طبرستانیها چنان سپاه تازیان را در هم کوبیدند که ضرب المثل شد!!!

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 418
  • پاسخ ها 1
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
طبرستانیها چنان سپاه تازیان را در هم کوبیدند که ضرب المثل شد!!!

طبرستان یکی از نقاط ایران بود که تا زمان معاویه پای هیچ تازی به آن نرسیده بود.اما تازیان حریص چشم به ثروتهای افسانه ای آن دوخته بودند و دل کندن از آن برایشان دشوار بود.معاویه فردی بنام مصقله را با ده هزارنفر جنگجوی تازی روانه طبرستان کرد.دیلمیان دلاور در ناحیه ای کوهستانی راه را بر او بستند و او را با تمام همراهانش کشتار کردند به گونه ای که حتی یک نفر جان به در نبرد وهیچ اثری از آنها به کوفه وشام نرسید.ثبت چنین رخداد شرم آوری برای وقایع نگاران تازی بسیار سخت بود.ولی رواج یک ضرب المثل میان تازیان سبب شد که داستان این شکست وارد تالیفات مورخان تازی گردد.تازیان وقتی میخاستند بگویند که کسی رفت وهیچ اثری از او به دست نیامد میگفتند :"به همانجا رفت که مصقله و یارانش رفتند!!"
یا وقتی میخاستند بگویند که یک امری انجام نخواهد گرفت می گفتند:" تا وقتی که مصقله برگردد!!" در تفسیر این ضرب المثل بود که داستان نابودی کامل یک سپاه تازی توسط ایرانیان وارد متون تاریخی شد وگرنه این مورد نیز مثل دیگر دلاوریهای ایرانیان به سکوت برگزار میشد تا امروز بگویند ایرانیان با آغـ*ـوش باز اسلام را پذیرفتند!!!!
در قرن چهارم هجری درتاریخ طبرستان خبر این رخداد نوشته شده و گفته شده که گور مصغله امروز بر راه نهاده شده است و زیارتگاه مردم نادان است ومردم فکر میکنند او از صحابه پیامبر اسلام است.شاید هم این گور مثل دیگر گورهای تازیان در زمان صفویه به یک امامزاده تبدیل شده است.!!

گردآوری ونگارش: علی آریایی
بن مایه ها
تاریخ باستان امیرحسین خنجی
تاریخ طبرستان
تاریخ البلاذری
 
  • پیشنهادات
  • Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    مصقلة بن هبیره شیبانی، از جانب امام علی علیه السلام ، به کارگزاری اردشیر خُرّه (از شهرهای فارس - فیروزآباد) برگزیده شد و در طول زمامداری خود، اموال بیت المال را به اقوام و خویشان خود، بذل و بخشش نمود. این خبر به امیرمؤمنان رسید. آن حضرت، او را از این کار نهی کرد و طی نامه ای به او نوشت:
    «... خبری از تو به من رسیده که اگر چنان رفتاری از تو سر زده باشد، رفتار ناشایستی را مرتکب شده ای. خبر رسیده است که ثروت مسلمانان را میان کسانی که از تو درخواست احسان و نیکی کرده اند، از بادیه نشینان قبیله بکربن وائل، تقسیم کرده ای.
    پس سوگند به آنکه دانه را شکافت و انسانها را بیافرید و دانش او نسبت به هر چیز، فراگیر است، اگر این سخن درست باشد، خود را نزد من فرومایه می بینی. پس حقوق پروردگارت را سبُک مشمار و دنیایت را با خرابی دین و از میان بردنش اصلاح مکن که از این گروه باشی. "زیانکارترینِ مردم، کسانی اند که کوشش آنها در زندگی دنیا به هدر رفته و خود می پندارند که کار خوب انجام می دهند"».
    همچنین آورده اند خرّیت بن راشد ناجی، که از گروه خوارج نهروان بود، بعد از جنگ صفّین به فارس گریخت، عدّه ای را کشت و گروهی را با خود هماهنگ کرد و با گروهی از افراد خود، کارگزار امام علی علیه السلام در عمّان را به قتل رسانید. امام علی علیه السلام ، معقل بن قیس را به همراه دو هزار نفر، در تعقیب خرّیت فرستاد و خرّیت و افرادش را از میان بردند و زکات عقب مانده آن منطقه را جمع آوری نموده، به همراه اسرا، به مصقله سپردند. مصقله نیز مقدار کمی از زکات و غنایم را برای امیرمؤمنان فرستاد!
    وقتی خبر به امام علی علیه السلام رسید، فرمود: «من مصقله را نمی بینم جز اینکه مسئولیتی را بر عهده گرفته است که به زودی در آن گرفتار خواهد شد». سپس حضرت طی نامه ای به او نوشت:
    «امّا بعد؛ از بزرگ ترین خیانتها، خــ ـیانـت به امّت است و بزرگ ترین دغلکاری بر مردمان یک شهر، دغلکاری پیشوای آنان است. نزد تو از مال مسلمانان، پنج هزار سکه است. آن را در هنگامی که فرستاده من نزد تو می آید، برایم بفرست؛ وگرنه، وقتی نامه ام به تو رسید، نزد من می آیی؛ چرا که به فرستاده ام گفته ام که پس از وارد شدن بر تو، رهایت نکند، مگر آن اموال را بفرستی. والسلام!».
    مصقله به همراه فرستاده امام علی علیه السلام به بصره آمد و پرداخت کمتر از نیمی از پولهای بیت المال را به امام علی علیه السلام پیشنهاد کرد که حضرت نپذیرفت. لذا به معاویه پیوست! در این مورد، از ذهل بن حارث چنین نقل شده است:
    مصقله مرا به محلّ اقامت خود فراخواند و گفت: به خدا سوگند، امیرمؤمنان، این ثروتها را از من می خواهد و من بر پرداخت آن ناتوانم.
    به وی گفتم: اگر مایلی، یک هفته دستور را به اجرا نگذارد تا از خویشانت آن را جمع کنی.
    گفت: نمی خواهم آن را بر خویشاوندانم تحمیل کنم یا از کسی درخواست کنم.
    سپس گفت: بدانید به خدا سوگند، اگر پسر هند (معاویه) یا پسر عفّان (عثمان) آن ثروت را مطالبه می کرد، به خاطر من از آن می گذشتند! عثمان را ندیدی که چگونه در حکومتش اشعث بن قیس، صدهزار درهم از مالیات آذربایجان را هر ساله خرج میهمانی می کرد؟
    به او گفتم: این مرد (علی بن ابی طالب) ، چنین نیست و چیزی را به تو نمی بخشد. او ساکت شد.
    یک شب از این گفتگو نگذشت که مصقله به معاویه پیوست و خبر به علی علیه السلام رسید. فرمود: «چه شده است او را؟ خدا او را غمگین سازد! مانند سروران رفتار کرد و مانند بردگان، گریخت و مانند اهل فجور، خــ ـیانـت ورزید. بدانید که اگر او برای گردآوری ثروتها به پا می خاست و ناتوان می شد، بر او سخت نمی گرفتم. اگر چیزی از اموال بیت المال نزد او می یافتیم، می گرفتیم و اگرثروتی نزد او نمی یافتیم، او را رها می کردیم».
     
    بالا