالگی نخستین شعرش را منتشر کرد. سال ۱۹۴۴ به جمع شورشیان پیوست و در ایستگاه رادیویی به فعالیّت پرداخت. سال ۱۹۶۸ نخستین دفتر شعرش را (پرتو شعر) منتشر کرد. سال ۱۹۷۰ به همراه جمعی از نویسندگان و شاعران کُرد بیانهٔ روانگه (دیدگاه) را حول محور ضرورت تحوّل و نوگرایی در شعر کُردی منتشر ساخت. سال ۱۹۷۴ برای دوّمین بار به شورشیان پیوست و پس از شکست قیام در ۱۹۷۵ به شهر رُمادیه تبعید شد. پس از بازگشت به سلیمانیه در اداره آب به کار گرفته شد. پس از آن به خدمت عثمان هورامی درآمد و بهترین تجربیات شعری را از وی فرا گرفت.اواخر سال ۱۹۸۴ برای سومین بار به شورشیان پیوست. سال ۱۹۸۶ به ایران سفر کرد و از آنجا راهی سوریه شد، سپس به دعوت انجمن حقوق بشر به ایتالیا رفت و برای نخستین بار در شهر فلورانس و در جمع دوستدارانِ شعرش، به شعرخوانی پرداخت. سال ۱۹۸۸ جایزه خانه قلم سوئد کورت توخولسکی به وی اعطا شد و از سوی کشور سوئد به عنوان پناهنده سیـاس*ـی پذیرفته شد و در آنجا اقامت گزید. در فاصله سالهای ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۱ ده‌ها مراسم شعرخوانی در کشورهای مختلف برگزار کرد. سال ۱۹۹۱ پس از قیام سراسری مردم عراق در کنگره گروهه‌های اپوزیسیون عراقی در بیروت شرکت کرد و ماه اکتبر همان سال به کُردستان برگشت. سال ۱۹۹۲ به عنوان نماینده به پارلمانِ تازه تأسیس کردستان عراق راه یافت. بعدها به عنوان وزیر فرهنگ کردستان منصوب شد. در نوامبر ۱۹۹۳ در اعتراض به پایمال شدن دموکراسی و حقوق مردم، از مقام وزارت کناره‌گیری کرد. سال ۱۹۹۸ به همراه تنی چند از ادیبان و روشنفکران کُرد، مؤسسه انتشاراتیِ سه‌رده‌م (عصر) را بنیاد نهاد و تا پایان عمر سرپرستی آن را به عهده داشت. اشعار شیرکو از سال ۱۹۸۸ تحت عنوان شعر معاصر کُرد در کتاب‌های درسیِ دبیرستانهای ایالات متحده و کانادا گنجانده شده‌است. وی عضو کانون نویسندگان کُردستان و سوئد بود. گزیدهٔ اشعارِ شیرکو بیکس به بسیاری از زبان‌های دنیا، از جمله انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، سوئدی، دانمارکی، مجاری، آلمانی، عربی، ترکی و فارسی ترجمه شده‌است. سال ۲۰۰۱ جایزهٔ شعر پیره‌مێرد (پیرمرد)، شاعر بزرگ کُرد به وی اعطا شد. شیرکو روز چهارم اوت ۲۰۱۳ (مصادف با ۱۳ مرداد ماه ۱۳۹۲) در استکهلم درگذشت، پیکر او به عنوان اولین وزیر فرهنگ کردستان عراق با تشریفات رسمی به کردستان برگردانده و بنا به وصیّتش در پارک آزادی شهر سلیمانیه به خاک سپرده شد.
زندگی شیرکو تقریباً هم‌زمان با سرآغاز شعر نو در ادبیات کُرد بوده، او و همقطارانش توانستند در این مدت کوتاه شعر کُردی را به مرزهای تازه‌ای از ادبیات جهانی برسانند.
سید علی صالحی از شاعران مطرح معاصر و دبیر کانون نویسندگان ایران در مورد وی چنین می‌گوید: «شیرکو بی‌کس بلندآوازه‌ترین نام و شاعر جهانی ملت کُرد است که او را در ردیف شاعرانی چون فدریکو گارسیا لورکا،ناظم حکمت، یانیس ریتسوس، پابلو نرودا، آدونیس (شاعر) و محمود درویش می‌دانند اما برای من سفیر ستارگان شهید و اندوه‌سرای زندگان عذاب‌دیدهٔ کردستان است.»
از جمله دفترهای شعر این شاعر می‌توان از دو سرود کوهی، عقاب، رودبار، گرگ و میش، آفات، عطشم را شعله فرومی‌نشاند، دره پروانه‌ها، صلیب، مار و روز شمار یک شاعر و سایه نام برد که به زبان‌های فرانسوی،ایتالیایی، سوئدی، عربی ترجمه و چاپ شده‌اند. در ایران نیز در مجموعه‌هایی از او همچون منظومه بلند دره پروانه (ده‌ربه‌ندی په‌پووله) و آزادی، این واژه بی‌آبرو با همت محمد رئوف مرادی ترجمه و به چاپ رسیده‌است.
shirko_500x330.jpg
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • .SARISA.

