عقاید یارسان (اهل حق ) / دوره ی حقیقت یا باطن دین

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 309
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
1931-1587-1604-1591-1575-1606-jpg


دوره ی حقیقت یا باطن دین



یارسانیان، مجموعه عقاید یاری را «دوره ی حقیقت» یا «باطن دین» تلقی می کنند اما برای اثبات این نظریه استدلالی متقن و مبرهن ارائه نکرده اند. اهل حق در مجموع برای آموزه های آیینی به چند اصل توجه ویژه دارند و این اصول را بدون تعریف و تبیین و اثبات مسلم پنداشته و از این منظرآن ها را غیر قابل خدشه تلقی می کنند. این اصول عبارتند از تجلی، دونادون و حلول. در بخش پیشین مطالبی در باره ی تجلی مطرح شد و به نارسایی آن اشاره رفت، اما دو اصل اخیر نه تنها قابل اثبات نیست بلکه براهین فلسفی آن را مخدوش می شمارد. در این بخش سعی بر آن است که مراد و منظور متون کلامی از «دوره ی حقیقت» و « باطن دین» بررسی نماییم.

پیش از ورود به این موضوع لازم است یاد آوری کنم که طایفه ی اهل حق به یازده خاندان یا دوده تقسیم می شوند، این خاندان ها از نظر باورها به ویژه در خصوص ماهیت آیین یارسان به سه دسته ی کلان جریان یافته اند. برخی از آنان آیین یاری را آیینی مستقل دانسته و ارتباط آن با دیگر ادیان و مذاهب را از طریق دونادون (گردش روح در جامه های متعدد) می پندارند[1]. گروهی دیگر آیین یاری را دوره ی کشف و ظهور باطن و حقیقت اسلام می دانند و ظهور آن را در طول شریعت اسلام تعریف می کنند[2].


برخی سرسپردگان خود را اهل حق جعفری مذهب دانسته و مجموعه عقاید یاری را عرفان و حقیقت اسلام می شمارند[3]. ناگفته نماند که سرسپرگان شاه هیاسی، آیین خود را اسلام و پیرو ولایت مولا علی (ع) می دانند و از خاندان شاه هیاسی به عنوان پل ارتباطی شریعت و حقیقت یاد می کنند. شاخه ای از این دوده انشعاب یافت که به «مکتب الاهی» موسوم می باشد.

افزون بر تقسیمات مذکور، تقسیمی دیگر در باره ی خاندان ها وجود دارد که پیچیدگی شناخت نگرش دوده ها را فزونی می دهد و آن این که دوده ها به دو دسته ی «هفتی» و «هفتوانه ای» تقسیم می شوند و به تبع آن کلام ها نیر با دو نگرش اساسی جلوه گر شده اند، با این انشعابات گستره ی درونی آیین معلوم می شود که سخن گفتن در باره ی این آیین در غایت دشواری خواهد بود. می توان گفت این موضوع نقش اساسی در تفاوت دیدگاه های یارسانیان ایفا می کند. کسی که به تقسیم بندی خاندانی و دوره های ظهور آگاهی نداشته باشد، منابع یاری را مملو از تفاوت و تضاد می بیند، در نهایت تلاش علمی و پژوهشی به نتایجی ثمر بخش نخواهد رسید.
مردمان طایفه سان مدعی طریقه ای هستند که به عالی ترین مرتبه و درجه ی معرفت[4] و شناخت حق و حقیقت رسیده اند و برنامه ای آیینی را برترین راهی تلقی می کنند که انسان را به فنا فی الله و در نهایت به حق واصل می کند. گفتنی است که سرسپردگان دیگر ادیان و مذاهب و نیز راه هایی که منتهی به حق تعالی می شود، انکار نمی کنند و آیین یاری را نزدیک ترین راه را تلقی می کنند، و این نگرش را می توان نشانه ی نوعی تکثر گرایی در اندیشه اهل حق می توان شمرد.

اما نکته ی مهم و اساسی این است که خاندان ها یازده گانه در بیشتر باورها و اعتقادات آیینی وجه اشتراک دارند اما در تفسیر باورها و آموزه ها اتفاق نظر ندارند مثلا اصل تجلی مورد اتفاق همه ی خاندان هاست اما با این تفصیل که در تفسیر آن تفاوت نظر وجود دارد، برخی خاندان ها مانند آتش بیگی دونادون را نمی پذیرند و به رجعت نفوس باور دارند ؛ گرچه رجعت در دیگر خاندان ها نیز پذیرفته شده است اما تعریف و تفسیرهایی که کلام دانان از این موضوع دارند، پرده از این راز برمی دارد که دونادون اختصاص به همه خاندان ها ندارد و رجعت هم در نگرش یاری به یک معنا نیست. در تذکره ی اعلی رجعت (پیش از آخرین دوره ی ظهور ذاتی) را خاص انسان های نیکو کردار دانسته است[5]. این معنا از رجعت با آن چه در معتقدات اسلامی آمده متفاوت می باشد. و اما در خصوص بحث حلول ملک در انسان باید گفت که کلام دانان آرایی منتاقض دارند.

مهم ترین سؤالی که مطرح می شود این است که آیین یاری چه ارمغانی برای انسان ها آورده است که معتقدات خود را «دوره ی حقیقت» یا «باطن دین» نامیده است؟ آیا آن چه به عنوان کشف و ابتکاری جدید در جهان شناسی آورده است، برهان و استدلال فلسفی و تأیید منابع آسمانی هم به دنبال دارد و باورهایی که کشف جدید می خواند اثبات پذیر است یا برعکس، برهان خلاف آن را اثبات می کند؟ آیا معارف اهل حق که مدعی باطن گرایی است با دانش عرفان که به شناخت عالم حقایق و کشف و شهود و باطن دین الاهی می پردازد تطبیق و تأیید می شود و آیا معارف یارسان سخنی در باره ی حق و حقیقت دارد که ادیان آسمانی آن را مطرح نکرده باشند؟

از مطالب قبل آموختیم که تجلی حق تعالی کانون عقاید یارسان به شمار می رود. تجلی، موضوعی است که مسائلی وسیع و گسترده دارد و مهم ترین مسائل آن در باره ی اسما و صفات حق تعالی می باشد. از آن جا که خداوند اسما و صفاتی دارد و هر یک از آن ها مظاهر و جلوه هایی خواهند داشت. در متون یاری بحث اسما و صفات خداوند به گونه ای مبنایی و روشمند طرح و تنظیم نشده است بلکه به صورت پراکنده در بندهای متون مختلف کلامی به برخی از اسما و وصفات حق تعالی اشاره شده است.

مقدم بر هر مسأله ای، این بحث مطرح است که از نظر کلام یاری، آیا اسما و صفات خداوند عین ذات اند یا زاید بر ذات؟


باید توجه داشت چون بحث تجلی و ظهور و باطن گرایی بسیار ظریف، دقیق، پیچیده و گسترده می باشد، سؤالات مختلفی در پی دارد که نیاز به جواب مستدل و مبرهن دارد. نا گفته نماند که عارفان نامدار جهان اسلام آثار ارزشمندی مانند، تمهید القواعد، فصوص الحکم، نقد النصوص، فتوحات مکیه، مصباح الانس، مفاتیح الاعجاز و... به جامعه ی علمی و فرهنگی ارائه کرده اند. در آثار قیّم عرفا می یابیم که این موضوع به گونه علمی و منطقی تبیین و تعریف کرده اند. مثلا برای اسما و صفات حق تعالی چنین تقسیماتی مطرح است: گاهی اسما و صفات خداوند را به ثبوتی و سلبی، ظاهری و باطنی، کلی و جزیی و... تقسیم می کنند. و به تفصیل به شرح و بسط آن پرداخته اند[6].

اما آثار کلامی اعم از کلام پردیوری و بعد از آن، رد پایی از این تقسیمات دیده نمی شود. با این که منابع یاری، این آیین را آیینی باطنی و باطن گرا توصیف می کند ولی نه در متون منظوم آیینی و نه در آثار منثور آماری از تبیین و تنظیم اسما و صفات حق مطرح نیست در حالی که بحث اسما و صفات حق تعالی مسائل موضوع تجلی به شمار می رود. وقتی که بخواهیم از تجلی خداوند سخن بگوییم باید به بررسی اسما و صفات حق و کیفیت ظهور و بروز آن ها بپردازیم. بدون این طرح و تبیین این مسائل، سخن گفتن از عرفان و تجلی ره به جایی نخواهد برد. البته در تذکره ی اعلی به تناسب بحث به بعضی صفات حق نگاهی گذار دیده می شود[7]. این اثر با این که نسیت به دیگر آثار یاری به معارف ذوقی پرداخته است، اما کمتر مورد عنایت سرسپردگان می باشد. در بخشی از آن آمده است: «مقام حقیقت، مقام قرب است، منزل عارفان و صادقان و راستان و پاکان است... اولش توحید و آخرش توصیف و توبه از مناهی و... خداوند روح را قبل از جسم آفرید، و خواست آن را آشکار نماید از علم به عین آورد و از غیب به شهادت.[8]از این اثر منثور یاری می توان نشانی از گفتار عرفا ـ و لو به اختصار ـ دریافت و بیش از هر اثر منظومی دلالت می هد که ارتباط آیین یاری با اسلام چگونه می باشد.

البته کنکاش در متون یاری دلالت می دهد که در برخی متون مانند دیوان نوروز، لاچین، خان الماس و شیخ امیر اشاراتی گذرا به در این خصوص می توان یافت که در مقایسه با معارف عرفان فاصله ی فراوان دارد.

در فرهنگ یاری، این اندیشه حاکم است که چون به تجلی حق در جامه ی بشری اعتقاد دارند، شخص مظهر ذات از مقام و جایگاهی والا برخوردار است لذا او هر چه می گوید، سرسپردگان آن را الهام غیبی می شمارند.

چند علم سنگین لدنی ونم چند سِر اسرار بی قیمت سندم[9]


بر این اساس، بخش مهمی از بیان معارف حق و حقیقت همان است که شخص متجلی از ذات یا دیگر مقامات آیینی بیان داشته اند. یارسانیان، این ایده چنان گسترش داده اند که دیگر مباحث اعتقادی را تحث الشعاع قرار داده است.

پس از بحث تجلی، حلول ملک در جامه ی بشری را مهم ترین رکن دینی می دانند و آن را منشأ خبر دادن مقامات آیینی از عالم غیب تلقی می کنند. برخی از کلام دانان در باره ی حلول ملک در انسان، به تجلی ملک می کنند اما مسائلی که در این خصوص بیان می کنند به حلول یا تجسد ملک منجر می شود. مثلا پیر بنیامین می گوید:

ها جبرئیل بیم اسای تعلیم در هم خلیلی بیام شاگرد و جدور[10]


از نظر عقلی حلول ملک در جامه ی بشری ممتنع است. اگر کسی ملک را بشناسد خواهد دانست که هرگز ملک در انسان حلول نمی کند.

از دیگر اصول یاری، بحث دونادون است. یعنی گردش روح بعد از مرگ به پیکر انسانی دیگر. گردش روح همان تناسخ است، تفاوت این دو این است که معتقدان به تناسخ، گردش روح را همیشگی می دانند و یارسانیان گردش روح را تا هزار و یک دون جایز شمرده اند و پس از آن به عالم بقا و سپس به حق واصل می شود از این رو، بخش زیادی از دیوان گوره به خبر از دون های پیشین اختصاص یافته است. مثلا بعضی از مقامات می گویند که در عالم ملکوت چه اسمی داشته بعد در عصر حضرت آدم در چه پیکری بوده است، در عصر ظهور اسلام کدام یک از اصحاب رسول اکرم(ص) بوده و... تا به عصر اخیر می رسد و باز ادامه می دهد که بعدا در چه جامه هایی ظهور خواهد کرد. بحث حلول با دونادون پیوند خورده است. آن چه مقامات آیینی یاری، اعم از ذات مهمان و ملک مهمان از دون های پیشین خود گفته اند. در دیوان گوره آمده است. غالبا کلام های دونی این گونه شروع می شود:

اینا موانی ازلی داستان نامیم بی عابید نا دیجوری دان[11]


به نظر می رسد که یارسانیان، این آموزه ها را ره آورد آیین یاری می دانند و از این منظر یارسان را دوره ی ظهور حقیقت تلقی می کنند. در حالی که می بینیم، بحث تجلی نارسا طرح شده و بسیاری از مسائل آن، در منابع کلامی مورد بحث قرار نگرفته است. و آن چه در این خصوص در کلام وجود دارد، خالی از ابهام و ایهام نیست. پس از کاوش دقیق علمی در متون کلامی روشن خواهد شد که جایگاه معارف کلامی نسبت به موضوع تجلی و شناخت عالم حقایق در مقایسه با عرفان اسلامی در چه مرتبه ای از خدا شناسی و هستی شناشی قرار می گیرد. در مباحث آینده بخشی از این موضوع روشن خواهد شد.

یک بررسی اجمالی نشان می دهد که اگر یارسانیان معارف مذکور (گزارش از دون های پیشین) را دلیل کشف و شهود جدید تلقی می کنند، و به همین خاطر آیین یاری را دوره ی حقیقت می پندارند، باید گفت: آن چه اهل حق در این خصوص (دونادون یا گردش روح) مطرح کرده است، نه تنها امری جدید نیست بلکه این موضوع سابقه ای بسیار طولانی در جوامع دینی و علمی داشته است. با این توضیح که:

دونادون در واقع همان تناسخ است (با این تفاوت که اهل آن را برای سیر تکاملی طرح می کند و هندوها و دیگر معتقدان به گردش روح تکامل را در نظر نمی گیرند) که فقط اسم آن عوض شده است و عوض کردن اسم چیزی، حقیقت آن را عوض نمی کند. در حقیقت ورود روح از بدنی به بدن انسان دیگر موجب نسخ و باطل شدن روح می شود و در اصطلاح به آن تناسخ می گویند. وقتی که چنین گردشی باطل است، تکامل براثر گردش روح در جامه های متعدد چگونه قابل تصور است؟

واقعیت این است که متون کلامی مراحل چهارگانه ی دونادون (تناسخ) یعنی نسخ، فسخ، مسخ و رسخ را پذیرفته است. البته برخی از کلام دانان فقط گردش روح از بدن انسانی به بدن انسان دیگر را می پذیرند. این موضوع (گردش روح از بدنی به بدن دیگر) سابقه ای چند هزار ساله دارد، اول کسی که بحث گردش روح را مطرح کرد، بوذاسف هندی بود.[12] اما حکما اسلامی آن را نقد و رد کرده اند[13]. چنان که در شرح حکمت اشراق آمده است: حلول ملک نیز امری مخدوش است و برخی از ملل به حلول ملک در جامه ی بشری باور داشتند که در منابع آسمانی مردود شمرده شده است. (مجال پرداختن به براهین و استدالال های فلسفی نیست و تفصبل بحث را به وقتی دیگر موکول می کنم).

بنابراین دونادون (گردش روح) و حلول ملک در جامه ی بشری نه تنها غیز قابل اثبات بلکه امری مخدوش و است. این دو موضوع نمی تواند، آغاز و سرانجامی روشن فرا روی انسان قرار دهد. زیرا گردش روح هر اسمی روی آن بگذاریم واقعیت ندارد، چیزی که واقعیت ندارد، نمی توان آن را مبنای دیگر امور قرار داده شود. حلول ملک نیز غیر قابل اثبات است.

از میان اصول مطرح شده، بحث تجلی مهم می باشد و این اصل ریشه در قرآن دارد. در کلام یاری از دو منظر می توان درباره ی تجلی بحث کرد. اول این که ترتیب و تنظیم اسما و صفات و کیفیت تجلی آن ها. چنان که اشاره شد، مسائل این موضوع به صورت پراکنده و نارسا مطرح شده و با کنکاش می توان برخی از مسائل آن را در لابلای بندهای کلامی جستجو کرد، دوم این که مظهر ذات چه جایگاهی در کلام یاری دارد؟

تعریف و توصیف ذات مهمان که تجلی خاص خداوند به شمار می رود، خالی از افراط و زیاده گویی نیست. از تلقی چنین نگرشی بوده که بعضی از سرسپردگان تصور می کنند که آیین یاری، آیینی مستقل است. اما برخی از سرسپردگان در این خصوص نسبت به دیگر باورمندان یاری نظری متعادل دارند و اندیشه ی سلطان و دیگر مقامات آیینی را نوعی عرفان و طریقت می دانند.

نا آشنایان با کلام یاری وقتی که با برخی سروده های یاری مواجه می شوند به علت عدم آشنایی با زبان کلامی افراط گویی در باره ی مقامات آیینی را شدید تر و غلیظ تر خواهند دید. آن جا که کلام می گوید:

خداوند ما در دو سر علی است بجز او نخواهیم کس دیگر[14]


یا دیگری خطاب به سلطان اسحاق می گوید:

که تو ذات خدایی، تو ذات خدایی الحمدو المن که تو ذات خدایی[15]


ظاهر این ابیات نشان می دهد که کلام یاری به انسان عنوان خدایی می دهند، در حالی که انسان هر چند بزرگ و والا باشد بنده ی خداست حال چگونه به او می توان گفت، خدا؟ با این که کلام در وصف خداوند می گوید:

امر بی شریک تاج سروری یکتای بی همتای روژ محشری
عادل ازل اعظم عظیم خالق مخلول نمیر و ندیم[16]


