اخبار متفرقه صفحه پرمخاطب یک چوپان ایرانی در اینستاگرام: از زائیدن گاو تا برداشت کیوی

  • شروع کننده موضوع *SAmirA
  • بازدیدها 536
  • پاسخ ها 7
  • تاریخ شروع

*SAmirA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/09
ارسالی ها
30,107
امتیاز واکنش
64,738
امتیاز
1,304
صفحه یک روستایی ساکن در شمال ایران در اینستاگرام به یکی از پرطرفدارترین صفحات در این شبکه اجتماعی تبدیل شده است."محمد قاسم" از اهالی روستای گز شرقی در مرز گلستان و مازندران است که صفحه اینستاگرامش به آدرس salaepolad طرفداران فراوانی پیدا کرده است. او در صفحه اش خود را اینگونه معرفی کرده است: یک دهاتی بی سواد چوپان کشاورز شمالی.برخی از عکس نوشته های او را درباره حال و هوای زندگی در روستا بخوانید و ببینید.
436439_273.png





صدای شلیک گلوله در تمام دشت پیچید،با پارس کردن سگها و دویدنشون به طرف پایین مزرعه گندم مطمئن شدم کسی بی اجازه از نردهای چوبی عبور کرده و وارد مزرعه شده، ناخوداگاه ترمز تراکتور رو کشیدم و به طرفی که صدای سگها از اونجا میومد دویدم ،زمین که کلوخهای خاکی ریزو درشتش رو همین دیروز به کمک گاوآهن زاییده بود باعث شد تا با سر بخورم زمین و سرتا پا خاکی بشم،
زود پاشدم و تکونی به لباسهام دادم و باز شروع کردم به دویدن، حالا دیگه فقط صدای پارس سگها نبود که شنیده میشد، صدای جیغ و فریادو کمک خواستن یک ادم هم همراشون قاطی شده بود، سرعت خودم رو بیشتر کردم تا رسیدم به محل،
درست حدس زده بودم، بازم یکی از اون شکارچیها سرو کلش تو زمینهای ما پیداش شده بود،
سگها هم که خدا خیرشون بده،در حال پذیرایی از این مهمان ناخوانده بودن،
پاچه شلوار،یقه،پوتین،
و بخصوص شلوار مبارک این عزیز رو براش به شکل مد روز و جهانی جرررررر،دادن،
البته اون عزیز هم بیکار نبود و مشغول فحاشی به من و سگهای با فرهنگم بود،
خلاصه سگهام رو جم کردم و شکارچی دیگه میشه گفت ظاهرش کاملا شبیه به گداهای سر کوچمون شده بود روانه کردم،
اما در راه برگشت به طرف تراکتور چشمام خورد به این کوچولوی بیچاره که شکارچی به یادگار واسم جا گذاشته بود، یک گوشه افتاده بود و به خاطر خون زیادی که ازش رفته بود جون پرواز کردن نداشت،
خلاصه چند روزی مهمون مزرعه ما شده و شغل ما رو از کشاورز به پرستار تغییر دادش،
حالا دیگه ببینیم خدا چی میخواد،
مرگ یا زندگی
***
436444_565.jpg

دو برادر،
یکی با تحصیلات عالیه،
یکی دیگه تحصیلات تو مخش خالیه،
یکی قد بلند و خشکل و همیشه رهزن دل،
یکی دیگه همیشه سر خوش و شنگول، مث حبه انگول،
یکی استاد دانشگاه،
یکی استاد زایشگاه(گاو و گوسفند)،
یکی با کدو شلوار و لفظ قلم،
یکی هم با شلوار کردی و ممد شیش لول بند،
یکی پولدار و با یه ماشین سمند،
یکی دیگه گدا و همیشه دنبال رفیقای جفنگ،
اون یکی دنبال یاد گیری علم و دانش و فرهنگ،
این یکی تو مخش فکرای عجق وجق بود و همش دنبال بیل و کلنگ،
هیچی دیگه خلاصه کلام اینکه؛
ممدا،ممداااا مرد نکونام نمیرد هرگز،
مرده انست که لایک نکند

***
436432_402.jpg



دو قلو بودن
یکی مثل روز سفید
یکی مثل شب سیاه
سیاهه که پسر بود زیر فشار زایمان,دوام نیاورد و…
اما خواهرش…
باز هم جای شکرش باقیه
وگرنه بیچاره مادره دیپرس(افسرده) میشد
اونوقت مجبور بودیم ببریمش روان درمانی
اونم تو این سوز و سرمای زمستون و روستا ما که یک دکتر عمومی که هیچی,یک
دامپزشک که هیچی، یک حکیم که هیچی، یک امپول زن درستو حسابی هم نداره,
ولی حالا درسته که دهات ما دوا و دکتر درستو حسابی نداره ، اماااا
ادمهای کاکول بسر و گوگوری مگوریی داره
…………
436441_884.png




دقیقا نمی دونم،
هشتصدتا،
نهصدتا،
شایدم هزارتا،
پوست بزو گاو و گوسفند کندم،
تقریبا میشه گفت تو تمام مراسمهای عروسی و عزا که تو روستا میشد منو خبر میکردن واسه این کار،
تعریف از خود نباشه تو این کار(قصابی و سلاخی)از نظر تیز و فرزی رو دست نداشتم،
راستشو بخوای سوای یک تیکه گوشت(رون یا فیله) که به قصاب(خودم)میرسید،پول خوبی هم بهم میدادن،
اماااااا،
چند وقته دیگه این کار رو گذاشتم کنار،
از اون به بعد رفیقام منو بچه سوسول صدام میزنن،
تازگی ها هم میگن #سوسن#خانم#،چشم عسلی،
واسه همین دیگه زیاد تو محل افتابی نمیشم،همش تو مزرعم
……….
436446_819.jpg




امروز عصر در مزرعه،
از منارههای مسجد روستا صدای اذان بلند شده بود،
دیگه کار بسه، وقت برگشتن به خونه بود،
با تنی خسته از جام بلند شدم تا برگردم خونه،
هوا دیگه داشت تاریک میشد،
داشتم از باغ بیرون میومدم که چشمام خورد به درخت گیلاسی که امسال اول عید گوشه باغ کاشته بودم.
علف های هرز دورش داشتن اون رو خفه میکردن،
از کنارش رد شدم،
چند قدم جلوتر وایستادم،
درخت بیچاره داشت فریاد میزد و کمک میخواست،
سرم رو برگردوندم طرفش،
بچه ای رو میدیدم که تو باتلاق داره دست و پا میزنه،
دیگه مکس نکردم و رفتم طرفش ،
پاش زانو زدم و مشغول کندن علف های هرز دورش شدم.
یکی،
دوتا،
سه تا،
این یکی خیلییییی ریشش عمیق بود،
با دو دستم گرفتمش و باتمام قدرت کشیدمش که یک مرتبطه،،،
انگشت دستم سوخت،
دستم رو که از تو علفها بیرون کشیدم دیدم یک چیز سیاه و نازک و بلندی از انگشتم آویزانه،
تاریک بود، بلند شدم و دستم رو گرفتم طرف نور ماه،
خدای من،چی داشتم میدیدم،
یک مار کوچولوی هشتاد سانتی با دندوناش انگشتمو فشار میداد،
انگشتم رو از تو دهنش در اوردم،
از رو زمین یک قلبه سنگ برداشتم بزنم تو سرش که یاد حرف پدرم افتادم،
"نیش عقرب نه از کینه ست،بلکه اقتضای طبیعتش این است"
بعد از گرفتن چند تل عکس تو چشماش نگاه کردم و ولش دادم رفت،
انگشتم سیاه و کبود شده بود،
سرم گیج گیجی میرفت و چشام سیاهی،
سریعا با کمک برادرم رفتیم دکتر و دوا درمون کردیم،
دکتر گفت "خیلی شانس اوردی،به خیر گذشت، مارهای منطقه شمال زیاد سمی نیستن،برو خدا رو شکر کن تو کویر این بلا سرت نیومد وگرنه الان، فاتحه"
بازم خدا رو شکر بچمون رو یتیم نکرد
***
436436_471.jpg




هم اکنون در منزل.
دقیق نمی دونم،شاید این بار صدم یا بیشتر باشه،واسه من که دیگه چیز عادییه،لگد زدن گاو به مچ دست یا لگد کردن انگشتای پا موقع دوشیدنشون،از بس تک تک انگشتام رو گاوا شکستن دیگه دردی احساس نمی کنم،اما واسه مادرم هنوز انگار بار اولمه،مثل همیشه شروع کرد به درمان دستم،با
داروهای گیاهی شفابخشی که اطلاعاتش نسل به نسل از نیاکان مون بهش رسیده،با یک چراغ این موقع شب رفت تو زمینهای اطراف خانه تا گیاه مورد نظرش رو پیدا کنه و ببنده به دستم،یک دو ساعتی تو این هوای سرد زمستونی بیرون گشت تا پیداش کرد.
همینطور که واسه دستم گریه میکرد و اشک میریخت دستمو با یک پارچه بست،با دیدن دستهای مادرم از خودم خجالت کشیدم،چند برابر دستای من زمخت بود و پینه داشت.بهشت زیر پای مادران است.
دوستت دارم مادر

گلچینی از برخی دیگر از عکس های این جوان روستایی

436417_404.jpg


436418_193.jpg


436419_632.jpg


436420_896.jpg


436421_299.jpg


436422_219.jpg


436423_100.jpg


436424_401.jpg


436425_229.jpg


436426_439.jpg


436427_797.jpg


436428_908.jpg


436429_632.jpg


436430_771.jpg

گاومان زایید

436431_325.jpg


436435_405.jpg


436437_133.jpg


436438_241.jpg


436440_306.jpg


436442_401.jpg


436443_764.jpg


436445_728.jpg


436447_651.jpg


436448_925.jpg


436449_974.jpg


436450_454.jpg


436451_445.jpg

 
  • پیشنهادات
  • CAPRICORN

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/11/24
    ارسالی ها
    12,639
    امتیاز واکنش
    28,246
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    بندر انزلی
    عالی بود، خیلی خوشم اومد...
    باریک الله به این همه ذوق و استعداد
    :clap:
     

    azita

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/01/21
    ارسالی ها
    386
    امتیاز واکنش
    700
    امتیاز
    291
    محل سکونت
    گیلان
    معرکه بود باریک الله
     

    Sayna_Mp

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/02/10
    ارسالی ها
    2
    امتیاز واکنش
    6
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    رشــrashtـــت
    عالی بوذ افرین بهش:11111:
     

    ♥MASTANE♥

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    4,316
    امتیاز واکنش
    3,789
    امتیاز
    546
    محل سکونت
    شیراز
    واقعا عالی بود...باید الگو گرفت:894520_unknown:
     

    مهرسا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/11/04
    ارسالی ها
    86
    امتیاز واکنش
    74
    امتیاز
    96
    محل سکونت
    تهران
    عالی بود نه معرکه بود
     

    NargeS

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    1,922
    امتیاز واکنش
    817
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    تهران
    یعنی همه چی پیدا میسه تو صفحه اش ببین چقدر وقت گذاشته که صفحه اش خواص باشه
     

    golnaz-76

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/02/14
    ارسالی ها
    7
    امتیاز واکنش
    0
    امتیاز
    16
    جالبه افرین خیلی خوشم اومد.:hmmsmiley02:
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا