- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
هفته نامه پنجره - کیوان امجدیان: قصه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 57 شروع شد؛ دوستان و دشمنان ملت ایران در مواجهه با این واقعه مهم و تاریخساز، بهتدریج خودشان را نشان دادند.
دوستان با دراز کردن دست دوستی و برادری و دشمنان قسم خورده ایران و انقلاب هم سعی کردند با شیوههای مختلف، عداوتشان را بروز دهند. آمریکا و رژیم اشغالگر قدس که در رأس این دشمنی قرار داشتند و همچنان دارند، از همان ابتدا وقتی دیدند نظام جمهوری اسلامی ایران تثبیت شده و بیداری اسلامی مردم کشورمان، به چراغ راهی برای دیگر مظلومان جهان تبدیل شده، از همه ظرفیتها و امکانات خود برای ضربه زدن به انقلاب استفاده کردند. آمریکا بهعنوان سردمدار نظام سلطه در جهان، با اشراف به نقش رسانه و مدیوم تاثیرگذار و فراگیری چون سینما، خیلی زود دست بهکار شد و به تولید فیلمهایی پرداخت که در آن چهرهای مخوف و نازیبا از ایران و انقلاب اسلامی به جهان عرضه کند.
امکانات وسیع هالیوود به محض اراده، در خدمت امپریالیست قرار گرفت و با خطدهی و هدایت جریان صهیونیستی، فیلمنامههای فراوانی نوشته شد و جلوی دوربین رفت. آمریکا طی این سالها، با جعل و تحریف واقعیت و دروغپردازیهای هالیوودی، فیلمهایی بهمنظور ایران هراسی و اسلام هراسی ساخته است تا افکار جهانیان ناآگاه را هدف قرار دهد. نمیتوان گفت که این فیلمها حاوی تاثیرات منفی و برای شستشوی مغزی مخاطبان سادهاندیش و جاهل و زودباور نبوده است. اما با استناد بهنظرات کارشناسان بیطرف جامعه جهانی، میشود با قطعیت اذعان کرد که این جریان ضد ایرانی، هیچگاه در کلیت و نهایت موفق نبوده و به هیچوجه خروجی ماندگاری نداشته است.
با این حال آمریکا و نظام سلطه، همچنان مذبوحانه به این تلاشهای سینمایی ادامه میدهد و با دروغهای شاخداری که با بهرهگیری از بهترین امکانات هالیوودی و بعضا با حضور برخی ستارههای پرزرق و برق و گاهی بازیگران به بیراهه رفته ایرانی ساخته میشود، سعی میکند به نظام و انقلاب ضربه بزند. اما سیاستمداران پشتپرده این جریان بیمار، خودشان هم، نیک میدانند که باورها و ارزشها و اعتقادات مردم ما به این سادگیها تحت تاثیر نظام سلطه قرار نخواهد گرفت.
فیلم فرستاده/ 1983
اولین فیلمهای مطرح ضد ایرانی را ایرانیهای مهاجرت کرده ساختند و با خودشیرینی جلوی بیگانه و آمریکاییها، به نوعی چراغ اول را روشن کردند. پرویز صیاد که در سینمای پیش از انقلاب هم با کاراکتر صمد شناخته میشد و هم بهعنوان تهیهکننده و کارگردان، سعی میکرد پز روشنفکرانهاش را هم حفظ کند. پس از خروج از کشور، تلاش میکند فعالیت سینماییاش را ادامه دهد. او برای تثبیت جای پایش در آمریکا، باید در همان ابتدا نوشابهای برای میزبانانش باز میکرد و چه چیزی بهتر از ساخت یک فیلم ضد ایرانی.
صیاد در «فرستاده»، قصه یک ایرانی مذهبی را روایت میکند که بهوسیله سران جمهوری اسلامی ایران به آمریکا فرستاده میشود تا علیاکبر طباطبایی، یکی از ساواکیهایی که در واشینگتن زندگی میکند، را ترور کند. اما این شخص پیش از اقدام، بهوسیله فرد دیگری ترور میشود و اتفاقات دیگری پیش میآید. فیلم بهدلیل همان نگاه ضد ایرانی و ضد انقلابیاش، خیلی زود در آمریکا و غرب مورد توجه قرار میگیرد و حتی جشنوارههای سینمایی معتبری چون لوکارنو و برلین هم حسابی تحویلش میگیرند.
