داستانک کاربران عشقی شیرین بین خار و گل / Jigar-zکاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع Jigar-z
  • بازدیدها 184
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Jigar-z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/02/15
ارسالی ها
9
امتیاز واکنش
151
امتیاز
111
محل سکونت
شیراز
از اولین خنده ای که نوزاد می کند گل سرخی می روید که بسیار زیبا و دلرباست اما این گل سرخ از تنه ی خود خیلی راضی نبود با اینکه روزی که شکفت اولین کسی که به او سلام داد خار بود.

خار : سلام انگار بلاخره انتظار به پایان رسید و تو خود ر به ما نشان دادی!!!

گل: بله اما تو چرا این شکلی هستی موقعه ی که هنوز نشکفته بودم و تو با من حرف می زدی به نظرم زیباتر می آمدی ناامیدم کردی.

خار با اینکه از گل مغرور ناراحت شده بود اما چیزی به او نگفت و تنها یک لبخند زد.

روزها گذشت و گل هرروز زیباتر از دیروز و خار دردل به او می نازید ناگهان زمین لرزید و صدای صحیت کردنی آمد.

بچه : مادر نگاه کن گل چقدر ریباست.

مادر: بله بسیار زیباست اما گل روی شاخه زیبا است و نباید ان را بچینی .

بچه: چشم فقط نگاهش می کنم .

گل در ان لحظه به خود می بالید اما خار نگران نازدارش بود.

در همین بینابین پسری شیطان باسرعت به سمت گل دوید و دستش را دراز کرد که گل رابچیند خار سریع در دست او فرو رفت و پسرک گریه کنان از گل دور شد گل که حیران از عمل خار شده بود به اوگفت :

گل: شرمنده و پشیمانم از چیزهای که به تو گفته ام مراببخش.

خار: اشکالی ندارد من برای همین آفریده شده ام که از تو در برابر بیگانگان محافظت کنم این کار نشان عشق من به تو است.

گل: پس بیا از این به بعد باهم دیگر دوست باشیم محافظ من . و خندید

خار بخندید و بگفت جانم فدای خنده هات....

این نوشته عاشقانه از خودم هست و کپی از ان حرام است.
 
بالا