- عضویت
- 2016/04/18
- ارسالی ها
- 4,852
- امتیاز واکنش
- 29,849
- امتیاز
- 1,120
پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:
اگر بروی توی روزنامه بنویسی، میگویند: سانسور را پذیرفتی.
اگر توی اینترنت چیزی بنویسی، میگویند: پشت کامپیوترنشستن که نشد فعالیت.
اگر شعار بدهی، میگویند: اینها همهاش شوآف است و میخواهی دیده شوی.
اگر پا شوی بروی جلو مجلس و سکوت کنی، میگویند: داری به جامعه هزینه تحمیل میکنی.
اگر بنشینی خانه و کاری نکنی، میگویند: ترسو هستی و مسئولیت اجتماعی نداری.
اگر با آنوریها مصاحبه کنی، میگویند: تن دادی.
اگر با اینوریها مصاحبه کنی، میگویند: وا دادی.
اگر جریان حاکم را نقد کنی، میگویند: از جریان رقیب پول گرفتی.
اگر جریان رقیب را نقد کنی، میگویند: از جریان حاکم پول گرفتی.
اگر درس بخوانی، میگویند: آخرش که چی؟
اگر کتاب بنویسی، میگویند: خب که چی؟
اگر عاشقانه بنویسی، میگویند: اسکل هستی و از واقعیات جامعه دوری.
اگر واقعگرایانه بنویسی، میگویند: قالتاق هستی و چشمت به جوایز خارجی است.
اگر کافه راه بیندازی، میگویند: شاسکول هستی و کاری به توده و طبقه کارگری و کودکان کار نداری.
اگر بروی از کودکان کار فیلم بگیری، میگویند: شامورتهبازی درمیآوری و داری فیلم بازی میکنی.
اگر هر کاری کنی، میگویند: حتما از خودشان است که نمیگیرندش.
اگر بگیرندت، میگویند: زندان هم شده شوخی، همه را میگیرند.
اگر زودتر آزاد بشوی، میگویند: حتما خودت را فروختی.
اگر تا آخرش صبر کنی، میگویند: خودقهرمانپنداری داری.
اگر زندگی کنی، میگویند: چرا نمیمیری ما راحت شویم؟
اگر بمیری، میگویند: تقصیر خودش بود که مرد. راحت شد.
وصیت
سوفیا... سوفیا... عشق من... تو بگو من به کدام ساز این جماعت برقصم؟ عاشق تو؛ میدون دوم
اگر بروی توی روزنامه بنویسی، میگویند: سانسور را پذیرفتی.
اگر توی اینترنت چیزی بنویسی، میگویند: پشت کامپیوترنشستن که نشد فعالیت.
اگر شعار بدهی، میگویند: اینها همهاش شوآف است و میخواهی دیده شوی.
اگر پا شوی بروی جلو مجلس و سکوت کنی، میگویند: داری به جامعه هزینه تحمیل میکنی.
اگر بنشینی خانه و کاری نکنی، میگویند: ترسو هستی و مسئولیت اجتماعی نداری.
اگر با آنوریها مصاحبه کنی، میگویند: تن دادی.
اگر با اینوریها مصاحبه کنی، میگویند: وا دادی.
اگر جریان حاکم را نقد کنی، میگویند: از جریان رقیب پول گرفتی.
اگر جریان رقیب را نقد کنی، میگویند: از جریان حاکم پول گرفتی.
اگر درس بخوانی، میگویند: آخرش که چی؟
اگر کتاب بنویسی، میگویند: خب که چی؟
اگر عاشقانه بنویسی، میگویند: اسکل هستی و از واقعیات جامعه دوری.
اگر واقعگرایانه بنویسی، میگویند: قالتاق هستی و چشمت به جوایز خارجی است.
اگر کافه راه بیندازی، میگویند: شاسکول هستی و کاری به توده و طبقه کارگری و کودکان کار نداری.
اگر بروی از کودکان کار فیلم بگیری، میگویند: شامورتهبازی درمیآوری و داری فیلم بازی میکنی.
اگر هر کاری کنی، میگویند: حتما از خودشان است که نمیگیرندش.
اگر بگیرندت، میگویند: زندان هم شده شوخی، همه را میگیرند.
اگر زودتر آزاد بشوی، میگویند: حتما خودت را فروختی.
اگر تا آخرش صبر کنی، میگویند: خودقهرمانپنداری داری.
اگر زندگی کنی، میگویند: چرا نمیمیری ما راحت شویم؟
اگر بمیری، میگویند: تقصیر خودش بود که مرد. راحت شد.
وصیت
سوفیا... سوفیا... عشق من... تو بگو من به کدام ساز این جماعت برقصم؟ عاشق تو؛ میدون دوم
تالار نقد نگاه دانلود
دانلود رمان و کتاب های جدید
دانلود رمان های عاشقانه