فیلم بدون دخترم هرگز/ 1991
این فیلم یکی از اولین فیلمها و البته مشهورترین فیلمهای ضد ایرانی آمریکاست و سروصدای زیادی به پا کرد. تهیه و توزیع فیلم را کمپانی معتبر مترو گلدوین مایر به عهده داشت، آهنگساز آن جری گلداسمیت معروف بود و بازیگران سرشناسی چون سالی فیلد و آلفرد مولینا در آن بازی میکردند.
فیلم براساس کتابی به همین نام، بدون دخترم هرگز، نوشته بتی محمودی، ساخته شد و قصه پزشکی ایرانی به نام بزرگ محمودی را روایت میکند که تصمیم میگیرد پس از انقلاب همراه همسر آمریکاییاش بتی و دخترش مهتاب به ایران سفر کند، اما بتی بهدلیل جنگ ایران و عراق و ماجرای تسخیر لانه جاسوسی بهوسیله نیروهای مومن و انقلابی که از طرف آمریکاییها با عنوان گروگانگیری و تصرف سفارت آمریکا یاد میشود، به این سفر خوشبین نیست. باقی فیلم مربوط به سفر این خانواده به ایران و رفتارهای خشونتآمیز ایرانیهاست.
در واقع، فیلم همچنانکه یکی از آثار صاحبنام ضد ایرانی است، در اغراق و دروغگویی هم الگوی کاملی محسوب میشود. تصویری که فیلم از ایران و اسلام و انقلاب ارائه میدهد ـ با شخصیتهایی کاریکاتورگونه ـ تصویری خشن و نامهربان از برترین دین و پیروان آن است.
فیلم مریم/ 2002
باز هم یک زخم قدیمی که سر باز میکند؛ یعنی واقعه مهمی چون تسخیر لانه جاسوسی که هنوز یادآوری این شکست برای آمریکاییها دردناک و تلخ است، و باز هم توپی که با پاس ایرانیهای بیریشه، به گل تبدیل میشود. البته پر واضح است که این گل هم به سیاق همه گلهای اینچنینی آفساید است و به هیچ عنوان به ثمر رساندن آن امتیازی برای سازندگان و تصمیمگیرندگان پشتپرده آن محسوب نمیشود. فیلم «مریم»، داستان یک خانواده ایرانی را در آمریکا به تصویر میکشد؛ مریم آرمین، دختر یک پزشک ایرانی است که خود را یک آمریکایی میداند.
علی، پسر عموی او که جوانی مذهبی و از دوستداران امام (ره) و انقلاب است، برای تحصیلات دانشگاهی به آمریکا میرود. همزمان با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران، علی هم تصمیم میگیرد محمدرضا پهلوی، شاه فراری ایران را ترور کند که در مرکز سرطان منهتن بستری است. نکته جالب اینجاست که پدر مریم هم در همین مرکز کار میکند. همان روشهای اغراقآمیز و تصورات سادهلوحانه درباره ایران و انقلاب اسلامی، باعث میشود به سیاق فیلمهای دیگر اینچنینی، باز هم با اثری ابتر و ضعیف طرف باشیم.
فیلم خانهای از شن و مه/ 2003
این فیلم بهلحاظ کیفیت و ساختار روایی، یک سر و گردن بالاتر از آثار این فهرست قرار میگیرد و اتفاقا یکی از ویژگیهایش این است که خیلی رو و مستقیم، ایران و انقلاب اسلامی را خطاب قرار نمیدهد. «خانهای از شن و مه»، روی قصه فروپاشی یک خانواده سلطنتی ایرانی در آمریکا تمرکز میکند و با ایجاد بستری دراماتیک، سعی میکند بیشترین تاثیر را روی مخاطبش بگذارد. هرچه باشد، فیلم را کمپانی مشهور دریم ورکز ساخته، فیلمبرداری مثل راجر دیکینز (فیلمبردار فیلمهایی چون جایی برای پیرمردها نیست، یک ذهن زیبا و اسکای فال) پشت دوربین بوده و آهنگساز بزرگی چون جیمز هورنر (آهنگساز فیلمهای تایتانیک، شجاع دل و آواتار)، موسیقی آن را ساخته است و بازیگران مشهوری چون کینگزلی و کانلی در آن بازی کردهاند.
فیلم، قصه یک سرهنگ نیروی هوایی شاهنشاهی ایران، امیرمسعود بهرانی را روایت میکند که همراه همسرش نادیا و پسرش اسماعیل، پس از انقلاب اسلامی ایران به آمریکا مهاجرت میکند و مجبور است همه آن زندگی پرجلال و جبروت و سلطنتی گذشته را فراموش کند و با زندگی و کار سخت در کشوری بیگانه کنار بیاید. او در حراجی، صاحب خانهای کوچک میشود، آن هم بهدلیل اینکه صاحب افسرده آنجا، کاترین، بهدلیل مشکلات شخصی و نپرداختن مالیات، خانه را از دست داده است.
ادامه فیلم مربوط به رویارویی آنها و حوادث تلخ و تراژیک بعدی است. در «خانهای از شن و مه»، کارگردان تلاش میکند کنایههای سیـاس*ـی و مذهبیاش را تقریبا در لفافه بگوید و بیشتر تلاش دارد بیننده را با قصهای دراماتیک همراه کند.
فیلم اسکندر/ 2004
الیور استون، از جمله کارگردانهای سرشناس آمریکاست که تبحر ویژهای در پرداختن به موضوعات و سوژههای تاریخی، چه در قالب فیلم مستند و چه در قالب داستانی دارد. فیلم «جوخه» او که نگاهی شماتتآمیز به جنگ ویتنام دارد، هنوز بهعنوان اثری شاخص مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. وال استریت، جی اف کی، متولد چهارم ژوییه و قاتلین بالفطره، برخی از مهمترین فیلمهای این کارگردان هستند. اما ناگهان کارگردانی با این پیشینه هـ*ـوس میکند فیلمی تاریخی درباره اسکندر مقدونی بسازد.
خب این مسئله هم به خودی خود ایرادی ندارد و حق طبیعی هر فیلمساز است، اما استون و همه اتاق فکر فیلم، تصمیم گرفتند در نشان دادن بدیهای ایرانیها و هخامنشیان از هیچ کاری دریغ نکنند و بدترین رفتارها و انحرافات را به اهالی پارس نسبت دهند. درست است که بهدلیل زمان فیلم که مربوط به گذشتهای دور است و علیالظاهر نباید ربطی به دوران معاصر داشته باشد، اما ساخت فیلم در این برهه زمانی باعث میشود که آمریکاییها به شکل هوشمندانهای، دشمنیشان با ایران و ایرانی را در قصهای تاریخی بیان کنند. نتیجه هم فیلمی میشود تحریفی و یکطرفه که جزو آثار ضعیف کارنامه استون است.
فیلم سیریانا/ 2005
سیریانا قرار بوده فیلمی در ژانر سیـاس*ـی باشد، مثلا مثل آثاری که کاستاگاوراس (زد، حکومت نظامی) و جیلو پونته کوروو (نبرد الجزیره) ساختند، اما نتیجه اثری شده که نه نشانی از این فیلمهای خوب دارد و نه میتواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد؛ چراکه نگاه پشت فیلم مغرضانه و کاملا یکطرفه است و میخواهد دیکتهای از سرمشقهای سیاستهای آمریکا در جهان و از جمله خاورمیانه باشد. فیلم از جنبهای دیگر و از وجه سرگرم کنندهاش هم میخواهد جا پای آثار جیمزباند بگذارد، اما این اتفاق هم نمیافتد و در این بخش هم دستش بهجایی بند نیست. موضوع اصلی فیلم، نفت و تاثیر آن بر اقتصاد جهانی است و اینکه آمریکا کنترل نفتیاش را در خاورمیانه دارد از دست میدهد.
عدهای خرابکار و تروریست از تهران و کشورهای عربی، مدام دست به اقدامات خرابکارانه میزنند و هر بار باب بارنز، کهنه سرباز آمریکایی که حالا افسری عالیرتبه است، باید سروسامانی به قضیه بدهد. یکی نیست بگوید اصلا نفت خاورمیانه به آمریکا چه ربطی دارد که میخواهد کنترل آن را در دست بگیرد؟ آمریکا مثل همیشه در این فیلم هم خودش را مالک دنیا و هر آنچه در آن است، میداند و بنا بر همین خودخواهی و تمامیتخواهی، همه را دشمن خود میپندارد و برای تخریب و بد نشان دادن آنها، از ایرانیها گرفته تا دیگر مسلمانان، از هیچ کوششی دریغ نمیکند.
فیلم 300/ 2006
آمریکا همواره سعی میکند ناکامیهایش در مواجهه با ایران را در سیاست خارجی با دروغپردازیهای هالیوودی جبران کند؛ فیلم فانتزی و تاریخی ـ تخیلی 300 یکی از مصداقهای این مقابله ناکارآمد است. آنها در این فیلم تصمیم گرفتند، باز هم بهصورت غیرمستقیم، به ایران حمله کنند و با سودجویی از واقعهای تاریخی، به ایرانیها ضربه بزنند. در نتیجه فیلمی پر از تحریف و ناراستی و نژادپرستی از آب درآمد که حتی داد غیر ایرانیهای منصف و اهل مطالعه را هم درآورد.
این فیلم قصه مقاومت و جان فشانی 300 سرباز اسپارتی (نیروهای یونانی) است که به رهبری لئونیداس، در برابر ارتش 300 هزار نفری خشایارشاه مبارزه میکنند. استفاده فراوان از جلوههای ویژه، فیلم را بیش از پیش مصنوعی جلوه میدهد و از واقعیت دور میکند. ضمن اینکه سازندگان این فیلم هر چقدر دلشان میخواهد ایرانیها را خشن، منحرف، ترسو و ناتوان نشان میدهند و در آن دورهمی که راه میاندازند، حسابی عقدهگشایی میکنند.
فیلم شبی با پادشاه/ 2006
باز هم یک فیلم تاریخی دیگر و باز هم درباره دوران خشایارشاه. اینبار هالیوود سراغ بخشی ضربهپذیر درباره یهودیان در دوران پادشاهی ایران میرود و سعی میکند با معادلسازیهای تمثیلی و هنرمندانه، بحث مظلومیت یهودیان در ایران و جهان را در طول تاریخ مطرح کند. در واقع جریان صهیونیستی و اسرائیلی پشتپرده این فیلم، و سیستم هالیوود، تلاش میکند با روایت این قصه و شاخ و برگ دادن بیش از حد به آن، نوشابهای برای خودش باز کند. هامان، وزیر خشایارشاه، روزی از جایی عبور میکند، همه بهجز فردی به نام مردخای به او تعظیم میکنند.
این موضوع برای هامان قابل هضم نیست، برای همین با ترفندی حکم قتل عام یهودیان را از شاه ایران میگیرد. ولی دختری یهودی به نام استر که تحت سرپرستی مردخای بوده، نزد خشایارشاه میرود و او را از این کار منصرف میکند. در واقع با فداکاری، جلوی ادامه نابودی و کشتار یهودیان را میگیرد. این فیلم صرفا نشانه واضح دیگری از دشمنی آمریکا و صهیونیستها با ایران است و هیچ امتیازی در آن مشاهده نمیشود.
فیلم پرسپولیس/ 2007
انیمیشن پرسپولیس براساس داستان مصوری به همین نام، نوشته مرجان ساتراپی، ساخته شد؛ در واقع فیلم در نشان دادن فضای پس از انقلاب اسلامی ایران، به نوعی به الگوهایی چون بدون دخترم هرگز هم ادای دینی میکند. پرسپولیس، فضای پیش و پس از انقلاب را با هم مقایسه میکند و با قراردادن نشانههایی خصمانه و عنادورزانه به این نتیجه میرسد ـ یا بهعبارت دیگر میخواهد به مخاطب تلقین و دیکته کند ـ که مردم ایران بعد از این واقعه، همگی افسرده و دلشکسته شدهاند.
ضدیت فیلم با موضوع حجاب بسیار آشکار است و بهدنبال صدور این بیانیه است که بگوید نظام جمهوری اسلامی، جنبش و فعالیت زنان را سرکوب میکند. مضمون فیلم بهگونهای بود که حتی در برخی کشورهای عربی هم باعث اعتراض مسلمانان شد. پرسپولیس، در ساختار و کیفیت خلاقیتها و نوآوریهایی داشت و همین مسئله و البته محتوای ضد ایرانی و ضداسلامیاش هم مزید بر علت شد و فیلم، موفقیتهایی در برخی جشنوارهها از جمله کن به دست آورد. جالب اینجاست ساتراپی، جایزه جشنواره کن خود را به مردم ایران تقدیم کرد و فیلمش را اثری کاملا بیطرفانه خواند!
دوستان با دراز کردن دست دوستی و برادری و دشمنان قسم خورده ایران و انقلاب هم سعی کردند با شیوههای مختلف، عداوتشان را بروز دهند. آمریکا و رژیم اشغالگر قدس که در رأس این دشمنی قرار داشتند و همچنان دارند، از همان ابتدا وقتی دیدند نظام جمهوری اسلامی ایران تثبیت شده و بیداری اسلامی مردم کشورمان، به چراغ راهی برای دیگر مظلومان جهان تبدیل شده، از همه ظرفیتها و امکانات خود برای ضربه زدن به انقلاب استفاده کردند. آمریکا بهعنوان سردمدار نظام سلطه در جهان، با اشراف به نقش رسانه و مدیوم تاثیرگذار و فراگیری چون سینما، خیلی زود دست بهکار شد و به تولید فیلمهایی پرداخت که در آن چهرهای مخوف و نازیبا از ایران و انقلاب اسلامی به جهان عرضه کند.
