- عضویت
- 2016/04/18
- ارسالی ها
- 4,852
- امتیاز واکنش
- 29,849
- امتیاز
- 1,120
پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:
من زنگ زده بودم که سوفیا را از بابای سوفیا خواستگاری کنم که بابای سوفیا گفت: من میخوام برم مجلس. گفتم: بهسلامتی. منتها سه سال باید صبر کنید و بعد ثبتنام کنید، اگر صلاحیت شما را تأیید کردند که بعید است - همانطور که شما صلاحیت بنده را تأیید نمیکنید که سوفیا را بگیرم- بعد باید کاندیدا شوید. بههرحال گهی زین به پشت و گهی پشت به زین. شرط میبندم ردصلاحیت شوید. بابای سوفیا گفت: نمیخواهم که نماینده شوم. میخواهم بروم مجلس کار دارم. گفتم: وام میخواهید؟ تیرآهن میدهند؟ زمین تقسیم میکنند؟ یا قرار است دوباره همهچیز کوپنی شود و دنبال دستخط برای کوپن اضافه هستید؟ بابای سوفیا گفت: نه باباجان. کار دارم.
میخواهم بروم مجلس. گفتم: اگر کار دارید که مجلس نروید. چون الان بحران کار داریم و همه دنبال کارند و هی مردم میروند پیش نمایندگان که کار پیدا کنند. حتما اگر بفهمند یکی کار دارد، کارش را میگیرند و میدهند به یک بیکار دیگر. نروید... نروید... . بابای سوفیا گفت: نه باباجان. من که بازنشسته هستم و کار ندارم. یک کاری با نمایندگان داشتم. گفتم: آهان. برای این پولهایی که توی صندوق بازنشستهها بود و هپلی شد؟ ای بابا. آنکه گذشت و قدیمی شد. مسئولش هم یک حکمی گرفت که موجب انبساطخاطر عموم بازنشستگان شد. بابای سوفیا گفت: نه باباجان. بنده میخواهم بروم از نمایندگان تشکر کنم.
گفتم: آهان. مثل همان حکایتی که فقیری لب جوی گلآلود نشست و نان خشک کپکزده در آب لجنآلود میزد و هزاربار شکر میکرد؟ شما هم میخواهی بروی آرایه ادبی به کار ببری و از نمایندگان تشکر کنی؟ بابای سوفیا گفت: نه باباجان. من میخواهم یک دستهگل بخرم و ببرم مجلس.
گفتم: که بدهی دست نمایندگان باز یک دستهگل دیگر آب بدهند؟ بابای سوفیا گفت: نه باباجان. میخواهم بروم از این ۱۷ نمایندهای که نامه نوشتهاند تا پرونده یک زندانی که به ۱۶ سال زندان محکوم شده، دوباره بررسی شود، تشكر كنم.
گفتم: خب این را از اول میگفتی. من دوچرخه دارم، میآیم دنبالتان، بپر ترکم با هم برویم. توی راه هم بابت سوفیا مذاکره میکنیم.
من زنگ زده بودم که سوفیا را از بابای سوفیا خواستگاری کنم که بابای سوفیا گفت: من میخوام برم مجلس. گفتم: بهسلامتی. منتها سه سال باید صبر کنید و بعد ثبتنام کنید، اگر صلاحیت شما را تأیید کردند که بعید است - همانطور که شما صلاحیت بنده را تأیید نمیکنید که سوفیا را بگیرم- بعد باید کاندیدا شوید. بههرحال گهی زین به پشت و گهی پشت به زین. شرط میبندم ردصلاحیت شوید. بابای سوفیا گفت: نمیخواهم که نماینده شوم. میخواهم بروم مجلس کار دارم. گفتم: وام میخواهید؟ تیرآهن میدهند؟ زمین تقسیم میکنند؟ یا قرار است دوباره همهچیز کوپنی شود و دنبال دستخط برای کوپن اضافه هستید؟ بابای سوفیا گفت: نه باباجان. کار دارم.
میخواهم بروم مجلس. گفتم: اگر کار دارید که مجلس نروید. چون الان بحران کار داریم و همه دنبال کارند و هی مردم میروند پیش نمایندگان که کار پیدا کنند. حتما اگر بفهمند یکی کار دارد، کارش را میگیرند و میدهند به یک بیکار دیگر. نروید... نروید... . بابای سوفیا گفت: نه باباجان. من که بازنشسته هستم و کار ندارم. یک کاری با نمایندگان داشتم. گفتم: آهان. برای این پولهایی که توی صندوق بازنشستهها بود و هپلی شد؟ ای بابا. آنکه گذشت و قدیمی شد. مسئولش هم یک حکمی گرفت که موجب انبساطخاطر عموم بازنشستگان شد. بابای سوفیا گفت: نه باباجان. بنده میخواهم بروم از نمایندگان تشکر کنم.
گفتم: آهان. مثل همان حکایتی که فقیری لب جوی گلآلود نشست و نان خشک کپکزده در آب لجنآلود میزد و هزاربار شکر میکرد؟ شما هم میخواهی بروی آرایه ادبی به کار ببری و از نمایندگان تشکر کنی؟ بابای سوفیا گفت: نه باباجان. من میخواهم یک دستهگل بخرم و ببرم مجلس.
گفتم: که بدهی دست نمایندگان باز یک دستهگل دیگر آب بدهند؟ بابای سوفیا گفت: نه باباجان. میخواهم بروم از این ۱۷ نمایندهای که نامه نوشتهاند تا پرونده یک زندانی که به ۱۶ سال زندان محکوم شده، دوباره بررسی شود، تشكر كنم.
گفتم: خب این را از اول میگفتی. من دوچرخه دارم، میآیم دنبالتان، بپر ترکم با هم برویم. توی راه هم بابت سوفیا مذاکره میکنیم.