ماهنامه سینمای هنر و تجربه/ این گفته حرف تازه ای نیست که «پیدا کردن موضوع بکر در سینمای مستند، پیمودن نیمی از موفقیت یک فیلم را تضمین می کند». از این رو فیلم ساز موفق در این زمینه، آن کسی است که موضوعش را به درستی انتخاب می کند و دست بر چیزی می گذارد که اشتیاقی فراوان برای تماشای آن است و میلی همگانی برای آگاه شدن از آن موضوع وجود دارد. و از آن جا که آگاهی بخشی از فیلم مستند قسمتی قابل ملاحظه از وظیفه و رسالتِ- نه در معنای کلیشه ای آن- این شکل از سینماست، بر گزینش موضوع از سوی فیلم ساز باید تاکید بیشتری داشت، چرا که قرار است مخاطب را با حرف و چیز جدیدی- به زعم فیلم ساز- آشنا و او را از نکاتی تازه آگاه کرد.
از این حیث، فیلم «صفر تا سکو» از همان آغاز، از همان لحظه ای که فیلم ساز تصمیم به ساخت آن را گرفته، نیمیاز راه را رفته و درواقع 50 درصد از موفقیت فیلمش رقم خورده است. «صفر تا سکو» از این منظر که قهرمانی ورزشی را تا رساندن او به سکو دنبال می کند، حرف تازه ای ندارد، اما از آن جا که شخصیت مرکزی اش به جای یک نفر، سه خواهر می شوند، ایده ای ناب را در خود دارد. از سویی دیگر، ورزش زنان در جایی که صحبت از اما و اگرهای فراوان و محدودیت های بسیار است، خود به خود بر جذابیت فیلم اضافه می کند، چرا که این جا جایی است که می توان به این اما و اگرها نزدیک تر شد و به شکلی دقیق تر، آن ها را برای مخاطب پیدا کرد؛ آن هم از زبان کسانی که خود وسط این دایره محدود هستند.
خواهران منصوریان حالا دیگر از معروف ترین های ورزشی کشورند. قهرمانی این سه خواهر که در رسانه ها نیز بازتاب گسترده ای داشته، سبب شده تا کسی نباشد که آن ها را نشناسد. حتی می توان گفت که داشته ها و اطلاعات ما از این سه خواهر آن قدر زیاد است که بی آن که فیلم «صفر تا سکو» را ببینیم، به خوبی آن ها را می شناسیم. این شنناسایی تا جایی پیش رفته که از زیر و بم زندگی شان باخبریم؛ حتی می دانیم که آن ها بدون سایه پدر بزرگ شده اند و چه سختی ها که ندیده اند. می دانیم برای این که بر سکو بایستند، از صفر آغاز کرده اند و خود به تنهایی کوله بار مشکلاتشان را به دوش کشیده اند. و مشکل از همین نقطه برای سازنده فیلم «صفر تا سکو» رقم می خورد.
در واقع انتخاب این موضوع- پرداختن به سه خواهر قهرمان- به همان اندازه که بدیع و جذاب است، رفتن به سمت آن نیز مشکل به نظر می رسد. اولین دغدغه فیلم ساز باید این باشد که چه چیزی را می تواند ارائه دهد که برای مخاطب آشنا نباشد، چرا که فضای بیرونی زندگی آن ها به قدر کفایت در رسانه ها آمده است. بنابراین فیلم ساز هر چقدر بیشتر به درون آدم ها نفوذ کند، می تواند شانس بیشتری برای موفقیت فیلمش فراهم آورد و مخاطب را به نحوی گسترده تر راضی نگه دارد. این که مخاطب از فیلم «صفر تا سکو» جلوتر است، اصلی ترین چالشی است که پیش روی فیلم ساز بوده است. اما آیا فیلم ساز به سلامت از این چالش و تنگنا گذار می کند؟
درست که فیلم به خوبی می تواند مخاطب را با خود همراه کند و تماشاگر به درون لحظه های زیادی از فیلم فرو می رود و با شادی شان خوشحال می شود و با غمشان اندوهگین می شود، اما می شد که ما از تماشای فیلم چیزی بیشتر نصیبمان شود به نسبتِ داشته های قبلی مان درباره این سه خواهر. موقعیت شخصیت های فیلم موقعیتی درخشان و یکه است. آن ها از یک سو خواهرند و از سویی دیگر می توانند رقیب هم باشند؛ درست که در یک وزن نیستند، اما به لحاظ احساسی می توانند لحظاتی را داشته باشند که در برابر یکدیگر قرار می گیرند. جای این لحظه ها در فیلم خالی است. به شهادت عنوان بندی پایانی، اکنون آن ها لژیونر شده اند.