امکانات وسیع هالیوود به محض اراده، در خدمت امپریالیست قرار گرفت و با خطدهی و هدایت جریان صهیونیستی، فیلمنامههای فراوانی نوشته شد و جلوی دوربین رفت. آمریکا طی این سالها، با جعل و تحریف واقعیت و دروغپردازیهای هالیوودی، فیلمهایی بهمنظور ایران هراسی و اسلام هراسی ساخته است تا افکار جهانیان ناآگاه را هدف قرار دهد. نمیتوان گفت که این فیلمها حاوی تاثیرات منفی و برای شستشوی مغزی مخاطبان سادهاندیش و جاهل و زودباور نبوده است. اما با استناد بهنظرات کارشناسان بیطرف جامعه جهانی، میشود با قطعیت اذعان کرد که این جریان ضد ایرانی، هیچگاه در کلیت و نهایت موفق نبوده و به هیچوجه خروجی ماندگاری نداشته است.
با این حال آمریکا و نظام سلطه، همچنان مذبوحانه به این تلاشهای سینمایی ادامه میدهد و با دروغهای شاخداری که با بهرهگیری از بهترین امکانات هالیوودی و بعضا با حضور برخی ستارههای پرزرق و برق و گاهی بازیگران به بیراهه رفته ایرانی ساخته میشود، سعی میکند به نظام و انقلاب ضربه بزند. اما سیاستمداران پشتپرده این جریان بیمار، خودشان هم، نیک میدانند که باورها و ارزشها و اعتقادات مردم ما به این سادگیها تحت تاثیر نظام سلطه قرار نخواهد گرفت.
فیلم فرستاده/ 1983
- کارگردان: پرویز صیاد
- بازیگران: پرویز صیاد، هوشنگ توزیع، مری آپیک، کامران نوزاد
اولین فیلمهای مطرح ضد ایرانی را ایرانیهای مهاجرت کرده ساختند و با خودشیرینی جلوی بیگانه و آمریکاییها، به نوعی چراغ اول را روشن کردند. پرویز صیاد که در سینمای پیش از انقلاب هم با کاراکتر صمد شناخته میشد و هم بهعنوان تهیهکننده و کارگردان، سعی میکرد پز روشنفکرانهاش را هم حفظ کند. پس از خروج از کشور، تلاش میکند فعالیت سینماییاش را ادامه دهد. او برای تثبیت جای پایش در آمریکا، باید در همان ابتدا نوشابهای برای میزبانانش باز میکرد و چه چیزی بهتر از ساخت یک فیلم ضد ایرانی.
صیاد در «فرستاده»، قصه یک ایرانی مذهبی را روایت میکند که بهوسیله سران جمهوری اسلامی ایران به آمریکا فرستاده میشود تا علیاکبر طباطبایی، یکی از ساواکیهایی که در واشینگتن زندگی میکند، را ترور کند. اما این شخص پیش از اقدام، بهوسیله فرد دیگری ترور میشود و اتفاقات دیگری پیش میآید. فیلم بهدلیل همان نگاه ضد ایرانی و ضد انقلابیاش، خیلی زود در آمریکا و غرب مورد توجه قرار میگیرد و حتی جشنوارههای سینمایی معتبری چون لوکارنو و برلین هم حسابی تحویلش میگیرند.
فیلم بدون دخترم هرگز/ 1991
- کارگردان: برایان گیلبرت
- بازیگران: سالی فیلد، آلفرد مولینا
این فیلم یکی از اولین فیلمها و البته مشهورترین فیلمهای ضد ایرانی آمریکاست و سروصدای زیادی به پا کرد. تهیه و توزیع فیلم را کمپانی معتبر مترو گلدوین مایر به عهده داشت، آهنگساز آن جری گلداسمیت معروف بود و بازیگران سرشناسی چون سالی فیلد و آلفرد مولینا در آن بازی میکردند.
فیلم براساس کتابی به همین نام، بدون دخترم هرگز، نوشته بتی محمودی، ساخته شد و قصه پزشکی ایرانی به نام بزرگ محمودی را روایت میکند که تصمیم میگیرد پس از انقلاب همراه همسر آمریکاییاش بتی و دخترش مهتاب به ایران سفر کند، اما بتی بهدلیل جنگ ایران و عراق و ماجرای تسخیر لانه جاسوسی بهوسیله نیروهای مومن و انقلابی که از طرف آمریکاییها با عنوان گروگانگیری و تصرف سفارت آمریکا یاد میشود، به این سفر خوشبین نیست. باقی فیلم مربوط به سفر این خانواده به ایران و رفتارهای خشونتآمیز ایرانیهاست.
در واقع، فیلم همچنانکه یکی از آثار صاحبنام ضد ایرانی است، در اغراق و دروغگویی هم الگوی کاملی محسوب میشود. تصویری که فیلم از ایران و اسلام و انقلاب ارائه میدهد ـ با شخصیتهایی کاریکاتورگونه ـ تصویری خشن و نامهربان از برترین دین و پیروان آن است.
فیلم مریم/ 2002
- کارگردان: رامین سری
- بازیگران: مازیار جبرانی، دیوید اکرت، مریم پاریس، شان تیوب، شهره آغداشلو، گلی سمیعی
باز هم یک زخم قدیمی که سر باز میکند؛ یعنی واقعه مهمی چون تسخیر لانه جاسوسی که هنوز یادآوری این شکست برای آمریکاییها دردناک و تلخ است، و باز هم توپی که با پاس ایرانیهای بیریشه، به گل تبدیل میشود. البته پر واضح است که این گل هم به سیاق همه گلهای اینچنینی آفساید است و به هیچ عنوان به ثمر رساندن آن امتیازی برای سازندگان و تصمیمگیرندگان پشتپرده آن محسوب نمیشود. فیلم «مریم»، داستان یک خانواده ایرانی را در آمریکا به تصویر میکشد؛ مریم آرمین، دختر یک پزشک ایرانی است که خود را یک آمریکایی میداند.
علی، پسر عموی او که جوانی مذهبی و از دوستداران امام (ره) و انقلاب است، برای تحصیلات دانشگاهی به آمریکا میرود. همزمان با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران، علی هم تصمیم میگیرد محمدرضا پهلوی، شاه فراری ایران را ترور کند که در مرکز سرطان منهتن بستری است. نکته جالب اینجاست که پدر مریم هم در همین مرکز کار میکند. همان روشهای اغراقآمیز و تصورات سادهلوحانه درباره ایران و انقلاب اسلامی، باعث میشود به سیاق فیلمهای دیگر اینچنینی، باز هم با اثری ابتر و ضعیف طرف باشیم.
فیلم خانهای از شن و مه/ 2003
- کارگردان: وادیم پرلمان
- بازیگران: بن کینگزلی، جنیفر کانلی، شهره آغداشلو، ران الدارد
این فیلم بهلحاظ کیفیت و ساختار روایی، یک سر و گردن بالاتر از آثار این فهرست قرار میگیرد و اتفاقا یکی از ویژگیهایش این است که خیلی رو و مستقیم، ایران و انقلاب اسلامی را خطاب قرار نمیدهد. «خانهای از شن و مه»، روی قصه فروپاشی یک خانواده سلطنتی ایرانی در آمریکا تمرکز میکند و با ایجاد بستری دراماتیک، سعی میکند بیشترین تاثیر را روی مخاطبش بگذارد. هرچه باشد، فیلم را کمپانی مشهور دریم ورکز ساخته، فیلمبرداری مثل راجر دیکینز (فیلمبردار فیلمهایی چون جایی برای پیرمردها نیست، یک ذهن زیبا و اسکای فال) پشت دوربین بوده و آهنگساز بزرگی چون جیمز هورنر (آهنگساز فیلمهای تایتانیک، شجاع دل و آواتار)، موسیقی آن را ساخته است و بازیگران مشهوری چون کینگزلی و کانلی در آن بازی کردهاند.
فیلم، قصه یک سرهنگ نیروی هوایی شاهنشاهی ایران، امیرمسعود بهرانی را روایت میکند که همراه همسرش نادیا و پسرش اسماعیل، پس از انقلاب اسلامی ایران به آمریکا مهاجرت میکند و مجبور است همه آن زندگی پرجلال و جبروت و سلطنتی گذشته را فراموش کند و با زندگی و کار سخت در کشوری بیگانه کنار بیاید. او در حراجی، صاحب خانهای کوچک میشود، آن هم بهدلیل اینکه صاحب افسرده آنجا، کاترین، بهدلیل مشکلات شخصی و نپرداختن مالیات، خانه را از دست داده است.
