مطالب طنز طنز؛ می‌دوزم، پس هستم

  • شروع کننده موضوع dinaz
  • بازدیدها 71
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

dinaz

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/04
ارسالی ها
31,702
امتیاز واکنش
68,366
امتیاز
1,329
محل سکونت
کرمانشاه
طنز؛ می‌دوزم، پس هستم


وحید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ میرزایی در روزنامه شهروند نوشت:

از وقتی مدرک دکترام رو گرفتم، برای پیدا‌کردن کار وسواسم بیشتر شده و تن به هر کاری نمیدم. صبح همین استدلال رو برای بابام کردم. اول ١٠ ثانیه نگاهم کرد. بعد چشمهاش رو تنگ کرد و زبونش رو آروم آورد بین ل*ب*هاش. نفسش رو داد تو و یهو داد بیرون. سرعت بازدم و فاصله مولکولی بین زبون و لب‌های بالایی و پایینی باعث ایجاد صدای ناهنجاری شد. دیگه به این برخوردها عادت کردم. .

تو همین حین چشمم افتاد به آگهی استخدام نیازمندی‌های همشهری که آگهی یه کارگاه خیاطی برای استخدام چند تا خیاط و دستیار بود. صبح علی‌الطلوع رفتم برای مصاحبه. حدود دویست نفر برای مصاحبه صف کشیده بودند. دو ساعت نشستم تا نوبتم شد. مصاحبه‌کننده هم یه مرد میانسال بود با موهای جو گندمی و یه تیک عصبی توی دستاش به‌طوری که هر چند دقیقه یک‌بار دستش رو به حالت برش پارچه درمی‌آورد و چند ثانیه مولکول‌های هوا رو می‌برید. پرسید: «تحصیلاتت چیه؟» گفتم: «دکترای اقتصاد دانشگاه تهران.» پرسید: «پس اینجا چه غلطی می‌کنی؟ الان باید وزیری، وکیلی چیزی باشی.» گفتم: «خوشبختانه کشور به سمتی پیش رفته که وزرا و وکلا رو شوق خدمت مشخص میکنه تا تحصیلات و تخصص.» تیک عصبی‌اش فعال شد و گفت: «ببین پسر؛ من میخوام چند تا خیاط آروم و بی‌سروصدا استخدام کنم.

تو انگار خیلی سر و صدات زیاده. بگو ببینم اگه یه نفر بیاد بگه یه لباس مناسب برام بدوز، از کجا می‌فهمی چی به دردش میخوره؟» گفتم: «بالاخره یه چیزی تنشه دیگه. از همون میشه فهمید طرف چی‌کاره است؛ مثلا اگه کت‌وشلوار آبیِ نفتی با پیراهن آبی آسمونی تنش باشه، حتما کارمند بانکه. اگه پیراهن فسفری با کت قهوه‌ای و شلوار آبی براق بپوشه و یقه پیراهنشم تا ته ببنده قطعا مجری اخبار صداوسیماست. اگه مجری خانم باشه احتمالا چادر داره یا نهایتا مقنعه و مانتو بلند. کلا کار سختی نیست.» سرش رو به نشانه رد حرفام تکون داد و گفت: «دِ همین. اشتباهت همینه. من ٢٠ساله لباس آدم‌های گنده‌ای رو تو مملکت دوختم. به این چیزها نیست که. پیچیده‌تر از این حرفاست. تو فکر کردی مردم همه جا یه سبک لباس میپوشن؟ من مشتری داشتم اول کارمند بانک بوده، سفارش کت‌وشلوار با پارچه معمولی مقدم داده. بعد از چند ‌سال کار توی بانک، دیگه زیر فاستونی متری ٣٠٠‌هزار تومن نمی‌پوشید. چند ‌سال بعدش اومد بهم سفارش تیشرت و شلوارک داد.

الانم تو کازینو‌های کانادا دیده شده با همون شلوارکی که من براش دوختم. لباس‌ها شخصیت دارند، الکی نیست که. همین کارمندای صداوسیما همه مشتری‌های من بودند.» گفتم: «عجب.» گفت: «ببینم میتونی آدم هم بدوزی؟» گفتم: «یا خدا. الان این سوال مصاحبه است.» گفت: «آره بخش روانشناسی و هوشه» گفتم: «نه والا.» گفت: «باید بتونی. ما اینجا سفارشاتی داریم که ازمون میخوان مثلا لب‌های طرف رو بدوزیم که زیاد حرف نزنه. یا مثلا مورد داشتم یه نفر این‌قدر خندیده بود که از شدت خنده نیاز به رفو داشت که من انجامش دادم.» گفتم: «اینارو جدی میگی یا شوخی می‌کنی؟» دوباره تیک عصبی‌اش فعال شد و گفت: «من با تو شوخی دارم؟ اینا چیزایی که تو جامعه هست. پس چی یادتون میدند تو دانشگاه؟» گفتم به خدا هیچی به ما یاد نمیدند. درد ما همینه. دیگه حوصلم رو نداشت. گفت: «بفرما بیرون. برو همون اقتصادت رو بخون.» از خیاطی اومدم بیرون و تو راه دیدم سر در یه سینما نوشته «کارگر ساده نیازمندیم» ببین چقدر وضع کار خراب بود که ٢٠٠٠ نفر صف کشیده بودند. این صحنه رو که دیدم به فکر حرفای صبح بابام افتادم و تو افق محو شدم؛ محوِ محو.
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
12
بازدیدها
269
پاسخ ها
381
بازدیدها
7,651
پاسخ ها
0
بازدیدها
475
پاسخ ها
2
بازدیدها
205
پاسخ ها
0
بازدیدها
228
پاسخ ها
0
بازدیدها
196
پاسخ ها
0
بازدیدها
221
پاسخ ها
0
بازدیدها
175
پاسخ ها
0
بازدیدها
154
پاسخ ها
16
بازدیدها
568
پاسخ ها
0
بازدیدها
172
پاسخ ها
0
بازدیدها
162
بالا