این همان چیزی است که آن ها برایش جنگیده اند و خشم داشته اند. آن ها برای این که به چنین جایگاهی برسند، راه ناهمواری را طی کرده اند. ما در طول فیلم بیشترسختی ها و محدودیت هایشان را دیده ایم. اشک های مادرانه دیده ایم و دل تنگی های دخترانه برای نبودن پدر. کمبودهای مالی و اقتصادی شان را دیده ایم و صورتی کبودشده با چشمانی متورم به نشانه پایداری و از خود گذشتگی؛ که البته در زیرلایه آن سبعیتی وجود دارد از نداشتن ها، محرومیت ها و کمبودها؛ چه در ابعاد اقتصادی و چه در زمینه های عاطفی.
از این حیث، فیلم «صفر تا سکو» از همان آغاز، از همان لحظه ای که فیلم ساز تصمیم به ساخت آن را گرفته، نیمیاز راه را رفته و درواقع 50 درصد از موفقیت فیلمش رقم خورده است. «صفر تا سکو» از این منظر که قهرمانی ورزشی را تا رساندن او به سکو دنبال می کند، حرف تازه ای ندارد، اما از آن جا که شخصیت مرکزی اش به جای یک نفر، سه خواهر می شوند، ایده ای ناب را در خود دارد. از سویی دیگر، ورزش زنان در جایی که صحبت از اما و اگرهای فراوان و محدودیت های بسیار است، خود به خود بر جذابیت فیلم اضافه می کند، چرا که این جا جایی است که می توان به این اما و اگرها نزدیک تر شد و به شکلی دقیق تر، آن ها را برای مخاطب پیدا کرد؛ آن هم از زبان کسانی که خود وسط این دایره محدود هستند.
خواهران منصوریان حالا دیگر از معروف ترین های ورزشی کشورند. قهرمانی این سه خواهر که در رسانه ها نیز بازتاب گسترده ای داشته، سبب شده تا کسی نباشد که آن ها را نشناسد. حتی می توان گفت که داشته ها و اطلاعات ما از این سه خواهر آن قدر زیاد است که بی آن که فیلم «صفر تا سکو» را ببینیم، به خوبی آن ها را می شناسیم. این شنناسایی تا جایی پیش رفته که از زیر و بم زندگی شان باخبریم؛ حتی می دانیم که آن ها بدون سایه پدر بزرگ شده اند و چه سختی ها که ندیده اند. می دانیم برای این که بر سکو بایستند، از صفر آغاز کرده اند و خود به تنهایی کوله بار مشکلاتشان را به دوش کشیده اند. و مشکل از همین نقطه برای سازنده فیلم «صفر تا سکو» رقم می خورد.
در واقع انتخاب این موضوع- پرداختن به سه خواهر قهرمان- به همان اندازه که بدیع و جذاب است، رفتن به سمت آن نیز مشکل به نظر می رسد. اولین دغدغه فیلم ساز باید این باشد که چه چیزی را می تواند ارائه دهد که برای مخاطب آشنا نباشد، چرا که فضای بیرونی زندگی آن ها به قدر کفایت در رسانه ها آمده است. بنابراین فیلم ساز هر چقدر بیشتر به درون آدم ها نفوذ کند، می تواند شانس بیشتری برای موفقیت فیلمش فراهم آورد و مخاطب را به نحوی گسترده تر راضی نگه دارد. این که مخاطب از فیلم «صفر تا سکو» جلوتر است، اصلی ترین چالشی است که پیش روی فیلم ساز بوده است. اما آیا فیلم ساز به سلامت از این چالش و تنگنا گذار می کند؟
درست که فیلم به خوبی می تواند مخاطب را با خود همراه کند و تماشاگر به درون لحظه های زیادی از فیلم فرو می رود و با شادی شان خوشحال می شود و با غمشان اندوهگین می شود، اما می شد که ما از تماشای فیلم چیزی بیشتر نصیبمان شود به نسبتِ داشته های قبلی مان درباره این سه خواهر. موقعیت شخصیت های فیلم موقعیتی درخشان و یکه است. آن ها از یک سو خواهرند و از سویی دیگر می توانند رقیب هم باشند؛ درست که در یک وزن نیستند، اما به لحاظ احساسی می توانند لحظاتی را داشته باشند که در برابر یکدیگر قرار می گیرند. جای این لحظه ها در فیلم خالی است. به شهادت عنوان بندی پایانی، اکنون آن ها لژیونر شده اند.
این همان چیزی است که آن ها برایش جنگیده اند و خشم داشته اند. آن ها برای این که به چنین جایگاهی برسند، راه ناهمواری را طی کرده اند. ما در طول فیلم بیشترسختی ها و محدودیت هایشان را دیده ایم. اشک های مادرانه دیده ایم و دل تنگی های دخترانه برای نبودن پدر. کمبودهای مالی و اقتصادی شان را دیده ایم و صورتی کبودشده با چشمانی متورم به نشانه پایداری و از خود گذشتگی؛ که البته در زیرلایه آن سبعیتی وجود دارد از نداشتن ها، محرومیت ها و کمبودها؛ چه در ابعاد اقتصادی و چه در زمینه های عاطفی.