ادامه فیلم مربوط به رویارویی آنها و حوادث تلخ و تراژیک بعدی است. در «خانهای از شن و مه»، کارگردان تلاش میکند کنایههای سیـاس*ـی و مذهبیاش را تقریبا در لفافه بگوید و بیشتر تلاش دارد بیننده را با قصهای دراماتیک همراه کند.
فیلم اسکندر/ 2004
- کارگردان: الیور استون
- بازیگران: کالین فارل، جرد لیتو، آنجلینا جولی، وال کیلمر، آنتونی هاپکینز، رزاریو داوسن، کریستوفر پلامر
الیور استون، از جمله کارگردانهای سرشناس آمریکاست که تبحر ویژهای در پرداختن به موضوعات و سوژههای تاریخی، چه در قالب فیلم مستند و چه در قالب داستانی دارد. فیلم «جوخه» او که نگاهی شماتتآمیز به جنگ ویتنام دارد، هنوز بهعنوان اثری شاخص مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. وال استریت، جی اف کی، متولد چهارم ژوییه و قاتلین بالفطره، برخی از مهمترین فیلمهای این کارگردان هستند. اما ناگهان کارگردانی با این پیشینه هـ*ـوس میکند فیلمی تاریخی درباره اسکندر مقدونی بسازد.
خب این مسئله هم به خودی خود ایرادی ندارد و حق طبیعی هر فیلمساز است، اما استون و همه اتاق فکر فیلم، تصمیم گرفتند در نشان دادن بدیهای ایرانیها و هخامنشیان از هیچ کاری دریغ نکنند و بدترین رفتارها و انحرافات را به اهالی پارس نسبت دهند. درست است که بهدلیل زمان فیلم که مربوط به گذشتهای دور است و علیالظاهر نباید ربطی به دوران معاصر داشته باشد، اما ساخت فیلم در این برهه زمانی باعث میشود که آمریکاییها به شکل هوشمندانهای، دشمنیشان با ایران و ایرانی را در قصهای تاریخی بیان کنند. نتیجه هم فیلمی میشود تحریفی و یکطرفه که جزو آثار ضعیف کارنامه استون است.
فیلم سیریانا/ 2005
- کارگردان: استیون گیگان
- بازیگران: جورج کلونی، مت دیمون، کریس کوپر، آماندا پیت
سیریانا قرار بوده فیلمی در ژانر سیـاس*ـی باشد، مثلا مثل آثاری که کاستاگاوراس (زد، حکومت نظامی) و جیلو پونته کوروو (نبرد الجزیره) ساختند، اما نتیجه اثری شده که نه نشانی از این فیلمهای خوب دارد و نه میتواند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد؛ چراکه نگاه پشت فیلم مغرضانه و کاملا یکطرفه است و میخواهد دیکتهای از سرمشقهای سیاستهای آمریکا در جهان و از جمله خاورمیانه باشد. فیلم از جنبهای دیگر و از وجه سرگرم کنندهاش هم میخواهد جا پای آثار جیمزباند بگذارد، اما این اتفاق هم نمیافتد و در این بخش هم دستش بهجایی بند نیست. موضوع اصلی فیلم، نفت و تاثیر آن بر اقتصاد جهانی است و اینکه آمریکا کنترل نفتیاش را در خاورمیانه دارد از دست میدهد.
عدهای خرابکار و تروریست از تهران و کشورهای عربی، مدام دست به اقدامات خرابکارانه میزنند و هر بار باب بارنز، کهنه سرباز آمریکایی که حالا افسری عالیرتبه است، باید سروسامانی به قضیه بدهد. یکی نیست بگوید اصلا نفت خاورمیانه به آمریکا چه ربطی دارد که میخواهد کنترل آن را در دست بگیرد؟ آمریکا مثل همیشه در این فیلم هم خودش را مالک دنیا و هر آنچه در آن است، میداند و بنا بر همین خودخواهی و تمامیتخواهی، همه را دشمن خود میپندارد و برای تخریب و بد نشان دادن آنها، از ایرانیها گرفته تا دیگر مسلمانان، از هیچ کوششی دریغ نمیکند.
