طنز؛ دل می رود ز دستم
ماهنامه خط خطی - محمد جاوید :
دل می رود ز دستم، مانند بند تنبان
یک روز پیش لیلاست، یک روز پیش جیران
هرجا کرشمه ای دید، وا می دهد حسابی
بی جنبه است این دل، کشته مرا به قرآن
شاکی است چشم من هم از دست این دل زار
بیند هر آنچه دیده، دل می رود پی آن
یک روز گفتمش دل، بردی تو آبرویم
بردار دست از این کار، ول کن مرام شیطان
دل گفت من ندارم تقصیر چون که چشمت
باز است صبح تا شب بر هر کرشمه، نادان
یا کور کن دو چشمت یا که مرا درآور
این است راه چاره، دیگر مرا نرنجان
از خشم خنجری را کردم به هر دو چشمم
تا دل شود رها از افسون ماهرویان
چاهی به راه بود و من کور بودم اما
با سر در آن فتادم، شد صحنه کات... پایان
از گوی یک پیام دادم برای «جاوید»
گفتم ببین چه کرده دل با من پریشان
دل را بزن نهیب و با عقل گفت و گو کن
از من به تو نصیحت از دل نگیر فرمان
ماهنامه خط خطی - محمد جاوید :
دل می رود ز دستم، مانند بند تنبان
یک روز پیش لیلاست، یک روز پیش جیران
هرجا کرشمه ای دید، وا می دهد حسابی
بی جنبه است این دل، کشته مرا به قرآن
شاکی است چشم من هم از دست این دل زار
بیند هر آنچه دیده، دل می رود پی آن
یک روز گفتمش دل، بردی تو آبرویم
بردار دست از این کار، ول کن مرام شیطان
دل گفت من ندارم تقصیر چون که چشمت
باز است صبح تا شب بر هر کرشمه، نادان
یا کور کن دو چشمت یا که مرا درآور
این است راه چاره، دیگر مرا نرنجان
از خشم خنجری را کردم به هر دو چشمم
تا دل شود رها از افسون ماهرویان
چاهی به راه بود و من کور بودم اما
با سر در آن فتادم، شد صحنه کات... پایان
از گوی یک پیام دادم برای «جاوید»
گفتم ببین چه کرده دل با من پریشان
دل را بزن نهیب و با عقل گفت و گو کن
از من به تو نصیحت از دل نگیر فرمان