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/25
    ارسالی ها
    444
    امتیاز واکنش
    23,307
    امتیاز
    631
    دیر

    دیر آمدی دلبر من!
    دیر آمدی
    تو تازه در آغاز طلوعی و
    من واپسین‌پرتو غروب احتضارم
    دیر آمدی دلبر من!
    دیر آمدی…
     
    آخرین ویرایش:

    .SARISA.

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/25
    ارسالی ها
    444
    امتیاز واکنش
    23,307
    امتیاز
    631
    من صلیبی مار به تن تنیده‌ام

    من نفرینی ایزدی ام

    من سه میخِ روییده‌ام

    من از البفای سنگ

    از البفای برف

    از البفای شبنم

    از البفای شعله…

    من از تخمِ افسانه

    سر برآورده‌ام…
     

    .SARISA.

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/25
    ارسالی ها
    444
    امتیاز واکنش
    23,307
    امتیاز
    631
    روییدن از خاکستر

    از آن صبحدم که مغرب زاده شد
    شبی سیاه بود
    از آفتاب آن روز
    طالعی سنگین سر برآورد
    از مصیبت
    تنهایی زاده شد
    و از بیست و چهارِ نیسان
    پاییزی گوژ پشت سر برآورد
    زمانه‌ای پیر و پکیده ورد زبانش
    سرزمینی دارم
    از همان کودکی
    هلهله‌ها از آن چوبه‌های دار بود
    کوچ شناسنامه اش بود و
    ظلم پارویش
    ودرخت‌هایش زخم شمشال داشتند
    جغرافیای زنان شوهر مرده
    شهر زنان شوهر مرده
    خیابان زنان شوهر مرده
    حدود آنجا بود
    پروانهٔ کشتهٔ باران
    آیینهٔ شکستهٔ چهره ها
    نوازشگر پیچک ! .
    سرزمینی دارم
    که از دود به هم پیوسته‌است
    دود چهارپاره شدن
    دود توتون سیگارهای پیچ
    دود بیغوله
    دود دستبند ها!
    از دریچهٔ سیاه هر کدامشان که نگاه کنی
    جنگلِ جیغش
    شاخه‌ای از مصیبت
    و ییلاقِ اشکی ست
    که گرداب شیونش از دور پیداست .
    سرزمینی دارم
    شبیه هیچ‌کجا نیست
    شبیه هیچ گریهٔ دیگری
    و مانند هیچ سوختن دیگری نیست
    آسیابش می‌کنند
    خس و خاشاک دردهایش را
    به باد شمشیر
    به باد زره پوش و هواپیما می‌دهند
    تا هر آنچه
    که آنجا افسانه است
    بازگردد
    تا این هیزم خشک
    صنوبری شود و
    بازگردد
    تا دوباره استخوان و جنازهٔ میان این آتش
    به هم آمیزد
    و تکه‌تکه این جسد هم
    سر پا بایستد
    رو به تمام جهان
    می‌گوید من کوردستانم!
    من سرزمینی دارم
    طلسم شده
    در قلادیز کشته می‌شود
    اما درآمد دوباره زنده می‌شود
    در حلبچه سرش را می‌زنند
    اما در کرکوک زندگی می‌کند
    در اربیل که بر دارش می‌کشند
    در ارومیه برمی‌خیزد
    سرزمینی دارم
    هفت بند دارد
    که از تمام سرزمین‌ها بیشتر است.
     

    .SARISA.

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/25
    ارسالی ها
    444
    امتیاز واکنش
    23,307
    امتیاز
    631
    با من بیامیز
    ای دختر خاکستر و
    ای سرزمینِ آفات
    که از شرقِ سرت
    شمع و بخورِ مرگم را می‌سوزانند،
    که از شرق تنت
    شعر و شراره و سرودم را
    شکنجه می‌دهند.
     
    آخرین ویرایش:

    .SARISA.