فیلم 300/ 2006
- کارگردان: زاک اسنایدر
- بازیگران: جرارد باتلر، لینا هدی، دیوید ونهام، دومینیک وست، رودریگو سانتورو
آمریکا همواره سعی میکند ناکامیهایش در مواجهه با ایران را در سیاست خارجی با دروغپردازیهای هالیوودی جبران کند؛ فیلم فانتزی و تاریخی ـ تخیلی 300 یکی از مصداقهای این مقابله ناکارآمد است. آنها در این فیلم تصمیم گرفتند، باز هم بهصورت غیرمستقیم، به ایران حمله کنند و با سودجویی از واقعهای تاریخی، به ایرانیها ضربه بزنند. در نتیجه فیلمی پر از تحریف و ناراستی و نژادپرستی از آب درآمد که حتی داد غیر ایرانیهای منصف و اهل مطالعه را هم درآورد.
این فیلم قصه مقاومت و جان فشانی 300 سرباز اسپارتی (نیروهای یونانی) است که به رهبری لئونیداس، در برابر ارتش 300 هزار نفری خشایارشاه مبارزه میکنند. استفاده فراوان از جلوههای ویژه، فیلم را بیش از پیش مصنوعی جلوه میدهد و از واقعیت دور میکند. ضمن اینکه سازندگان این فیلم هر چقدر دلشان میخواهد ایرانیها را خشن، منحرف، ترسو و ناتوان نشان میدهند و در آن دورهمی که راه میاندازند، حسابی عقدهگشایی میکنند.
فیلم شبی با پادشاه/ 2006
- کارگردان: مایکل سجبل
- بازیگران: تیفانی دوپونت، لوک گاس، جان ریس دیویس، عمر شریف
باز هم یک فیلم تاریخی دیگر و باز هم درباره دوران خشایارشاه. اینبار هالیوود سراغ بخشی ضربهپذیر درباره یهودیان در دوران پادشاهی ایران میرود و سعی میکند با معادلسازیهای تمثیلی و هنرمندانه، بحث مظلومیت یهودیان در ایران و جهان را در طول تاریخ مطرح کند. در واقع جریان صهیونیستی و اسرائیلی پشتپرده این فیلم، و سیستم هالیوود، تلاش میکند با روایت این قصه و شاخ و برگ دادن بیش از حد به آن، نوشابهای برای خودش باز کند. هامان، وزیر خشایارشاه، روزی از جایی عبور میکند، همه بهجز فردی به نام مردخای به او تعظیم میکنند.
این موضوع برای هامان قابل هضم نیست، برای همین با ترفندی حکم قتل عام یهودیان را از شاه ایران میگیرد. ولی دختری یهودی به نام استر که تحت سرپرستی مردخای بوده، نزد خشایارشاه میرود و او را از این کار منصرف میکند. در واقع با فداکاری، جلوی ادامه نابودی و کشتار یهودیان را میگیرد. این فیلم صرفا نشانه واضح دیگری از دشمنی آمریکا و صهیونیستها با ایران است و هیچ امتیازی در آن مشاهده نمیشود.
فیلم پرسپولیس/ 2007
- کارگردان: مرجان ساتراپی و ونسان پارونو
- صدا پیشگان: کیارا ماسترویانی و کاترین دونوو
انیمیشن پرسپولیس براساس داستان مصوری به همین نام، نوشته مرجان ساتراپی، ساخته شد؛ در واقع فیلم در نشان دادن فضای پس از انقلاب اسلامی ایران، به نوعی به الگوهایی چون بدون دخترم هرگز هم ادای دینی میکند. پرسپولیس، فضای پیش و پس از انقلاب را با هم مقایسه میکند و با قراردادن نشانههایی خصمانه و عنادورزانه به این نتیجه میرسد ـ یا بهعبارت دیگر میخواهد به مخاطب تلقین و دیکته کند ـ که مردم ایران بعد از این واقعه، همگی افسرده و دلشکسته شدهاند.
ضدیت فیلم با موضوع حجاب بسیار آشکار است و بهدنبال صدور این بیانیه است که بگوید نظام جمهوری اسلامی، جنبش و فعالیت زنان را سرکوب میکند. مضمون فیلم بهگونهای بود که حتی در برخی کشورهای عربی هم باعث اعتراض مسلمانان شد. پرسپولیس، در ساختار و کیفیت خلاقیتها و نوآوریهایی داشت و همین مسئله و البته محتوای ضد ایرانی و ضداسلامیاش هم مزید بر علت شد و فیلم، موفقیتهایی در برخی جشنوارهها از جمله کن به دست آورد. جالب اینجاست ساتراپی، جایزه جشنواره کن خود را به مردم ایران تقدیم کرد و فیلمش را اثری کاملا بیطرفانه خواند!
مهتاب