روزی روزگاری فلانی به بازار بورس رفت.
وی که فکر میکرد گرگ وال استریت خواهد شد و همه بازار سَم سهام خری را سرویس خواهد کرد دست در جیب مبارک برد و بعد از خالی کردن شپش ها سهام مفت چند میلیونی خریداری کرد و چه چه کنان و سوت سوت زنان وارد سهام خری شد.
چند سهام زپتری خرید و چند تومانی رویش امد.
فلانی خرکیف شد و قور قور کنان دور خانه دوید.
لحظهای ایستاد و به ایال خود که در حال پخت کتلت ماسیده به گوشت بود، گفت:
ایال قراره پولدار بشیم. رفتم تو کار بورس چه نونی تو روغن بزنیم
البته که منطورش روغن موتور نبوده..
ایال ذوق مرگ کنان نگاه عاقل اندر سهیفی به اون انداخت.
ایال:جلل خالق، تو بازار تهرونو بلد نستی حیف نون رفتی تو بازار بورس..
فلانی چند روزی مشغول بازی های عنتر منتری بورس بود و حسابی کرک پر و پر ریزان بازار شیشهای دودی بورس ریخته بود.
یک روز چند صد هزار تومانی روی سهام هایش آمد و فلانی سر از پا و جد و اباد خود نمی شناخت و در دلش عروسی و آتش بازی به راه بود. همینکه عروس قر ریز میداد و بزن و بکوب در دلش قرص شد نیمی از سهام ها قرمز شدند و پشم های فلانی ریخت اما به روی مبارک خود نیاورد و باز دور گرگ وال استریت برای خود برداشت. بادی به غبغب خود انداخت و سر در جیب موبایل فرو کرد و پرتقالی خورد. پوست پرتقال را چون روانی های استرسی تکه پاره کرد و اطرافش ریخت.
سهام خریداری شدهاش در بال زدن مگسی پودر خاکشیر شد و به باد فنا رفت.
فلانی مگسی شد، جیغ کشید و چنگال در دستش را برای سر خروس داخل حیاط پرت کرد. خروس مگسی تر شد و به فلانی مثل یک کوسه با ابهت خوفناکی یورش اورد. فلانی عربده کشید و پا به فرار گذاشتچنان سر تاس فلانی را نوک زد که جد و ابادش از عروسی ننه بزرگشان یک دور به دیدارش امدند و از نعره جان سوزش که هم به خاطر نوک خروس هم خاک فنا رفتن پول هایش بود، سر به بیایبان گذاشتند.
فلانی گریه و شیون کنان به حیاط امد و عرعر کنان داخل حوض افتاد.
ایال امد و فلانی را خرکش کنان از اب بیرون کشید و یک دور او را پیچید تا ابش بیوفتد.
فلانی که خود را با خاک کوچه یکی می دید عر اخر را زد و باز برای خروس سنگی پرت کرد. اینبار خروس خر بازی فلانی را به تخم مرغ های خود هم نگرفت و دانه هایش را خورد. فلانی دستی به سر تاس و نوک نوک شدهاش کشید و آه از نهادش بلند شد
فلانی عتیقهای نسار بازار فوق شیشهای بورس کرد و چند میلیون ناچیز خود را باد هوا دید و از انجا که شیشه های مافوق صوت بازار بورس به کپکش هم نبود که چند هزار فلانی در بازارش عرعر کنان محو شدند و سر به بیابان گذاشتند
این مسیر قله قاف یه سوته و ته سوراخ هسته زمین خانه خراب کن را ادامه دادند.
باشد که از فلانی ها نباشیم.
یک سـ*ـینه سوخته
نویسنده: M.sajdeh76
میدونم طنز نویس خوبی نیستم=/
وی که فکر میکرد گرگ وال استریت خواهد شد و همه بازار سَم سهام خری را سرویس خواهد کرد دست در جیب مبارک برد و بعد از خالی کردن شپش ها سهام مفت چند میلیونی خریداری کرد و چه چه کنان و سوت سوت زنان وارد سهام خری شد.
چند سهام زپتری خرید و چند تومانی رویش امد.
فلانی خرکیف شد و قور قور کنان دور خانه دوید.
لحظهای ایستاد و به ایال خود که در حال پخت کتلت ماسیده به گوشت بود، گفت:
ایال قراره پولدار بشیم. رفتم تو کار بورس چه نونی تو روغن بزنیم
البته که منطورش روغن موتور نبوده..
ایال ذوق مرگ کنان نگاه عاقل اندر سهیفی به اون انداخت.
ایال:جلل خالق، تو بازار تهرونو بلد نستی حیف نون رفتی تو بازار بورس..
فلانی چند روزی مشغول بازی های عنتر منتری بورس بود و حسابی کرک پر و پر ریزان بازار شیشهای دودی بورس ریخته بود.
یک روز چند صد هزار تومانی روی سهام هایش آمد و فلانی سر از پا و جد و اباد خود نمی شناخت و در دلش عروسی و آتش بازی به راه بود. همینکه عروس قر ریز میداد و بزن و بکوب در دلش قرص شد نیمی از سهام ها قرمز شدند و پشم های فلانی ریخت اما به روی مبارک خود نیاورد و باز دور گرگ وال استریت برای خود برداشت. بادی به غبغب خود انداخت و سر در جیب موبایل فرو کرد و پرتقالی خورد. پوست پرتقال را چون روانی های استرسی تکه پاره کرد و اطرافش ریخت.
سهام خریداری شدهاش در بال زدن مگسی پودر خاکشیر شد و به باد فنا رفت.
فلانی مگسی شد، جیغ کشید و چنگال در دستش را برای سر خروس داخل حیاط پرت کرد. خروس مگسی تر شد و به فلانی مثل یک کوسه با ابهت خوفناکی یورش اورد. فلانی عربده کشید و پا به فرار گذاشتچنان سر تاس فلانی را نوک زد که جد و ابادش از عروسی ننه بزرگشان یک دور به دیدارش امدند و از نعره جان سوزش که هم به خاطر نوک خروس هم خاک فنا رفتن پول هایش بود، سر به بیایبان گذاشتند.
فلانی گریه و شیون کنان به حیاط امد و عرعر کنان داخل حوض افتاد.
ایال امد و فلانی را خرکش کنان از اب بیرون کشید و یک دور او را پیچید تا ابش بیوفتد.
فلانی که خود را با خاک کوچه یکی می دید عر اخر را زد و باز برای خروس سنگی پرت کرد. اینبار خروس خر بازی فلانی را به تخم مرغ های خود هم نگرفت و دانه هایش را خورد. فلانی دستی به سر تاس و نوک نوک شدهاش کشید و آه از نهادش بلند شد
فلانی عتیقهای نسار بازار فوق شیشهای بورس کرد و چند میلیون ناچیز خود را باد هوا دید و از انجا که شیشه های مافوق صوت بازار بورس به کپکش هم نبود که چند هزار فلانی در بازارش عرعر کنان محو شدند و سر به بیابان گذاشتند
این مسیر قله قاف یه سوته و ته سوراخ هسته زمین خانه خراب کن را ادامه دادند.
باشد که از فلانی ها نباشیم.
یک سـ*ـینه سوخته
نویسنده: M.sajdeh76
میدونم طنز نویس خوبی نیستم=/
آخرین ویرایش: