فلسفه زندگی بعد از مرگ از دید کیهانشناسان معاصر

هنگامه ندیم کار

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/08/27
ارسالی ها
807
امتیاز واکنش
14,850
امتیاز
671
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

دیدگاه فلسفی کیهانشناسان معاصر


زندگی پس از مرگ

در ادامه سلسله مباحث "نقدی بر فلسفه فیزیکی کیهانشناسان معاصر" که در بخش اول به مساله اختلاف دیدگاه کیهانشناسان مسیحی و مسلمان را مورد نقد وبررسی علمی قرار دادیم در این مقاله به دیدگاه زندگی پس از مرگ از دیدگاه استفان هاوکینگ خواهیم پرداخت هاوکینگ در مصاحبه ای در عباراتی قریب به مضمون زیر چنین می گوید:

"مغز انسان به منزله کامپیوتری است که با یک خطا ناگهان متوقف می شود و شروع به تخریب می کند پس نباید پس از انهدام مغز انتظار داشت که انسان بتواند به زندگی ادامه دهد و فقط زندگی پس از مرگ برای افرادی مفهوم دارد که از مرگ می ترسند "

خوب بدیهیست وقتی طبق آموزه های کلیسا خدا به جای معیت وهمراهی با طبیعت در نقطه مقابل آن قرار می گیرد و قلمرو خدا از طبیعت جدا باشد و در مجهولات ونمی دانم ها قرار گیرد و قلمرو طبیعیات در دانستن ها وعلم باشد

و با توسعه و گسترش دانش و کنار رفتن پرده از چهره عروس حضرت علم رفته رفته به حوزه وقلمرو طبیعت اضافه شده و از حوزه خدای جهالت و نادانی کم شود پس لاجرم دست این خدای پوشالی که تاب نور علم را ندارد با نبوغ نیوتونها و گالیله ها از دایره منظومه شمسی کوتاه شده وبه کیهان و از کیهان به مبدا آفرینش از آنجا با تیر خلاص امثال هاوکینگ از دایره هستی اسقاط می شود

پس بدیهیست در جهانی که از سوی علم عاری از وجود خدای جهالت که از سوی کلیسا به پیروانش معرفی شده

سایر مباحث الهیاتی کلیسا هم جایگاهی نداردو کلیسا که خدای پوشالی خود را از دست رفته می بیند با ید شاهد سقوط سایر مباحث الهیاتی خود وخدشه وارد شدن به آنها باشد

حالا که تاریخ این خدای پوشالیشان منقضی شده چه جای اثبات پسری عیسی و تقدس مریم عذرا و چه جای ادعای اثبات جهان پس از مرگ و معاد جسمانی یا روحانی و ملکوت و فرشتگان و قتی اصل موضوع یعنی و جود خدایشان منتفی شده پس فروع هم باید به دنبال آن از اذهان خارج شودُ این ارمغان کلیساست برای پیروانش یا باید در تعبد خشک و بی مغز ومحتوی بمانند یا باید کوس لا ادری گری و لا ابالی منشی سر دهند

آری در پی طرد خدا از طبیعت پس زندگی انسان پس از مرگ هم حتما بی معنی خواهد بود و همان طور که هاوکینگ می گوید در چنین دیدگاهی انسان به مثابه رایانه ای بی اراده تخریب خواهد شد و از بین می رود بدون هیچ توضیح دیگر پس با توجه به این ایدئولوژی جهان پس از مرگ فقط برای خشک مغزان کلیسا نشین معنی پیدا می کند که از مرگ می ترسند باید انسان به عنوان یک حیوان ورایانه فوق مدرن اصالت لـ*ـذت را مبنای خود قرار دهد تا می تواند بخورد بیاشامد خواهــش نـفس رانی کند دیگران را برای مصلحت خود بکشد و اگر چنین رفتار نکند اشتباه کرده و عاطفه و مهربانی و امثال آن هیچ جایی ندارد این رهاورد الهیات کلیسا و هموار شدن را ه حکومت شیطان بر زمین در سالهای آتی است

آری صحبت هاوکینگ در باره زندگی پس از مرگ با تو جه به نگرش کلیسا کاملا درست و عقلانیست

اما باید ایدئولوژی کلیسا را از بینش اسلام که الله را محور قرار می دهد متفاوت دانست



بینش اسلام هستی یعنی الله و حرکت حبی در تمام شئون و لایمکن فرار من حکومتک

چیزی بنام عدم در بینش اسلامی وجود ندارد چرا که هستی در مقابل عدم نیست عدم وجودی وجود ندارد بلکه عدم نسبی در عالم وجود دارد که در حرکت وجودی عالم خود را ظهور می دهدُ

در بینش اسلامی حقیقت با هستی تعریف می شود و ماده و ذرات در نتیجه حرکت همین هستی در حرکت حبی در شئون مختلف عارض می شوند ذرات به مثابه کف برای دریا هستندکه در دریا اصالت با آب است و کف طبعه حرکت آب دریا یا خود موج عارضه ای است که در اثر نوسان آب بوجود می آید و چیز جدایی از آب نیست و شاید اطلاق به وجود آمدن هم لفظ درستی نباشد بلکه خود آب است در شان خاصی پس ذرات نیز در حرکت حبی هستی در شئون مختلف ظهور پیدا می کنندپس آفرینش از عدم نسبی که ریشه در هستی دارد آغاز می شود و این ذرات وجود خود را از هستی جعل می کنند

وجود جعلی پیدا کرده و حقیقتشان را از هستی می گیرند نه تنها ذرات خلق شده بلکه انسان نیز در یک فرایند تبعی از یک حرکت حبی هستی پای به عرصه و جود می گذارد و ادراک هستی به او جعل می شود مثلا می بیند می شنود این دیدن یا شنیدن آیا بوسیله همین چشم و مغز صورت می پذیرد ؟ پس چرا یک انسان مرده با سیستم چشم ومغز سالم نمی بیند ؟ این دیدن هستی به انسان جعل شده شنیدن و زنده بودن هم به همین صورت

یعنی انسان و کل طبیعت جعل هستی است

این حالت علی الدوام و اتصال و جود دارد و از سرمد وجود هستی چنین حالتی بوده و خواهد بود با چنین نگرش توحیدی عمیقی و جود انسان از حقیقت هستی نشات گرفته و بر انسان خلیفه اللهی جعل شده است یعنی انسان مثل سایر موجودات در حرکت حبی هستی ظهور پیدا کرده و هستی به آن جعل شده است و اسما الهی اعم از سمیع و علیم و بصیر و قادر و صنیع و خالق و .... بر ویظهور پیدا کرده است

و هر قدر انسان اتصالش با هستی بیشتر باشد به همان مرتبه اسما الهی در وی بیشتر ظهور می کند و این حالات درونی انسان ریشه در حقیقت هستی دارد

به گفتار عارفانه یکی از موحدان معاصر تو جه کنید:



"آنچه را از این ساختار متراکم مادی درک می کنید و آن را جسم می خوانید که در معرض بیماری کهنسالی و مرگ است در نهایت حقیقت ندارد و انسان این نیست این یک بر داشت نادرست از حقیقت بنیادی انسان است که در فراسوی تولد و مرگ می باشد این کژفهمی از محدودیت ذهن حاصل می شودکه به دلیل قطع تماسش با هستی

جسمی را به عنوان گواه و باور خیالی اش به جدایی و ترس می آفریند

امااز جسم انسان هم نباید غافل شد زیرا درون آن نماد ناپایداری بر خلاف محدودیت و مرگی که به دلیل آفرینش خیالی ذهن خود تجربه می کنید در خشش واقعیت فنا ناپذیر و اصلی انسان پنهان شده است در جستجوی برای یافتن حقیقت تو جهتان را به جای دیگر نبرید زیرا آن را به جز درون جسم در هیچ جای دیگری نمی توان یافت

با جسمتان نجنگید زیرا شما با این کار با واقعیت خود مبارزه می کنید شما جسمتان هستید جسمی که می بینید و یا لمس می کنید فقط یک حجاب خیالی ونازک است که جسم درونی نادیدنی و مرز بودن و هستی آشکار نشده در زیر آن قرار دارد

شما از طریق جسم درون به گونه ای جدا ناپذیر با آن هستی یگانه که لم یلد ولم یولد است وحی و قیوم و حاضر است اتصال دارید شما از طریق جسم درون تا ابد با الله یکی هستید"

پس انسان در مرحله اول تکوین در حد مراتب پایین ادراکات که از هستی به وی افاضه شده است قرار می گیرد ودر سیر زندگی می تواند مراتب این ادراکات را افزونی بخشیده وبه حقیقت هستی اتصالش بیشتر و بیشتر شود تا در نهایت در هستی فانی شود و متوجه شود لا موثر فی الوجود الا الله

پس انسان در اثر حرکت حبی هستی بالتبع هویت پیدا کرده ودر همین جریان متصل تا ابد هم پس از فانی شدن این هویت جسمانی که جهت ارتقا و اتصال بیشتر و جعل اسم مختار در وی ظهور یافته به سیر خود در هستی ادامه می دهد

پس اساس زندگی پس از مرگ وحقیقت مرگ و عقیده به آن ریشه در تعریف ایدئولوژی قوی توحیدی دارد و هر بینش ضعیفی مخصوصا در دوران معاصر که به مراتب آگاهی بشر فزونی یافته پاسخگوی این موارد نخواهد بود
 

برخی موضوعات مشابه

بالا