مطالب طنز طنز؛ تکرار می‌کنم… این کجا و آن کجا...

  • شروع کننده موضوع BARANA.R
  • بازدیدها 152
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

BARANA.R

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/10/29
ارسالی ها
2,921
امتیاز واکنش
20,204
امتیاز
746
سن
23
نمی‌دونم دقت کردین یا نه. ما ایرانی‌ها یه ویژگی داریم اینه که تا یه چیزی رو چند دفعه بهمون نگند یا تکرارش نکنند، بهش توجه نمی‌کنیم. اصلا رفته تو ناخودآگاهمون طوری که یه موضوع وقتی برامون اهمیت پیدا می‌کنه که تکرار و تأکید بشه. بعد از یه جایی به بعد دیگه خودمون از تکرار خوشمون اومد. یعنی از دیدن چیزایی که تکراری‌اند، لـ*ـذت می‌بردیم. مثلا ۸۰ درصد ایرانیا تکرار سریال «پدرسالار» رو فرداش بعد از ظهر ساعت ۲ می‌دیدند. یا مثلا سریال «در پناه تو». یعنی اینقدر که تکرار اون قسمتش که لعیا زنگنه بین حسن جوهرچی و رامین پرچمی مونده بود کدوم رو انتخاب کنه، آخرشم پنجاپنجاه کرد و پرید سمت حسن جوهرچی، روی من تأثیر گذاشت که همین الانم می‌خوام عاشق کسی بشم برم بگیرمش، چک می‌کنم ببینم کسی دیگه هم عاشقش هست یا نه؟ اگه هست، برم جلو پیشنهاد بدم.

یا تو موسیقی اکثر ترانه‌ها پره از تکرار و تأکید. البته نقش مریم حیدرزاده رو نمی‌شه نادیده گرفت چون کلا تمام شعراش ده تا کلمه بود که هِی فقط جاشونو عوض می‌کرد و تکرار می‌شدند. اما خب شما ببینید وقتی محسن چاوشی می‌گـه «عزیزم کجایی؟ دقیقاً کجایی؟» داره تأکید می‌کنه که «کجایی پس دو ساعته منتظرم؟ صد دفعه گفتم میسکال زدم بیا بالا. دیگه الان بابام اینا اومدند خونه. نمی‌شه. اَه» اینجا تکرار معنی تأکید می‌ده. درواقع تو سیر تاریخ، ما ایرانیا وسواس شدیم. یه چیزو چند دفعه می‌گیم که قشنگ جا بیفته. آخرشم جا نمی‌فته.

البته تقصیر از سیستم آموزشیمونه‌ها. از همون کلاس اول ابتدایی واسه اینکه درس رو به زور فروکنند تو مخمون، می‌گفتند «تکرار کن… تکرار کن تا یاد بگیری. بیست دفعه بنویس بابا نان داد…» بعد دچار تناقض می‌شدیم. یعنی از صبح مدام تو مغزمون بوده که بابا نان داد، ظهر که می‌رفتیم خونه می‌دیدیم بابا یا داره فحش می‌ده به تعداد صفرهای حقوقش یا داره پول می‌ذاره لای دفترچه قسطش. تنها کاری که نمی‌کرد همین «دادن نان بود.»

حالا این ویژگی رو سیاستمدارامون هم دارند. مثلا اگه احمدینژاد یادتون باشه (ببخشید تو رو خدا، می‌دونم تازه داشت یادتون می‌رفت، جاش خوب می‌شد) وقتی می‌خواست کسی رو تهدید کنه، بار اول می‌گفت «بگم؟» بعد می‌دید کسی تحویلش نمی‌گیره، باز تکرار می‌کرد «بگم؟… بگم؟…» دیگه از بس تکرار می‌کرد و سیریش می‌شد، ملت می‌گفتند «بگو بابا… بگو، دهن مارو آسفالت کردی… بگو فقط زود برو.» دیگه همین می‌شد که یهویی «می‌گفت» و همه چی رو بهم می‌ریخت و مملکتو می‌داد رو هوا.

واسه همین کلا مردم ما از تکرار خاطره خوشی نداشتند تا اینکه سر انتخابات مجلس یه نفر که اتفاقا یه روزهای «تکرار نشدنی» رئیس جمهور بود و ما نمی‌تونیم اسمشو بیاریم چون ممنوع‌الهمه چیز شده، نه که دید ما مردم به تکرار عادت داریم، دست گذاشت رو همین ویژگیمون. برگشت گفت «به تمامی افراد هر دو فهرست» وقتی دید مردم حواسشون نیست و اگه نباشه، باز «نزدیک غروب می‌شه در حالی که اون صبح رو دوست داره»، دوباره گفت «تَکرار می‌کنم… تمامی افراد هر دو فهرست.»

خلاصه می‌خوام بگم یه مفهوم رو یکی یه جوری می‌گـه اونجوری می‌شه، یکی دیگه یه طوری می‌گـه که اینطوری می‌شه. هردو تکرارند اما این کجا و آن کجا! خود فعل «تکرار کردن» عمرا اگه فکرشو می‌کرد یه روزی اینقدر تأثیرگذار باشه. ملت الان اگه روزی سه وعده صبح، ظهر، شب این فعل رو صرف نکنند انگار یه چیزی گم کردند. تکرار می‌کنم… انگار یه چیزی گم کردند.
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
128
پاسخ ها
12
بازدیدها
271
پاسخ ها
381
بازدیدها
7,691
پاسخ ها
0
بازدیدها
477
پاسخ ها
2
بازدیدها
207
پاسخ ها
0
بازدیدها
229
پاسخ ها
0
بازدیدها
197
پاسخ ها
0
بازدیدها
223
پاسخ ها
0
بازدیدها
177
پاسخ ها
0
بازدیدها
156
پاسخ ها
16
بازدیدها
572
پاسخ ها
0
بازدیدها
175
پاسخ ها
0
بازدیدها
163
بالا