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/25
    ارسالی ها
    444
    امتیاز واکنش
    23,307
    امتیاز
    631
    تقلید

    پیپ چرچیل را لای لب‌هایم گرفتم
    پیپ گفت:
    «مرا سر جای خود بگذار و ادای کسی را درنیار!»
    کلاه چارلی چاپلین را بر سرم گذاشتم
    کلاه گفت:
    «من مال تو نیستم
    مرا بردار و ادای کسی را درنیار!»
    موهایم را مثل موهای هیتلر شانه کردم
    موها گفتند:
    «ما را هرچه زودتر به حالت خود برگردان!»
    سبیل‌ام را به شکل سبیل استالین درآوردم
    سبیل گفت:
    «مرا یا بتراش
    و یا به حالت اول برگردان!»
     

    .SARISA.

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/25
    ارسالی ها
    444
    امتیاز واکنش
    23,307
    امتیاز
    631
    خیام و مولانا

    مولانا را که می‌خوانم
    صوفی‌وار به کنج خلوت می‌خزم
    و در خلوت
    خیام را که می‌خوانم
    از خلوت برون آمده و با باده روبه‌رو می‌شوم
    من در میان خلوت و میخانه
    خود را به پوچی بخشیده‌ام!
     

    .SARISA.

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/25
    ارسالی ها
    444
    امتیاز واکنش
    23,307
    امتیاز
    631
    در پی‌ام بیا!

    تو چگونه مرا یافتی ای دختر خوب؟
    وقتی شهر من
    با خیابان‌ها و کوچه‌ها و نشانی‌هایش غریبی می‌کند
    تو چگونه مرا یافتی ای دختر خوب؟
    وقتی خانه‌ام را غبار غم دربر گرفته است
    تو چگونه مرا یافتی ای دختر خوب؟
    وقتی تنهایی نگذاشته کسی ببیندم
    تو چگونه مرا یافتی ای دختر خوب؟
    تنها و تنها یک احتمال هست
    و آن اینکه
    یکی شعر من
    در دل تو خزیده و
    چنان شیفته‌ات شده
    که نتوانسته راز مرا پیش آن دو چشم سبز
    فاش نکند
    می‌دانم شعر من به او گفته:
    «در پی من بیا
    نشانی او پیش من است
    تنها شعر و خدا
    نشانی او را می‌دانند
    پس در پی‌ام بیا!»
     

    .SARISA.

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/25
    ارسالی ها
    444
    امتیاز واکنش
    23,307
    امتیاز
    631
    فراموش نشدنی

    زمانی عصر کُشتار کلمات بود
    اما نه هر کلمه‌ای!
    زمانی عصر کشتار عشق بود
    اما نه هر عشقی!
    سربازان
    سگِ پلیس سیاهی با خود داشتند
    سر اولین خیابان
    که او را دیدند
    صدایش زدند
    سگ را روانه‌اش کردند
    میخکوب شده بود
    سرباز‌ها چون حلقه‌ای در بَرَش گرفتند
    سگ بو ‌می‌کشید
    وجب به وجب جانش را
    سربازان
    دیر‌زمانی بود
    که سگ را به بو‌کشیدنِ شعر یاغی
    عشق خاک / مخفیگاه آزادی
    و جستجوی مأوای عقاب آموخته بودن
    سگ ناخودآگاه پوزخندی زد
    دست برداشت
    و برگشت پیش پای سربازان
    شاعر هم باز
    با هر دو دست کلاهش را
    محکم چسپید
    و راه بی‌آزار خودش را گرفت
    و گذشت و رفت!
    آن شاعر هیچ‌چیز از آن‌چه که
    در عصر کشتارِ سخن و معنا
    برای سرباز و سگِ پلیس مایه‌ی وحشت باشد
    با خود نداشت
    آن‌چه که در عصر کشتار عشق
    خاک و سرزمین
    برای شب تاریک تاریخ و تو در توی اندوه
    چلچراغ باشد
    آن‌چه در جیب داشت
    قصیده‌ای غمگین و پنهان
    همهمه‌ای اسیر
    و فرم عاشقانه‌ی تلخی بود!
     

    .SARISA.

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/25
    ارسالی ها
    444
    امتیاز واکنش
    23,307
    امتیاز
    631
    صندلی

    نامم صندلی‌ست
    کس نمی‌داند ـ من می‌دانم ـ
    این همه خنجرخیانت
    این همه جوب‌های جاری خون
    دزدی مال و مکنت
    این همه سیاهی نفرت
    برای تکیه بر من‌ست
    اما نمی‌گویند
    هیچ کدامشان نمی‌گوید
    برای تکیه بر من‌ست
    می‌گویند: برای چشمان زیبا
    و بالای بلند آزادی‌ست
    می‌گویند: برای شیر نوزادن
    به خاطرآب و برای نان
    و آشیانه‌ی گنجشک
    و دفاع بر هجوم درندگان است
    ولی نمی‌گویند
    هیچ کدامشان نمی‌گوید
    برای تکیه بر من است…
     
    بالا