طنز؛ سواد لـ*ـذت بردن از زندگی
شهرام شهيدي در روزنامه شهروند نوشت:
علی ربیعی: سواد لـ*ـذتبردن از زندگی نداریم.
داخلی- خانه پرهام- غروب
پرهام: ببین بابام هم دیگه بهم پول قرض نداد، گفت: مگه من سر گنج نشستم هی میای منو بدوشی؟ با تیپا انداختم بیرون. حالا نمیدونم برقمون را قطع میکنن یا نه.
خانم پرهام: عسیسم ولش کن. برق میخوایم چیکار. سواد لـ*ـذتبردن از زندگی خودش چلچراغه که من و تو داریم! اصلا بیبرق رمانتیکترم هست هانی!
داخلی- زندان- غرووب
زندانی اول: بالاخره اومدی؟ حکمت چی شد؟
زندانی دوم: تف تو این زندگی. برام حبس ابد برید. دیگه روی بیرون رو نمیبینم. چه غروب گندی
زندانی اول: برو بابا بیسواد. اگه سواد لـ*ـذتبردن از زندگی داشتی، میفهمیدی حبس ابد خیلی هم شیرینه. لـ*ـذت ببر ازش. وزیر گفته. بیخود که نمیگه.
خارجی- بزرگراه هاشمی سنگین!- صبح زود
صمد: ببین قربونت بشم. ماشین که داره میاد نگاه میکنی. اگه سرعت داشت بیخیال میشی. چون میکشتت. پراید و پژو را بیخیال میشی، چون چیزی گیرت نمیاد. بنز و پورشه که اومد، میپری وسط که بزنه بهت. حالیته؟ دیه خوب میدن.
رفیق صمد: شما انگار سواد زندگی نداری. پسرم اگر کلیههاش را از دست داده و خانمم سرطان داره و پسرم کارش را از دست داده و برادرم از داربست افتاده و فلج شده و بیمه هم نبوده، عوضش خانواده ما با تلاش مسئولان و همت مقامات مسئول سواد لـ*ـذتبردن از زندگی داره و تو این موضوع دکترا گرفتیم. پس دنیا به هیچیمون نیست. همهچی هم آرومه. من هم خیلی خوشحالم. برو خدا روزیتو جای دیگه بده.
داخلی- آپارتمان- عصر
مالک: آقا شما مگه مامور نیستی؟ بریز اسباب و اثاثیه درب و داغون اینا را بیرون. هی ندارم ندارم. نداری به جهنم که نداری. مگه من یتیم خونه باز کردم؟
مستأجر: مالک عزیز واحد شماره ٨. عطف به موارد مطروحه در مذاکرات گذشته و بهویژه مکالمه تلفنی شب گذشته به استحضار میرساند. اینجانب با مشخصات درجشده در قرارداد اجاره متاسفانه با وجود داشتن سواد زندگی امکان پرداخت اجارهبهای ملک شما را ندارم. لذا ضمن عدم واریز مبلغ مذکور چون از سواد لـ*ـذتبردن از زندگی برخوردارم، خدمتتان عارضم که برو بینیم بااااااا. هرکار دلت میخواد بکن. هرررری!
داخلی- وزارت ارشاد- ١٠ صبح
نویسنده: جناب ممیز. ببینید اصلا نمیفهمم من باید جای کلمه سـ*ـینه کوه چی بذارم این جا؟ سـ*ـینه را که نمیشه حذف کنم؟ کلمه سـ*ـینه که عیبی نداره. مگه سـ*ـینه مرغ بده یا قابل حذفه که سـ*ـینه کوه باید حذف بشه. بعدش هم من اگر نوشتم، به قول طبری منظورم تاریخ طبری است نه احسان طبری.
ممیز: آقاجان آب بخور جوش نیاری. شما باید تو کلاسهای من شرکت کنی با مفهوم «سواد لـ*ـذت بردن از زندگی» آشنا بشی. داستانت ممیزی شده که شده باشه. فدای سرت. سواد لـ*ـذتبردن از زندگی اینو بهت یاد میده که اگر من بزنم تو گوشت هم، حالشو ببری.
خارجی- ورزشگاه آزادی- بعدازظهر
تماشاچی یک: سه گل خوردیم. بازی را باختیم. دو تا اخراجی دادیم. محرومیت تماشاچیها و مربی و بازیکنهامون حتمیه. اونوقت تو نشستی هرهر میخندی؟ شادی و خوشحالی و خندانی؟
تماشاچی دو. من تازه فارغ التحصیل شدم و «سواد از زندگی لـ*ـذتبردن» را با نمرههای عالی کسب کردم. ٦ تا هم بخوره. وقتی من باسوادم انگار چهار تا زدیم. ما اینیم.
شهرام شهيدي در روزنامه شهروند نوشت:
علی ربیعی: سواد لـ*ـذتبردن از زندگی نداریم.
داخلی- خانه پرهام- غروب
پرهام: ببین بابام هم دیگه بهم پول قرض نداد، گفت: مگه من سر گنج نشستم هی میای منو بدوشی؟ با تیپا انداختم بیرون. حالا نمیدونم برقمون را قطع میکنن یا نه.
خانم پرهام: عسیسم ولش کن. برق میخوایم چیکار. سواد لـ*ـذتبردن از زندگی خودش چلچراغه که من و تو داریم! اصلا بیبرق رمانتیکترم هست هانی!
داخلی- زندان- غرووب
زندانی اول: بالاخره اومدی؟ حکمت چی شد؟
زندانی دوم: تف تو این زندگی. برام حبس ابد برید. دیگه روی بیرون رو نمیبینم. چه غروب گندی
زندانی اول: برو بابا بیسواد. اگه سواد لـ*ـذتبردن از زندگی داشتی، میفهمیدی حبس ابد خیلی هم شیرینه. لـ*ـذت ببر ازش. وزیر گفته. بیخود که نمیگه.
خارجی- بزرگراه هاشمی سنگین!- صبح زود
صمد: ببین قربونت بشم. ماشین که داره میاد نگاه میکنی. اگه سرعت داشت بیخیال میشی. چون میکشتت. پراید و پژو را بیخیال میشی، چون چیزی گیرت نمیاد. بنز و پورشه که اومد، میپری وسط که بزنه بهت. حالیته؟ دیه خوب میدن.
رفیق صمد: شما انگار سواد زندگی نداری. پسرم اگر کلیههاش را از دست داده و خانمم سرطان داره و پسرم کارش را از دست داده و برادرم از داربست افتاده و فلج شده و بیمه هم نبوده، عوضش خانواده ما با تلاش مسئولان و همت مقامات مسئول سواد لـ*ـذتبردن از زندگی داره و تو این موضوع دکترا گرفتیم. پس دنیا به هیچیمون نیست. همهچی هم آرومه. من هم خیلی خوشحالم. برو خدا روزیتو جای دیگه بده.
داخلی- آپارتمان- عصر
مالک: آقا شما مگه مامور نیستی؟ بریز اسباب و اثاثیه درب و داغون اینا را بیرون. هی ندارم ندارم. نداری به جهنم که نداری. مگه من یتیم خونه باز کردم؟
مستأجر: مالک عزیز واحد شماره ٨. عطف به موارد مطروحه در مذاکرات گذشته و بهویژه مکالمه تلفنی شب گذشته به استحضار میرساند. اینجانب با مشخصات درجشده در قرارداد اجاره متاسفانه با وجود داشتن سواد زندگی امکان پرداخت اجارهبهای ملک شما را ندارم. لذا ضمن عدم واریز مبلغ مذکور چون از سواد لـ*ـذتبردن از زندگی برخوردارم، خدمتتان عارضم که برو بینیم بااااااا. هرکار دلت میخواد بکن. هرررری!
داخلی- وزارت ارشاد- ١٠ صبح
نویسنده: جناب ممیز. ببینید اصلا نمیفهمم من باید جای کلمه سـ*ـینه کوه چی بذارم این جا؟ سـ*ـینه را که نمیشه حذف کنم؟ کلمه سـ*ـینه که عیبی نداره. مگه سـ*ـینه مرغ بده یا قابل حذفه که سـ*ـینه کوه باید حذف بشه. بعدش هم من اگر نوشتم، به قول طبری منظورم تاریخ طبری است نه احسان طبری.
ممیز: آقاجان آب بخور جوش نیاری. شما باید تو کلاسهای من شرکت کنی با مفهوم «سواد لـ*ـذت بردن از زندگی» آشنا بشی. داستانت ممیزی شده که شده باشه. فدای سرت. سواد لـ*ـذتبردن از زندگی اینو بهت یاد میده که اگر من بزنم تو گوشت هم، حالشو ببری.
خارجی- ورزشگاه آزادی- بعدازظهر
تماشاچی یک: سه گل خوردیم. بازی را باختیم. دو تا اخراجی دادیم. محرومیت تماشاچیها و مربی و بازیکنهامون حتمیه. اونوقت تو نشستی هرهر میخندی؟ شادی و خوشحالی و خندانی؟
تماشاچی دو. من تازه فارغ التحصیل شدم و «سواد از زندگی لـ*ـذتبردن» را با نمرههای عالی کسب کردم. ٦ تا هم بخوره. وقتی من باسوادم انگار چهار تا زدیم. ما اینیم.