بدیهی است که بین این دو دسته از اشعار تناقض آشکار دیده می شود. بعضی ابیات انسان را خدا می خواند و برخی دیگر خدا را یکتا و یگانه خالق هستی معرفی می کند. این طایفه از ابیات متون یاری نه تنها افراد تازه وارد را با حیرت و ابهام مواجه می کند بلکه برخی کلام دانان اهل قلم را نیز با چالش روبرو می کند، از این رو تا کنون اثری که بتواند این نوع تناقض گویی ها را رفع و دفع کرده باشد و موضوع توحید کلامی را تبیین کرده باشد، توسط کلام دانان ارائه نشده (یا نگارنده بی اطلاع است) اگر این نوع سروده ها ـ که کم هم نیستند ـ با شناخت و آگاهی از زبان فنی کلامی ترجمه و تفسیر شوند بخش مهمی از ابهامات کلامی رفع و دفع می شود. باید توجه داشت که مسأله افراط گویی به این نوع اشعار کمتر ارتباط دارد بلکه شدت آن به مواردی ارتباط می یابد که به تبع اصل تجلی ایده ها و باورهایی در خصوص «ذات مهمان» اظهار می دارند. آن دسته از اشعاری که در وصف ذات مهمان می گوید «تو ذات خدایی» منظور این نیست که ذات مهمان، خداوند است بلکه مراد این است که شخص ذات مهمان ذات، متجلی از جلوه ی حقانی می باشد زیرا مراد از ذات حق در کلام یاری غیر از معنای «ذات حق» در فلسفه، عرفان و منابع وحیانی می باشد. می توان ذات حق را با فیض حق تطبیق داد. اما جایگاه ذات مهمان فراتر از جایگاه انسان انگاشته شده است. حکایات و داستان هایی که در این باره به ویژه در کلام برزنجه، دیوان گوره و نیز کشف و کراماتی که به مقامات آیینی نسبت داده شده است، این معنا را نشان می دهد.


آنان که آیین یاری را آیینی مستقل می پندارند، به تبع ظهور ذات در جامه ی بشری بر این باورند که با تجلی ذات حق در جامه ی بشری مرحله ی جدیدی از شناخت هستی و خداشناسی پدید آمد که آن را به عنوان آیینی یاری یا دین حقیقت می خوانند. در نگاه یارسانیان، انسان در این آیین می تواند از گذشته ی خود از ازل تا کنون خبر دهد و ذات مهمان اسرار عالم آفرینش را بیان می دارد، دیگر آن که، تفاوت آیین یاری با دیگر ادیان در این است که آیین یاری به باطن و حقیقت دین راه یافته است. کلام می گوید:

وندیم کلامی و حدیثوه تمامی جمله هست و نیستوه
خالی الوج دیم اصل بی مایه جای جور جفای رنج بی مایه[17]


در ادامه می گوید:

جوزم شکانان سرانم سپرد پوستم پا چنان مغزم بر آورد[18]


سراینده ادعا می کند، منابع دینی را بررسی کردم چیزی از معارف حقیقت به دست نیاوردم با سرسپردن به آیین یاری به مقصد رسیدم. بدون شک حقیقت را در قرآن باید جست، چون کلام حق است و همه ی معارف در آن جمع است و با ادراک و عمل به آن می توان ملکوت را مشاهده کرد.

سست بودن دونادون و بی پایه بودن حلول ملک نمی تواند، مبنای یک دین را تعریف کند. اصل تجلی یک اصل مهم و اساسی است که به توحید و مظاهر آن می پردازد که صورت کامل و جامع این موضوع، در عرفان اسلامی باید جست و این اصل با همه ی اهمیتی که دارد، نمی توان آن را دلیلی بر پیدایش دین یا آیینی خاص تلقی کرد زیرا شناخت حقایق عالم و راه یافتن به عالم ماوراء اختصاص به دین خاصی ندارد چون ادیان ابراهیمی، ادیان باستانی و مکاتبی مانند آیین گنوسی، عرفان اوپانیشادها، معارف ذوقی ایران و یونان باستان اشاره کرد.

بنابراین، آیین یاری یک دین یا آیین مستقل نمی توان شناخت بلکه یک طریقه ی معرفتی منشعب از اسلام شناخته می شود و این اندیشه در طی قرون و اعصار گذشته دستخوش تغییر و دگرگونی های فراوان بوده است. البته پاره ای از معتقدات و اندیشه ی دیگر مکاتب نیز در آن قابل شناسایی می باشد. خلاصه این که عرفان اسلامی به نحو جامع و کامل به شناخت باطن دین و حقیقت حقایق عالم و حق تعالی پرداخته است.

کاش برخی از کلام دانان به مطالعه ی تطبیقی آیین یاری را با عرفان اسلامی می پرداختند تا علو و رفعت جهان بینی عرفان را در مقایسه با گفته های کلام در ترازوی انصاف می سنجیدند.
 
بالا