یه جایی به خودت میاي
دیگه خودت به خودت میگه بسکن!
آدم تا یه جایی ميتونه خودشو گول بزنه راجب حقیقتِ آدما،یه روزي صورتي رو از خودشون نشون ميدن که نميتوني تصور کني، باید یه سري چیزا رو قبول کرد که دیگه نیست!
یه جایی چشمات از اشک
لبات از گلایه
دلت از ناراحتي
خسته میشه
نه اینکه همهچي خوببشه،نه!
خاطراتو واسه دفعه اخر مرور میکني،اخرش چال میکني!
بعد تموم میشه،تموم میشي..
با بعضی از آدما که حرف میزنی حس میکنی سالهاس که میشناسیش
با بعضی که حرف میزنی حس میکنی تازه از سفینه پیاده شده اصلا نمیفهمیش
ولی آخرش اونیکه فکر میکنی آشناس سوار سفینه میشه و میره!