رفتم کنار دریا رو ساحل و ماسه ها یک لاک پشت دیدم رو لاکش دست کشیدم لاک پشته خیلی ترسید فوری تو لاکش خزید رفت زیر اون لاک تنگ شد مثل یک تکّه سنگ