مطالب طنز طنز؛ شعرا، ما هم مثل شما معمولی بودیم!

  • شروع کننده موضوع dinaz
  • بازدیدها 135
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

dinaz

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/04
ارسالی ها
31,702
امتیاز واکنش
68,366
امتیاز
1,329
محل سکونت
کرمانشاه
طنز؛ شعرا، ما هم مثل شما معمولی بودیم!


فریور خراباتی در روزنامه ایران نوشت:

در مورد مفاخر ادبی و تاریخی و اساطیری و آثار باستانی ما اصولاً رویکرد و رویه جذابی داریم. یعنی بصورت طوفان کاترینا می‌آییم و یک بخشی را نابود کرده و سراغ بقیه بخش‌ها می‌رویم.

به‌عنوان نمونه چند سال پیش سازمان ثبت شرکت‌ها اعلام کرد که اسامی شرکت‌ها باید بصورت«سه سیلابی یا بیشتر» باشد اما مردم این سه سیلابی را با سه سیرابی اشتباه گرفتند و هرکس به آنجا می‌رفت و می‌خواست یک شرکت خدمات نظافت و نگاه‌داری از سالمندان تأسیس کند، نام آن را مثلاً می‌گذاشت «شرکت پاکبانان داریوش و کمبوجیه تقی‌زاده و شرکا با مسئولیت محدود!» به این صورت نخستین شوخی ما با مفاخر تاریخی‌مان آغاز شد.

کمی بعد نوبت واگذاری مفاخر ادبی به کشورهای دیگر شد. مولانا که رفت، ابوسعید ابی‌الخیر را که یکی از کشورهای همسایه مثل نیمار حق فسخ قراردادش را داد و به نام خود زد و از آنجایی که ما دست به فروش‌مان خوب بود، چند صباح دیگر بعید نبود که آگهی‌هایی با این مضامین منتشر می‌کردیم؛ الف- یک شاعر قرن سوم فول‌اسپرت با تخفیف بیمه، فقط خریدار واقعی، ب- به ازای خرید سه شاعر، یک سوزنی سمرقندی بصورت رایگان دریافت کنید، ج- برای دریافت شاعر در قرن موردنظرتان، عدد آن را به این شماره پیامک کنید و یک سشوار شارژی هم هدیه بگیرید، د- به علت مسافرت، یک شاعر با دیوان و مجموعه آثار فوری به فروش می‌رسد.

حالا امروز آمده‌ایم و در مقبره این بزرگواران همه کار می‌کنیم بجز آن کارهایی که باید انجام دهیم. مثلاً شما به مقبره فردوسی می‌روید، می‌خواهید شاهنامه بخوانید، یک نفر همین طوری که لب‌ پایینش را گاز می‌گیرد آرام در گوش شما می‌گوید: «فردوسی آدم متواضعی بود، دوست نداشت کسی آثارش رو بلند بخونه!» شما دیوان را می‌بندید و پی کارتان می‌روید.

سر مزار حافظ حاضر می‌شوید تا در کنسرت یکی از خوانندگان سنتی کشور که هنوز مشخص نیست با چه اعتماد به نفسی قصد برگزاری کنسرت دارد، حاضر می‌شوید که همان آقایی که سر مزار فردوسی بود بالای سر شما می‌آید و می‌گوید: «هیچ میدونی حافظ توی دوره خودش از مخالفان سرسخت برگزاری کنسرت و اینجور عیاشی‌ها بود؟». شبانه و مثل نینجاها به سر مزار سعدی می‌روید که با او کمی خلوت کنید که دوباره همان آقا را می‌بینید که در حال فروختن‌ آش ماست است و به شما می‌گوید: «آرامگاه سعدیه و‌آش ماستش!»‌آش ماست را می‌خورید، سردی‌تان می‌کند، چای نبات هم آنجا وجود ندارد تا مجبور شوید به خانه‌تان بروید و دست ازسر آن پیرمرد بردارید!
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
12
بازدیدها
268
پاسخ ها
381
بازدیدها
7,644
پاسخ ها
0
بازدیدها
475
پاسخ ها
2
بازدیدها
205
پاسخ ها
0
بازدیدها
228
پاسخ ها
0
بازدیدها
196
پاسخ ها
0
بازدیدها
221
پاسخ ها
0
بازدیدها
174
پاسخ ها
0
بازدیدها
154
پاسخ ها
16
بازدیدها
567
پاسخ ها
0
بازدیدها
172
پاسخ ها
0
بازدیدها
162
بالا